خاندان فرمانفرمائیان؛ متنفذ و مقاوم حتی در دوره رضاشاه
اقتدار و نفوذ خاندان های سنتی بخشی جدایی ناپذیر و انکارناشدنی از تاریخ ایران پیشامدرن است. خاندان هایی که به واسطه برخورداری از ثروت، ارتباط با خاندان پادشاهی و حکمرانان محلی و گاه ارتباط با کشورهای بیگانه ذینفع در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران حضوری چشمگیر و گسترده داشتند و براساس منافع و مطامع خود، در فرازهای تاریخی مهم ایران نقش آفرینی کردند.
یکی از این خاندان های پرنفوذ و قدرتمند، خاندان فرمانفرماییان است که هرچند با قدرت گرفتن رضاشاه، سرسلسله خاندان از مرکز قدرت سیاسی کنار گذاشته شد اما همچنان در عرصه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران نامی آشنا و صاحب نفوذ بودند.
عبدالحسین فرمانفرمائیان؛ نخستوزیر ایران در دوران احمدشاه قاجار
شازده قجری
عبدالحسین فرمانفرما که بیشتر با نام شازده عبدالحسین فرمانفرمائیان (شاهزادهٔ قاجار و نخستوزیر ایران در دوران سلطنت احمدشاه قاجار) شناخته می شد، پنجاه سال در صحنه سیاست ایران حضوری پرنفوذ و فعال داشت، دوران پنج شاه را درک کرد، در مصادر مهم دولتی حضور داشت، سالها در تبعید بود. دو انقلاب بزرگ و دولت کودتا را تجربه کرد و در همین دولت به زندان افتاد. او از شاهزادگان قجری شاهد انقراض خاندان قاجاریه بود. پسر ارشد و محبوبش، فیروزمیرزا نصرتالدوله را نیز در کشاکشهای قدرت پس از کودتا از دست داد.
عبدالحسین فرمانفرمائیان در سال ۱۲۷۰ هجری قمری برابر با ۱۲۳۱ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش فیروزمیرزا نصرتالدوله، پسر شانزدهم عباس میرزا و مادرش حاجیه هُماخانم از نوادگان فتحعلیشاه بود. او نهتنها از تحصیلات سنتی شاهزادگان که منحصر به آموختن زبان و ادب فارسی و عربی و تیراندازی و شکار بود بلکه از نعمت داشتن معلم سرخانه برخوردار شد. ادبیات فارسی، عربی و آداب دینی را به خوبی فراگرفت و در نوشتن صاحب سبک خاص خود شد. پس از تحصیلات ابتدایی به مدرسه نظام اتریشی که در تهران دایر بود فرستاده شد و در آنجا زبان فرانسه را یاد گرفت. بر پایه همین آموزشها مسئولیت تعلیم سربازان و انتظامات جنگی را عهدهدار شد و بعد از اتمام مدرسه نظام زیرنظر کامرانمیرزا، نائبالسلطنه، وزیر جنگ و پسر ناصرالدین شاه مشغول خدمت شد. در سال ۱۲۹۹ هجری قمری با درجه سرهنگی به ریاست افواج کرمان دست یافت.
فرمانفرما در عرصه سیاست
پس از مرگ پدر، لقب فرمانفرما ابتدا به برادر بزرگتر و در سال ۱۳۱۱ به عبدالحسین تعلق گرفت، لقبی که با روی کار آمدن رضاشاه و بیاعتبار شدن القاب، نام خانوادگی خاندان فرمانفرمائیان و بلندآوازه شد. ازدواج با عزتالدوله، دختر مظفرالدین میرزا ولیعهد، پیوند او را با مرکز قدرت تقویت بخشید. پیش از به سلطنت رسیدن مظفرالدین شاه از تبریز با سابقه ریاست امنیه، ژاندارمری و فرماندهی قشون آذربایجان به عنوان والی راهی کرمان شد و دورهای از ثبات، امنیت و رفاه برای آن سامان به ارمغان آورد.
احمدعلی خانوزیری در کتاب «تاریخ کرمان» از برکتهای فراوان حکومت شازده بر کرمان در زیست روزمره و بنیانهای اقتصادی مردم میگوید. شازده در کرمان با کمک به صنعت قالیبافی و تأسیس کارخانه قالیبافی تأثیر ماندگاری در اقتصاد و زندگی مردمان آن سامان به جا گذاشت. تا سال ۱۳۱۴ در کرمان بر مصدر امور بود و در این سال به صلاحدید میرزا علیاصغرخان امینالسلطان، صدراعظم، به حکومت تهران منصوب شد و حکومت کرمان همچنان تحتنظر او باقی ماند. پس از عزل امینالسلطان از مقام صدارت و در زمان صدارت میرزا علیخان امین الدوله، در سال ۱۳۱۴ هجری قمری، به سمت وزارت جنگ منصوب شد.
