اصغر طاقت دوری «حاج قاسم» را نداشت/ هدیهای که دادیم را پس نمیگیریم
پدر شهید پاشاپور که از همرزمان نزدیک سردار سلیمانی بود، میگوید: اصغر درست یک ماه بعد از شهادت سردار دلها در نزدیکی شهر حلب سوریه به شهادت رسید. چرا که علاقه زیادی به حاج قاسم داشت و همیشه نگران بود که مبادا آسیبی به او برسد.
سردار سلیمانی او را اصغر آقا خطاب می کرد ، همرزم بودند ، دوست و رفیق ، چهار شانه بود ، قد بلند ، موهای مجعدی داشت ، گویی همیشه گردی از خاک رویش نشسته با نگاهی نافذ به گواهی همرزمانش و خانواده اش اگر دوری فرمانده اش را تحمل میکرد و می ماند ، قلب یک ملت به بودنش گرم بود .
شهید پاشاپور از همان ابتدایی آغاز جنگ سوریه همراه سردار بزرگ اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی به سرزمین شام مهاجرت کرد .
وقتی در آن فیلم که بارها از شبکه های مختلف پخش شده است جلوی ماشین فرمانده را گرفت ، و خواست فرمانده اش جلو نرود ، چون جلو خطرناک بود و امکان اصابت گلوله بود، سردار با آن لبخند همیشگی می گویید ،اصغر آقا خجالت بکش منو میترسونی به خاطر دوتا گلوله؟
آری سخن از سردار اصغر پاشاپور است ، شهیدی که پدر و مادر او اهل بیجار گروس هستند و افتخاری برای این دیار، فرمانده جبهه مقاومت و دست راست سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی سربازی که بعد از یک ماه دوری فرمانده اش را تحمل نکرد و در حلب به دست تکفیرهای به شهادت رسید.
عزیزالله پاشاپور ، پدر شهید معظم اصغر آقا پاشاپور است که خود از یادگاران هشت سال دفاع مقدس است که به افتخار جانبازی نائل آمده است برای آشنایی بیشتر با این فرمانده دلیر با پدر وی به گفتگو نشسته ایم که در ادامه می خوانید :
اصغر هیچگاه در مورد کارش صحبت نمی کرد
پدر شهید پاشاپور در گفتگو با خبرنگار کردتودی اظهار داشت: اصغرمتوالد سال 58 است، از زمانی که به مدرسه رفت بعنوان مسوُول فرهنگی پایگاه دانش آموزی فعالیت می کرد و سپس وارد پایگاه بسیج شد و با توجه به فعالیت خوبش بعنوان فرمانده پایگاه یکی از مساجد شهر ری معرفی شد.
وی افزود: زمانی که بعنوان فرمانده پایگاه فعالیت داست توجه خاصی به افراد بی بضاعت داشت و مناسبت های مختلف مذهبی با کمک خیرین اقدام به پخت و توزیع غذا در بین افراد محروم منطقه می کرد.
پدر شهید پاشاپور ادامه داد: همزمان با آغاز جنگ سوریه اصغر همراه سه فرزند خود به دمشق عزیمت کردند و در سوریه هم طبق روال ایران توجه خاصی به افراد محروم داشت .
وی ادامه داد: اصغر هیچوقت در مورد کارش چیزی برای ما نمی گفت و هنگامی که مادرش از او می پرسید در سوریه چکار می کنید ، می گفت من توی یک چادر هستم و لباس به نیروها می دهم .
پدر همرزم سردار سلیمانی عنوان کرد: زمانی که حاج قاسم به شهادت رسید آن موقع متوجه شدیم اصغر چکاره است و با چه کسی همرزم بوده است .
همه نگرانی اصغر هتک حرمت داعشی ها به حرم حضرت زینب س بود
پدر شهید پاشاپور تعریف کرد: پسرم در انجام کارهایش خیلی حساس و مسوُولیت پذیر بود و طبق گواهی تمامی همرزمانش اصغر از فرماندهان دلیری بود که نزدیکی خاصی با حاج قاسم داشت اما طبق عادتی که داشت هیچوقت اهل خاطره گفتن نبود.
وی تاکید کرد: از اینکه خداوند چنین فرزند دلیری را به من لطف کرد خیلی خوشحال هستم ، احترام خیلی خاصی برای من و مادرش قائل بود و همیشه دست و پای مادرش را بوس میکرد.
پدر شهید پاشاپور گفت: اصغر می گفت ما برای این به سوریه می رویم که دست داعشی ها و تکفیرها به حرم حضرت زینب (س) نرسد و حال و برای همیشه هم می گوییم که هدیهای که دادیم را پس نمیگیریم و پسرمان هدیه ما به حضرت زینب بود.
با تعریفی که حاج قاسم از اصغر کرده بود دانستم اصغر هم رفتنی است
پدر شهید پاشاپور ادامه داد: بعد از شهادت دامادم که از دوستان صمیمی اصغر بود همراه همسر، دختر و نوه هایم رفتیم خدمت حاج قاسم ، همسرم به حاج قاسم گفت سردار اگر می شود اصغر را آزاد کن که برگردد ، سردار گفت پسرتان نگفته کجا کار می کند ، مادر اصغر گفت به ما گفته در یک چادر لباس توزیع می کند ، سردار در جواب گفت اصغر کارش خوب است و هر کسی نمی تواند لباس توزیع کند ، ان شالله به موقع بر می گردد.
وی گفت: وقتی سردار سلیمانی به شهادت رسید اصغر کارهایش را جا نگذاشت که به ایران بیایید ، اما طبق گفته همسرش اصغر آن شب تا صبح حالش دگرگون شد و خبر برایش خیلی سخت و سنگین بود.
پدر شهید پاشاپور تصریح کرد: در آن دیداری که با حاج قاسم داشتیم و تعریفی که از اصغر کرده بود من متوجه شدم اصغر هم مانند سردارش به شهادت می رسد و یک ماه بعد از شهادت سردار همین اتفاق افتاد.
سردار سلیمانی شجاع بود
پدر شهید پاشاپور خاطر نشان کرد: سردار سلیمانی فردی شجاع بود که با تربیت فرماندهانی مانند اصغر و دیگر همرزمانش نگذاشت دست داعشی ها و تکفیری های به مرزهای ایران برسید و خیلی زمان می برد تا ما به درستی سردار را بشناسیم.