مجله اینترنتی انعکاس
مطالب جذاب وخواندنی وب

زندگی نامه حجت الاسلام موسوی همدانی امام جماعت مسجد ابراهیم خلیل شهرری

سال ۱۳۴۴ به تهران آمد و از همان زمان علم مبارزه با رژیم را در شهرری در دست گرفت و مسجد ابراهیم خلیل شد پایگاه مبارزه و خانه حجت‌الاسلام سید ابوالقاسم موسوی همدانی مرکز فعالیت انقلابی‌ها. او سال‌ها مبارزه کرد و سختی کشید. بچه‌هایش را زندانی کردند. خانه‌اش به قرق ساواک درآمد و خودش همانجا حبس شد.

0 763

همشهری آنلاین-ملیحه محمود خواه: سال ۱۳۴۴ بود که به تهران آمد و از همان زمان علم مبارزه با رژیم را در محدوده شهرری در دست گرفت و مسجد ابراهیم خلیل شد پایگاه مبارزه و خانه سید نیز مرکز فعالیت انقلابی‌ها. او سال‌ها مبارزه کرد و سختی کشید. بچه‌هایش را زندانی کردند. خانه‌اش به قرق ساواک درآمده و خودش در آنجا زندانی بود. دامادش را به شهادت رساندند اما با تمام این سختی‌ها دست از مبارزه برنداشت و صبر و استقامت پیشه کرد.

سید جواد پدرش حجت‌الاسلام سید ابوالقاسم موسوی همدانی را این گونه معرفی می‌کند: «پدر اهل همدان بود. بسیار جوان بود که با مادرمان فاطمه خانم، دختر آیت‌الله ‌گنبدی از مراجع تقلید همدان ازدواج کرد.مدت‌ها در روستای «ده نوی» علی‌آباد در اطراف ملایر زندگی کرد تا اینکه به دلیل بیماری همسرش مجبور به ترک آنجا شد و به تهران آمد و در ری ساکن شد. خروج او از روستا باعث آزردگی خاطر مردم شده بود. مردم حضور حاج آقا موسوی را برکت روستا می‌دانستند و از اینکه او روستا را ترک می‌کرد ناراحت بودند. پدرم زمانی که در روستا زندگی می‌کرد کارهای عمرانی، ساخت حمام و قنات را به همراه روستاییان برعهده می‌گرفت. اگر اهالی روستا اختلافی داشتند با پادرمیانی، اختلافات را برطرف می‌کرد.»

درس آزادگی و مبارزه 

سید جواد که خودش سال‌ها در زندان‌های رژیم پهلوی زندانی و شکنجه شده است با این مقدمه از خاطرات آن روزها می‌گوید: «پدر به همه اهالی درس مقاومت و مبارزه می‌داد و ما هم در کنار مردم درس‌آموز پدر بودیم. خانه ما در رژیم ستمشاهی مرکز پخش اعلامیه‌های امام(ره) بود. حاج آقا موسوی هر بار که به منبر می‌رفت و احکام می‌گفت حتماً فتواهای امام(ره) را در مورد مسائل مختلف به زبان می‌آورد که باعث خشم عوامل رژیم می‌شد. هر بار هم که به حاج آقا تذکر می‌دادند و او را تحت فشار می‌گذاشتند می‌گفت مردم مقلد امام(ره) هستند و باید حکم شرعی مرجع تقلیدشان را بدانند. از همان زمان خانه ما تحت نظر ساواک بود.» او می‌گوید: «به همراه برادرهایم و تحت آموزش‌های پدر، ما هم وارد مبارزه با رژیم شاهنشاهی شدیم. البته دامادمان، سید حسین دیباج هم که دانشجو بود سال ۱۳۵۱ دستگیر شد و زیر شکنجه به شهادت رسید. اما پدر در این مدت به ما سفارش می‌کرد که از راه امام(ره) و انقلابی که شکل گرفته بود برنگردیم و این راه را تا پایان ادامه دهیم.»

پدر خواست خودم را معرفی کنم 

سید حسن، پسر بزرگ امام جماعت مسجد ابراهیم خلیل می‌گوید: «سال ۱۳۵۲ تحت تعقیب ساواک بودم. برادرم، سید جواد سال قبل دستگیر شده و من فرار کرده بودم. همین مسئله باعث شد که نیروهای ساواک در منزل ما بمانند. حاج آقا و مادرم هم در یک اتاق کوچک زندگی می‌کردند. رفت و آمدها به خانه ما به شدت تحت نظر بود و در همان ماجرا بیش از ۲۰نفر از دوستانمان که به خانه ما رفت و آمد داشتند دستگیر شدند. هدف ساواک از دستگیری این افراد فقط شناسایی مخفیگاه من بود. در همان زمان پدرم برای آنکه دوستانمان را آزاد کنند و آنها به خاطر ما شکنجه نشوند مخفیگاه مرا اطلاع داد. یک سالی زندان بودم و بعد آزاد شدم. سال ۱۳۵۴ دوباره بازداشت شدم و تا زمان انقلاب در زندان بودم.»

