شهید مصطفی میرزایی
درست در همان دقایقی که شهید حاج قاسم سلیمانی توسط دولت جنایتکار آمریکا در فرودگاه بغداد ترور شد ایران اسلامی شهیدی دیگر را در پهنه سرزمین مقاومت تقدیم ملت کرد. باز هم آمریکاییها این بار در یکی دیگر از جبههای مقاومت جوانی از ایران که در خدمت مردم مظلوم یمن بود را به شهادت رساند. اما در آن وقت کسی نمیدانست «مصطفی محمد میرزایی» که بود. یک محله اما او را خطاط مــاهر، باربر صلواتی و اوستاکار با انصاف میشناختند. کسی خبر نداشت اوامین حاج قاسم و مهندس مختل کردن سیستم ارتباطی گروههای تکفیری است. حالا در سالگرد شهادت حاج قاسم و یارانش به سراغ مادر شهید مصطفی محمدمیرزایی رفتیم تا از این شهید بشنویم که در کنار مریدش شهید سلیمانی علیه استکبار جهانی میجنگید.
شهیدی که همزمان با حاجقاسم به شهادت رسید
خیلی جوان بودم که مصطفی به دنیا آمد؛ فرزند اول پنج ماهه باردار بودم که برای خرید روزانه رفتم بیرون. توی مسیر یک آقایی را دیدم که سر تا پا مشکی پوشیده بود، یک تسبیح دستش بود و یک شال سبز هم به کمرش بسته بود. آمد جلوی راه من و گفت: خانم بچه شما پسر است و دست راست بچه هم به عنوان نشانه یک خال دارد. اسم این پسر را مصطفی بگذار. این بچه به درجه بالایی میرسد که شما را سربلند میکند خودم تشویقش کردم که کار کند، مصطفی از شش سالگی کار میکرد، تابستانها بیشتر. میگفتم مامان جان پول تو جیبی خودت را دربیاور…از بامیه فروختن شروع کرد….خودم هم دنبالش میرفتم که مبادا کسی اذیتش کند و حرف نامربوطی بزند. تو مدرسه هم درسش خوب بود.
13سالش بود که تشویقش کردم توی بسیج مسجد سیدالشهدا ثبت نام کند. آن روزها خودم هم تو بسیج خواهران فعالیت میکردم.نوجوانی مصطفی به کار و درس و بسیج گذشت. همین کارها از مصطفی یک اوستا کار ساخته بو از تابلو سازی، خطاطی، جوشکاری و لوله کشی و بنایی. از هر کار فنی سر در میآورد. دیپلمش را که گرفت رفت سربازی. خودم تشویقش کردم که پاسدار بشود. اینقدر رفتم و آمد که مسئول مربوط به شوخی میگفت حاج خانم خودت هم بیا و پاسدار شو! علاقه به کارهای فنی باعث شد که مصطفی دوره مخابرات را هم در سپاه ببیند. از سمتی دیگر هم رفت دانشگاه و توانست فوق لیسانس آی تی را هم بگیرد. کار مصطفی توی این سالها مأموریتهای مختلف بود اما توی خانه هیچ صحبتی در مورد کارش نمیکرد.فقط خبر داشتم که سوریه و عراق میرود اما نمیدانستم که توی تیم حاج قاسم است.
همه اهل محل هم مصطفی را به یک کاسب باانصاف میشناختند. هر کاری از عهدهاش برمی آمد انجام میداد.محال بود کسی بهش رو بیندازد و مصطفی برایش انجام ندهد. طوری رفتار میکرد که انگار یک کارگر ساده است. بعد از شهادتش من فهمیدم که یکی از کارهای مصطفی مختل کردن و از کار انداختن سیستمهای ارتباطی تکفیریها بوده است. بعد از شهادتش مادیدیم زیر اسمش نوشتهاند: جناب سروان.یک بار ازش پرسیدم مامان جان درجهات چیه؟ با همان طبع شوخی که داشت، گفت: مامان درجه برای آبگرمکنِ.
صبح جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸، همان روز تلخ فراموش نشدنی، خبر شهادت سردار «حاج قاسم سلیمانی»، «ابومهدی المهندس» و پاسداران همراه، خواب شیرین جمعه را بر چشم همه حرام کرد و یک ایران عزادار از دست دادن سردار دلها شد. در همان ساعتهای پرالتهاب، خبر شهادت «مصطفی محمدمیرزایی» یکی دیگر از پاسداران اسلام هم در رسانهها منتشر شد.