میرزا رضای کرمانی در دوران حکومت او بر تهران پشت میز محاکمه قرار گرفت. فرمانفرما با تلقی میرزارضا کرمانی به عنوان «متهم سیاسی» اولین تجربه حضور هیأت منصفه در دادگاهی در ایران را به عنوان یک نوآوری کمسابقه اجرایی کرد. قابلیتها و نوآوریهای او در منصب وزارت جنگ در کابینه امینالدوله، تنشها و چالشهای بسیاری از سوی رقبا و دیگر چهرههای سیاسی به ارمغان آورد و از همین رو آنان که با حضور و قابلیتهای او عرصه را بر خویش تنگ یافته بودند، زمینهای فراهم کردند که مغضوب و معزول راهی فارس شد. هرچند حکومت فارس هم دیری نپایید و در تبعیدی غیررسمی راهی عراق شد.
شاهزاده مشروطه خواه
زمانی که شازده از تبعید به ایران بازگشت دوره صدارت عینالدوله و والیگری در کرمانشاهان او را با جریان مشروطهخواهی پیوند داد. در اوج جریان مشروطهخواهی به سبب غائلهای که در کرمان میان دو گروه شیخی و بالاسری ایجاد شده بود، مأموریت ختم غائله و بسامان کردن اوضاع کرمان به او محول شد که با شناختی که از مناطق و مردمان کرمان داشت، با سیاستی که در پیش گرفت آرامش را به منطقه بازگرداند. پس از یک سال که به تهران بازگشت در اولین کابینه پس از مشروطه وزارت دادگستری را عهده دار شد. مسئولیتی که باز زمینه را برای نوآوری های او فراهم کرد. او اولین کسی بود که شیوه محاکمه به سبک اروپایی را در دادگستری ایران بنیان نهاد. در آن زمان افکار عمومی از ماجرای فروش دختران قوچان و به اسیری رفتن زنان باشقانلو جریحه دار بود و فرمانفرما در مقام وزارت عدلیه محاکمه مأمورانی که این رسوایی را به بار آورده بودند، برگزار کرد و ریاست محکمه را خود عهدهدار شد. محاکمهای که شهرت بسیار یافت و او نامدارتر از پیش در عرصه سیاست ایران، نفوذ خود را گسترش داد.
در دوره فترت میان دوره اول و دوم قانونگذاری در کابینه میرزا ابوالقاسمخان ناصرالملک همدانی و نیز جوادخان سعدالدوله، پس از فتح تهران و در کابینه سپهدار تنکابنی و نیز کابینه دوم او وزیر عدلیه بود. در دوره دوم قانونگذاری در کابینههای اول و دوم میرزا حسن خان مستوفیالممالک فرمانفرما وزارت جنگ و در دوره سوم قانونگذاری در کابینه عینالدوله، داماد مظفرالدینشاه وزارت داخله را عهدهدار شد.
عبدالحسین فرمانفرمائیان به همراه خواهرش ملکتاج
سربرتافتن شازده از رسم بندگی
شازده در عمر سیاسی خود و در سالهای پایانی عمر سلسله قاجار مناصب بسیاری در کارنامه خود تجربه کرد؛ از حکومت آذربایجان و اصفهان تا وزارت داخله، از وزارت عدلیه و وزارت جنگ تا وزارت کشور. نقطه اوج کارنامه سیاسی او، دوره کوتاه رئیسالوزرایی او در دوم دی ماه ۱۲۹۵ به مدت دو ماه و ده روز بود که با اوجگیری جنگ جهانی و دامنگیر شدن ایران در این جنگ خانمانسوز مصادف بود. ایران که از ابتدا سعی در بیطرفی در جنگ ابرقدرتها را داشت، در میانه سختی قرار گرفته بود. فشار دولتهای انگلستان و روسیه برای امضای موافقتنامهای که به آنها حق مداخله در امور مالی و نظامی کشور را میداد، شازده را به استعفا واداشت. او درمورد استعفایش گفت «از نوه نایبالسلطنه عباس میرزا قبیح است که سند بردگی ایران را امضا کند.» با این استعفا دولت او مستعجل شد و پس از آن به فارس رفت و زمانی که در سوم اسفند ۱۲۹۹ تهران زیر پای کودتاچیان قرار گرفت، هنوز در شیراز بود.
