ساغر تقدیر ما را مست آزادی نمود زین سبب از نشئه آن ماده مدهوشیم ما. در دوره های پر التهاب، شعر و ادبیات بازنمایی روشنی از موقعیتمندی فکری، فرهنگی، سیاستی و اجتماعی زمانه به دست میدهد به گونه ای که مخاطب از رهگذر آن با پیچیدگی ها، دغدغه ها و مسائل جامعه مواجه میشود.
انقلاب مشروطه تحولات فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پیچیده و در هم تنیده ای را برای جامعه سنتی ایرانی به همراه داشت. جامعه ایرانی که با تنوع قومی و گستره جغرافیایی از حد قابل توجهی از یک دستی برخوردار بود در مواجهه با دنیای غرب دچار تحول و چند پارگی شد.
بنیاد های فکری، سیاسی و فرهنگی سنتی مورد چالش مفاهیم و آموزه های جدیدی قرار گرفتند و افق معرفتی جدیدی پیش روی جامعه ایران باز شد. افقی که چالش هایش برای جامعه ایران هنوز مسئله است.
در مواجهه با آموزه ها و افق جدید تمدنی حوزه های معرفتی و فرهنگی دچار تحول و دگردیسی بسیار شدند. ادبیات و به ویژه شعر از حوزههایی بود که تغییرات چشمگیری در قالب و محتوا تجربه کرد. از نظر ادبی عصر مشروطه عصر گرهخوردگی شعر با مسائل سیاسی و اجتماعی است، عصری که در آن اندیشه های نوین در ستیز با تفکرات کهن به دنبال قالب مناسب هستند که در شعر –یکی از قالب های مناسب- آن را می یابند.
در این دوره در عاطفه، زبان و قالب شعری تحول جدی رخ میدهد. با نیما و نوآوریهایی که با سرودن شعر در قالب نو دارد، قالب شعری متفاوتی که ظرفیت مناسبی را برای بیان اندیشه های نوین و برقراری رابطه تنگاتنگ میان شعر و موقعیتمندی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دارد، ایجاد میشود.
از آنجا که شاعران عصر مشروطه وظیفه بیداری و آگاهی بخشی مردم بر عهده خود میدیدند در محتوای اشعار فارسی نیز همت گماشتند و محتوای غزل را از مضامین عاشقانه به سرود های وطنی و مضامین اجتماعی و سیاسی تغییر دادند. در میان شاعران عصر مشروطه که از قالب های جدید شعری برای بیان دغدغه های تازه تر خود بهره میگرفتند، فرخی یزدی شاعر برجسته ای است که در میان اهالی ادب و فرهنگ در اذعان به توانمندی او در سرایش شعر اجتماعی و سیاسی اشتراک نظری قابل توجه وجود دارد.
بسیاری از جمله شفیعی کدکنی بر این باورند که فرخی یزدی در غزل سیاسی سرآمد شاعران معاصر خویش بود و با تحولی که در محتوای غزل فارسی و مضامین عاشقانه آن به مفاهیم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرد، طلایه دار حرکتی نوین در شعر فارسی شد و توانست اندیشه های خود را با زبان شعر عاشقانه فارسی، استادانه ترکیب کند.
فرخی در غزل ها به دنبال انتقال مفاهیم سیاسی و اجتماعی به ساده ترین زبان است و زبان شسته و رفته و به دور از تعقید و دشواری را برای این کار برمیگزیند. زبان او از ویژگیهای سادگی، روشنی و نزدیکی به زبان مردم کوچه و بازار برخوردار است و همین امر موفقیت او را در انگیزانندگی و آگاهی بخشی مردم موجب میشود.
روح سرکش شاعر آزادی
محمد فرخی یزدی که از همان اوان جوانی به سبب جسارتی که در برابر حکام جور داشت، ملقب به لسانالمله شد، دهقانزاده ای یزدی بود با سری پرشور در سودای آزادی. از جوانی شاعری آغاز کرد و از همان ابتدای راه، ذلت مجیزگویی را گردن ننهاده و سر سپرده آزادی و آزادگی شد.
همین سرکشی و استغنا بود که زمینه را برای اخراج او از مدرسه میسیونری انگلیسی فراهم ساخت وقتی در نقد روش های استعماری انگلیس در تعلیم کودکان ایرانی سرود: «دین ز دست مردم برد فکر های شیطانی، جمله طفل خود بردند در سرای نصرانی، ای دریغ از این مذهب، داد از این مسلمانی»
از خانواده ای کم درآمد بود و پس از اخراج از مدرسه ناگزیر از کارگری برای امرار معاش در کارگاه پارچهبافی و نانوایی شد. این خاستگاه بعدها در اشعار او به خوبی خودنمایی میکند و معرفت او از آموزه های آزادی بخش مشروطیت را رنگ و بویی سوسیالیستی میدهد. آشنایی تنگاتنگی که با فقر، ظلم عمال حکومت، سیاست های استعماری دولت های بیگانه چون انگلیس و مشکلات اجتماعی داشت، او را به مشروطه خواهان نزدیک کرد و با سر پرشوری که داشت فرصت را غنیمت شمرده و به همکاری فعال با آنها پرداخت.