سیدحسن می‌افزاید: «پدر در همه حال به فکر مردم بود و نمی‌خواست آنها دچار نقصان یا ضرر شوند و به همین دلیل مردم همیشه برای او در اولویت بودند. بعد از انقلاب با آنکه کارهای مختلفی به پدر پیشنهاد داده می‌شد اما وی هیچ‌کدام را نپذیرفت و خودش پیشنهاد داد وارد جهاد کشاورزی بشود. می‌گفت از این راه می‌تواند به روستاییان و افرادی که در مضیقه هستند بیشتر کمک کند. از زمان ورودش به جهاد به‌عنوان نماینده امام(ره) پابه‌پای جهادگران به روستاها می‌رفت و حتی در کارهای عمرانی و کشاورزی، خودش حضور پیدا می‌کرد.»

سیدحسن می‌گوید: «در خانه ما به روی همه باز بود. هر کس هر مشکلی داشت به خانه ما می‌آمد و پدر با خوشرویی سعی می‌کرد مشکلات آنها را رفع کند. مردم هم به پدر اعتماد داشتند و وجوه دینی خود را به او می‌سپردند زیرا مطمئن بودند حتماً این مبالغ گره از مشکلات نیازمندان باز می‌کند.» 

مسجد ابراهیم خلیل پایگاهی برای جوانان 

یکی از دغدغه‌های مهم این روحانی مبارز جوانان بودند. او ارتباط خوبی با جوانان شهرری داشت. این روزها هم مسجد ابراهیم خلیل یک پایگاه مهم فرهنگی در شهرری محسوب می‌شود و این از برکت حضور سید پیر بود. سیدباقر، فرزند دیگر این روحانی مبارز، می‌گوید: «جوانان برای پدر از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بودند. کار، ازدواج و معیشت جوانان محله برای حاج آقا دغدغه به حساب می‌آمد. بحث مهمی که پدر همیشه به آن تأکید داشت ازدواج آسان بود. وی معتقد بود که یکی از مسائل مهمی که باعث به تأخیر افتادن ازدواج می‌شود رسوم دست و پاگیری است که باعث می‌شود این امر مهم به تعویق بیفتد و به همین دلیل اصرار داشت که باید ساده زندگی کرد تا دچار این قواعد سخت نشویم که در هیچ جای زندگی به کار کسی نمی‌آید. وی خطبه عقد زوج‌هایی که مهریه خود را ۱۴سکه بهار آزادی یا کمتر قرار می‌دادند می‌خواند اما اگر متوجه می‌شد که مهریه بیش از این است نه تنها خطبه عقد را جاری نمی‌کرد بلکه اصلاً در آن مراسم حاضر نمی‌شد.»

چرا این روحانی سرشناس پسرش را لو داد؟
منطقه عملیاتی بیت المقدس

سیدباقر می‌افزاید: «پدرم ارتباط خوبی با جوانان داشت. به گونه‌ای که سعی می‌کرد آنها را با صحبت و منطق به راه دین راهنمایی کند. برای جذب جوانان در مسجد جلسات گفت‌وگو به راه انداخته بود. صندوق قرض‌الحسنه‌ای دایر شده بود و وظیفه تعدادی از جوانان، شناسایی افراد نیازمند محله بود و از این راه به جوانان آموزش مردم دوستی و گذشت و فداکاری می‌داد. طبقه بالای خانه، محلی برای اسکان زوج‌های جوانی بود که تازه زندگی مشترک خود را آغاز می‌کردند و اینطوری سبب می‌شد زوج‌های جوان فرصت پس‌انداز پیدا کنند.»

چرا این روحانی سرشناس پسرش را لو داد؟
در جمع جهادگران

توزیع مواد غذایی از دیگر کارهایی بود که سید، آن را به دست جوانان سپرده بود. جوانان، سید را مرشد و راهنمای خود می‌دانستند و این ارتباط نزدیک، جوانان محله را به سمت مسجد می‌کشاند.»

امام جماعتی زاهد 

«مصطفی طاهریان»، بیش از ۵۰سال همسایه و دوست حجت‌الاسلام موسوی همدانی بود. در واقع از زمانی که سید به همراه خانواده‌اش به شهرری آمد ارتباط آنها شکل گرفت. خاطرات زیادی از این سال‌های طولانی دارد. می‌گوید: «از سال ۱۳۴۴ که به محله «اقدسیه» آمد به‌عنوان امام جماعت منصوب شد. زندگی زاهدانه این مرد مؤمن باعث شده بود که از نظر تقوا زبانزد همه باشد. در مسجد اتاق کوچکی داشتند که هر بار بعد از نماز با حوصله جواب سؤالات مردم را در همه زمینه‌ها می‌داد. در تمام مدت حاج آقا، رایگان کار می‌کرد و هیچ حقوقی دریافت نمی‌کرد.»