فرمانفرما و کودتا
در کودتای ۱۲۹۹، به دستور سیدضیاء بسیاری از رجال سیاسی، روشنفکران و روزنامه نگاران به زندان افتادند که فرمانفرما و دو پسرش نصرتالدوله و سالارلشکر نیز در میان بندیان بودند. سیدضیاء حکم مصادره اموال کسانی چون فرمانفرما را نیز صادر کرده بود. مهرماه، دختر شازده روایت دستاولی از وضعیت خانه فرمانفرما پس از کودتا به دست میدهد؛ «یک روز که از کلاس به اندرونی بازمیگشتیم در صحن حیاط اوضاع آشفتهای بود، رفتوآمد شدید و غیرعادی حکمفرما بود. در نزدیک به هشتی باز بود و عدهای مرد که هیچگاه اجازه آمدن به اندرون را نداشتند در حال رفتوآمد بودند. قالیها را از آنجا بیرون میکشیدند و روی قالیهای موجود پهن میکردند.
محیط آشفته و درهم دل مرا لرزانید و ترس بر وجودم چیره شد… سیدضیاء در تهران کودتا کرده بود. فرمانفرما، برادران بزرگمان نصرتالدوله و سالارلشگر، اعیان و رجال ایران را به زندان افکنده بود و در نظر داشت فرمانفرما و عدهای را اعدام و دارایی آنها را مصادره کند… سیدضیاء دستور داده بود که صندوقخانه، بنه و اموال فرمانفرما را در اصفهان ضبط کنند. این خبر را چه کسی به مادران ما داده بود و ابتکار باز کردن انبارهای او و بیرون آوردن فرشهای ذیقیمت او از چه کسی بود نمیدانم. ولی آن بعدازظهر بعضی از فرشهای او را از انبار بیرون آوردند و روی فرشهای منزل ظلالسلطان در اتاقها پهن کردند… تا هنگامی که سیدضیاءالدین بر سر کار بود ما در اصفهان تحت نظر بودیم.»
دوره زندان فرمانفرما دیری نپایید و به زودی سید کودتاچی از صحنه سیاست حذف شد و با رئیسالوزرایی قوام و وزارت جنگ سردارسپه، فرمانفرما به عرصه سیاست بازگشت و راه دوستی با سردارسپه را گشود. این دوستی که حاصل پیشکش بخشی از زمینهای فرمانفرما بود، علاوه بر دوستی سردارسپه نمایندگی مجلس شورای ملی برای دو تن از پسران شازده و وزارت برای فرزند ارشد او، نصرتالدوله فیروز را به دنبال داشت.
فرمانفرما پس از کودتای ۱۲۹۹ از صحنه رسمی سیاست کناره گرفت و بیشتر اوقات خود را به رسیدگی به املاک و تربیت فرزندانش گذراند. هرچند نه برای رضاشاه و نه برای بسیاری دیگر از رجل سیاسی نفوذ خود را از دست نداده بود و همچنان در سایه حضور او احساس میشد. شاید از همین رو بود که رضاخان اندکی پس از تاجگذاری پی بهانهای دست روی ملک مسکونی فرمانفرماها گذاشت و شازده غیر تسلیم و رضا چارهای ندید. شازده دغدغههای فرهنگی کم نداشت و در این راه بخش زیادی از اموال خود را برای فعالیتهای فرهنگی ازجمله تأسیس نخستین مدرسه دخترانه در شیراز وقف کرد. هرچند وقف در زمانه حکومتهای استبدادی راهی برای در امان نگاه داشتن اموال از دستدرازی حاکمان درازدست تلقی شده است. با مرگ نصرتالدوله فیروز به دست عاملان رضاشاه، شازده افسردهحالتر و منزویتر شد.