وی می‌افزاید: «یکی از اقدامات خوب حاج آقا در مسجد این بود که هر شب مسئله می‌گفت و مردم را با احکام و شریعت آشنا می‌کرد. صندوق قرض‌الحسنه بزرگی در شهرری دایر است که بنیانگذار آن حاج آقا موسوی بود و از این راه به افراد نیازمند کمک می‌کرد. قبل از انقلاب هم مسجد را کانون فعالیت قرار داده بود و افراد سرشناس مانند رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله مفتح و آیت‌الله ‌خزعلی را برای سخنرانی دعوت می‌کرد. بعد از انقلاب هم بسیاری از رزمندگانی که از این محل اعزام می‌شدند دست‌پرورده وی بودند و خودش هم دوشادوش رزمندگان در جبهه حضور داشت.»

وی می‌گوید که حجت‌الاسلام موسوی ‌در ساخت شهرری نقش مهمی داشت. راه‌اندازی کلانتری منطقه و انتظامات شهر از فعالیت‌های نخستین حاج آقا در روزهای پس از انقلاب اسلامی بود.

ساده‌زیستی راه اول زندگی

 یکی از مسائلی که حاج آقا موسوی به آن توجه داشت ساده‌زیستی و پشت پا زدن به امور دنیایی بود و زندگی بی‌آلایش او حکایت از همین ماجرا داشت. نوه سید در این باره می‌گوید: «تمام مال و اموال پدربزرگم به همین ۲ اتاق و یک فرش و ۲ پشتی که از آن برای مهمانان استفاده می‌کرد خلاصه می‌شد. به تقاضای همه برای خرید وسایل نو جواب قاطع نه می‌گفت و تجملات را عامل مشکلات خانواده‌ها می‌دانست.»

چرا این روحانی سرشناس پسرش را لو داد؟
پسران حجت الاسلام سید ابوالقاسم موسوی

«سیده سمانه موسوی» از توصیه پدربزرگ به کار می‌گوید: «پدربزرگ از بیکاری آزرده‌خاطر می‌شد. اگر روزی به خانه او می‌آمدیم و بیکار می‌نشستیم ما را به درس خواندن و مطالعه تشویق می‌کرد و اگر هم بیکار می‌شدیم از ما می‌خواست دعا و قرآن قرائت کنیم. بین نوه‌های دختر و پسر فرقی نمی‌گذاشت و همه را توصیه می‌کرد که از تحصیل غافل نباشیم.»

یکی از دوستان سید که در جهاد کشاورزی با وی بود می‌گوید: «حاج آقا موسوی در اتاق رئیس جهاد، میزی گذاشته بود و در همانجا مشغول کار بود. وی به همه گفته بود این در باید به روی همه باز باشد و بدون واسطه مردم رفت و آمد کنند و همین باعث محبوبیت پدربزرگ در میان روستاییان می‌شد.»

همسر سید هنوز لباس عزا به تن دارد. بی‌شک درگذشت حاج آقا موسوی بیش از هرکس او را متأثر کرده است. می‌گوید: «یکی از خصوصیات بارز این مرد خدا، انضباطش بود. توصیه می‌کرد که همه چیز سر جایش قرار بگیرد؛ حتی قاشق و چنگال‌ها هم باید مرتب و سر جایشان بود. حاج آقا حتی در تاریکی شب می‌دانست که مثلاً عینکش را کجا گذاشته است. این نظم و ‌ترتیب در محل کار و مسجد هم برقرار بود اگر وعده می‌کرد که در فلان ساعت در جلسه یا کلاسی حاضر می‌شود رأس همان ساعت حضور می‌یافت. حتی برای برگزاری مراسم ختم هم سفارش می‌کرد که اسراف صورت نگیرد. همیشه می‌گفت در اسلام از چنین ریخت‌وپاش‌هایی نهی شده‌ایم. با توجه به روحیات حاج آقا ما عادت کرده‌ایم به خودمان سخت بگیریم. حتی خودش وصیت کرده بود فرقی نمی‌کند در کجا دفن شود. اما به خواست مردم و درخواست جناب آقای ری‌شهری در باغ طوطی کنار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به خاک سپرده شدند.»

—————————————————————————————————————————————————–

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰در تاریخ ۱۳۹۴/۰۵/۱۲

عضویت در خبرنامه سایت
عضویت در خبرنامه سایت
با عضویت در خبرنامه پایگاه خبری و تحلیلی انعکاس ری هر روز صبح اخبار را در ایمیل خود دریافت کنید
شما هر زمانی بخواهید می توانید خارج شوید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

برای استفاده از خدمات بهتر سایت برخی از کوکی های مرورگر ذخیره شوند تا با سرعت بیشتری اطلاعات بازخوانی شود و مشکلی نداشته باشید پذیرفتن ادامه