خاندان عبدالحسین فرمانفرمائیان
شاهزاده خاکستری
فرزانه ابراهیمزاده؛ روزنامه نگار در نوشتاری درباره عبدالحسین فرمانفرمائیان چهره مقتدر سیاسی نوشت:
«عبدالحسینفرمانفرمائیان صبح چهارشنبه۳۰ آبان وفات نموده مجلس ترحیم روز پنجشنبه اول آذر 3ساعت بعداز ظهر تا پنج بعدازظهر در مسجد حاجیه شاهزاده خانم والده آن مرحوم واقع در خیابان شاهپور گذر وزیر دفتر و مجلس دیگری روز جمعه ۲ آذر از ساعت دو بعد از ظهر تا چهار بعدازظهر، تجریش منزل آن مرحوم منعقد است. حسن اسفندیاری، خانواده فرمانفرمائیان ما با کمال تأسف بازماندگان آن مرحوم و خانواده محترم فرمانفرمائیان مخصوصا آقایان محمدولی، محمدحسین، دکتر صبار فرمانفرمائیان و آقای مظفر فیروز را نسبت به این مصیبت وارده تسلیت میگوییم.»
این کادر کوچک تنها متنی بود که در روزنامههای آخرین روز آبان۱۳۱۸ درباره درگذشت یکی از چهرههای تأثیرگذار پنجدهه از تاریخ ایران منتشر شد. متنی که تقدم نام حسن اسفندیاری که پدر داماد بزرگ او بود نشان از اعمال نفود رئیس مجلس وقت برای انتشار همین چهار خط را داشت. خانواده عبدالحسینمیرزا فرمانفرما سالها بود که مغضوب شاه پهلوی بودند و نه فقط بخشی از باغها و املاک بزرگشان را از دست داده بودند که یکی از مهمترین اعضای این خانواده یعنی نصرتالدوله در تبعید به طرز هولناکی به قتل رسیده بود و کمر خانواده عبدالحسین میرزا کهنسال را شکسته بود.
نوشتن درباره عبدالحسین میرزا فرمانفرما هم کاری ساده و هم کاری سخت است؛ شاهزادهای که تبارش از دو سو به فتحعلیشاه میرسید. او بیتردید یکی از مهمترین مردان سیاسی ایران از دوران مشروطه تا به سلطنت رسیدن پهلوی اول بود. مردی بانفوذ که هر چند تنها 2ماه به نخستوزیری رسید اما بارها وزارتهای مهمی چون عدلیه و داخله و حکومت ایالتهای مهمی چون کرمانشاهان را بهدست داشت و دو پسر او یعنی نصرتالدوله فیروز و سالار لشکر محمدحسن خان در پستهای مهمی قرار گرفتند. با این همه آنچه عبدالحسینخان را به چهرهای تأثیرگذار تبدیل کرد نه از سمتهای دولتی که شایعاتی که از نفوذهای پشت پرده در حوادث تاریخ معاصر داشت ریشه گرفته بود.
او بعد از کودتای سوم اسنفد۱۲۹۹ تقریبا در هیچ سمتی نبود اما نفوذ زیادی بهخاطر ارتباطات گسترده و نسبتهای گستردهاش با خانواده قاجار و وصلتهای سیاسیاش داشت که به این شایعات دامن میزد. شایعاتی که باعث شد تا شخصیت مهم و مرموز خان مظفر در سریال «هزاردستان» علی حاتمی با بازی درخشان عزتالله انتظامی او را در ذهن بیاورد. اما واقعیت تاریخ این است که با اینکه تردیدی برای تأکید علی حاتمی به حضور پشت پرده عبدالحسین میرزا در حدود سالهای ۱۳۱۸ که فیلم در آنها اتفاق افتاده بود وجود داشت، نقش او در سیاست از همان سوم اسفند۱۲۹۹ که پهلوی روی کار آمد کمرنگ و کمرنگتر شد و با دستگیری و مرگ نصرتالدوله کاملا از میان رفت. این نکتهای است که فرزندانش نیز در خاطراتشان به آن اشاره میکنند.
فرمانفرما یکی از خاکستریترین شخصیتهای تاریخی ایران است. او در دوران مشروطه به آزادیخواهان نزدیک شد و در کابینه کوتاهمدت وزیر افخم وزیر عدلیه بود و در کابینه اتابک هم این سمت را حفظ کرد. در دوران استبداد صغیر از کرمانشاه احضار شد تا به ایل بختیاری برود. اما آنجا که رسید متوجه شد که حاکمیت برادرزنش بهزودی سرنگون میشود و برای همین به جای سرکوب آنها با مجاهدان همراه شد. در دولتهای بعد از فتح تهران وزارت عدلیه و وزارت داخله را داشت. او دورهای هم حاکم فارس بود. فرمانفرما از دی تا اسفند۱۲۹۴ کابینهای تشکیل داد؛ کابینهای که در فترت مجلس سوم و چهارم بود و دولت ناپایدار.
فرمانفرما هر چند تا 30سالگی قبل از ازدواج با عزتالدوله دختر مظفرالدینشاه و تاجالملوک که دختر امیرکبیر بود ازدواج نکرده بود و بعد از آن نیز تا 20 سال همسر دیگری اختیار نکرد اما سرانجام در پنجاه سالگی بار دیگر ازدواج کرد و یکی از بزرگترین خانوادههای اشرافی را بهوجود آورد. حاصل این ازدواجهای مکرر ۲۴ پسر و ۱۲ دختر بود که تقریبا بیشترشان در زمینههای سیاسی و فرهنگی و هنری صاحب اسم و رسمی شدند؛ فرزندانی که بخشیشان نام فیروز و بخشی دیگر فرمانفرمائیان را بهعنوان فامیل انتخاب کردند. او این خانواده بزرگ را در باغ بزرگی در نزدیکی باغشاه اسکان داده بود.
عبدالحسین فرمانفرمائیان به اتفاق مسیو ساکس کنسول انگلیس و خواهرش
باغ بزرگی که عمارتهای جداگانه داشت و زنان و فرزندانش در این عمارتها ساکن بودند. این باغ آنقدر بزرگ بود که مدرسه و درمانگاه اختصاصی داشت. البته این باغ بزرگ که محدوده شمال خیابان سپه تا نزدیکی چهارراه ولیعصر امروزی را دربرمیگرفت بخشی از زمینهای فرمانفرما بود و باغ بزرگ رضوانیه در تجریش را هم داشت. باغی که تنها بخشی از آنکه وقف انستیتو پاستور هست باقی مانده. در منطقه فرمانیه نیز زمینهایی داشت که بخشی از باغ آن را سالها بعد از مرگ نصرتالدوله سفارت ایتالیا خرید. اما آنچه فرمانفرما را برای سالها در حاشیه تاریخ نگهداشت جدا از حضورش در سیاست، فرزندانش بودند.
جدا از نصرتالدوله و سالارلشکر که فرزندان عزتالدوله بودند بیتردید مریم فیروز بزرگترین دختر فرمانفرما و دخترش از بتول احشمی همسر کرمانشاهی بود که بعد از طلاق از پسر محتشمالسلطنه یا حسن اسفندیاری رئیس مجلس با نورالدینکیانوری آشنا شد و بعد از ازدواج به حزب توده پیوست تا مقام دبیرکلی رفت و لقب شاهزاده سرخپوش را از آن خود کرد. او با برادرزادهاش مظفر که با خواهرزاده صادق هدایت ازدواج کرده بود برای انتقام خون نصرتالدوله اقداماتی کردند. ستاره فرمانفرما دختر فرمانفرما از معصومهخانم یکی دیگر از دختران شناختهشده او بود که بنیانگذار سازمان مددکاران اجتماعی بود. صبار فرمانفرمائیان برادر تنی ستاره که به فرنگ رفت و پزشکی خواند، مدتی ریاست انستیوپاستور را داشت.
او بود که پدر را تشویق کرد تا بخشی از باغ خیابان سپه و بخشی از باغ تجریش را وقف انیستیتو پاستور کند. منوچهر فرزند دیگر بتول خانم مدت زیادی جزو نمایندگان ایران در اوپک بود. عبدالعزیز پسر دیگر او یکی از مهمترین معماران تهران و ایران از اواخر دهه30 تا پیش از انقلاب بود و ساختمانهای مهمی چون ساختمان بورس تهران و ورزشگاه ۱۰۰هزار نفری آریامهر (آزادی) را در کارنامه خود دارد. او طرح تفصیلی تهران را نیز با پیتر گروئن آماده کرده بود. خداداد نیز یکی دیگر از پسران او، اقتصاددان و مدتی رئیس بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه بود.
درهرحال عبدالحسین فرمانفرمائیان به نوشته فرزندانش با مصادره اموالش ضعیف و ناتوان شد و در نهایت 30آبان ۱۳۱۸ بعد از دو سکته در 87 سالگی در رضوانیه شمیران درگذشت. رضاشاه برگزاری مراسم و انتشار خبر درگذشتش را قدغن کرد و تنها به محتشمالسلطنه اسفندیاری اجازه انتشار آگهی کوتاهی را داد. او را در باغ توتی به خاک سپردند؛ جایی که حالا کسی نمیداند دقیقا کجاست.
منایع: روزنامه همشهری، تاریخ ایرانی، روزنامه سازندگی.