فرخی در دوره پرآشوب و بلوایی زیست و بالید. امضای فرمان مشروطیت، مرگ مظفرالدین شاه، به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه، امضای قرارداد ۱۹۰۷ و تقسیم ایران به حوزه نفوذ انگلیس، قیام مشروطه خواهان و فتح تهران، خلع محمد علی میرزا، کودتای سوم اسفند، سقوط سلطنت قاجاریه و به قدرت رسیدن شاه جباری چون رضا شاه انبوهی از فراز های گستره زیست فرخی در زمانهای پرآشوب است. در چنین زمانهای شاعری آزادی خواه بودن از مرارت و سختی به دور نیست همان طور که برای فرخی نبود.
زبان تند و بی پروای جوان یزدی او را در مقابله با ضیغم الدوله حاکم وقت یزد قرار میدهد و به پاس شعری انتقادی که به جای مداحی خطاب به حاکم میخواند مزدوران حاکم دهانش را میدوزند، تجربه ای تلخ که اعتراض مشروطه خواهان یزد و لقب لسانالمله را برای یزدی به همراه دارد. همین فراز از زندگانی فرخی برای درک دغدغهمندی و جانبازی او در راه اندیشه و تمنای آزادی کفایت میکند.
هرچند برخی دهان دوختن فرخی را کنایه از دهان بستن دانستهاند و نه همچون رخدادی عینی و واقعی، تردیدی در مجاهدت و پایمردی او نمیتوان داشت که در سال های بعد نیز هرچند بارها به زندان در افکنده میشود قدم از راه آرمان هایش برنمیدارد و سر بر یوغ استبداد خم نمیکند.
پس از این تجربه ناگوار راه به تهران می یابد و با حزب دموکرات همکاری کرده و در راه آرمان های خویش قلم میزند. در بلواهای سیاسی و اجتماعی حضوری پررنگ دارد و با مقالات تند و انتقادی که مینویسد دشمنان بسیار برای خود میسازد از جمله انگلیسی ها، عمال حکومت و نیز قفقازی ها که نوبتی قصد جانش میکنند هرچند جان به در میبرد. با امضای قرارداد ۱۹۱۹ که توسط وثوقالدوله پیکان حملات و نقادی های او متوجه این قرارداد و وثوقالدوله میشود که احتمالا پس از قوام منفورترین چهره در نزد فرخی و قلم اوست.
طوفان علیه استبداد
فرخی یزدی پس از کودتای سید ضیاء و رضا خان میر پنج از همان ابتدا مبارزه با آنها را آغاز میکند و در بگیر و ببند های پس از کودتا به همراه بسیاری از سیاستمداران و روزنامه نگاران آزادی خواه سر از بند در می آورد. با سقوط دولت سید ضیاء از بند رهایی یافته و در سال ۱۳۰۰ امتیاز روزنامه «طوفان» را میگیرد، نامی که به اذعان خود او در شماره نخست این نشریه از واقعیت محیط سیاسی ایران برگرفته و زمانی که ایران روی آرامش و آسودگی را ببیند به تغییر این نام مبادرت خواهد ورزید.
روزنامه ای که خواب را بر سردار سپه و قوامالسلطنه و هر آن کس که سودای اعتلا و بزرگی ایران و آزادی مردم ندارد حرام میکند و در طول هشت سال انتشارش بیش از پانزده بار توقیف میشود که نشان از اهمیت روزنامه و گزندگی انتقادات صاحب آن دارد.
در واکنش به اعلامیه حکومت نظامی سردار سپه و تهدید روزنامه به توقیف و تعطیل سرمقاله تندی در طوفان منتشر میکند و ماموران حکومت نظامی مامور دستگیری او میشوند. اقدامی که با تحصن او در سفارت شوروی بی نتیجه میماند. با گسترش انتقادات به رضا خان در روزنامه های دیگر دامنه تحصن گسترش می یابد و در کنار آن تلاش سردار سپه برای شکستن تحصن و ارعاب و قدرت گیری همچنان ادامه دارد. با فراز و فرود های بسیار در جریان تحصن و در نهایت با تضمین قوام، رئیس دولت جدید، فرخی و یارانش ترک تحصن میکنند.
با ادامه انتقادات به سردار سپه، فرخی به مدت سه ماه به کرمان تبعید میشود و در نهایت با وساطت تیمورتاش به تهران باز میگردد و این بار محتاطانه تر عمل میکند. با به سلطنت رسیدن رضا شاه عرصه بر روزنامه نگاران بیش از پیش تنگ میشود و فرخی نیز در این میانه دلخوش به حمایت تیمورتاش است و سعی میکند جانب احتیاط را فرو نگذارد. در مجلس هفتم نامزد نمایندگی مجلس از یزد شده و به مجلس راه می یابد.
در مجلسی که با هماهنگی کامل با رژیم پلیسی رضا شاه تشکیل شده است فرخی و محمدرضا طلوع، نماینده رشت، تنها نمایندگان مخالف هستند که فرصت چندانی برای مخالفت و مبارزه با اختناق نمییابند. در مجلس «فراکسیون امنیت» را شکل داده و تلاش میکند در مقابل قلدری های رضا شاه بایستد. با آشکار شدن فعالیت های مخفیانه او علیه رضا شاه هر روز قبل از پایان کار مجلس هفتم و تمام شدن مصونیت دیپلماتیک به شوروی میگریزد. با آنکه تمایلات سوسیالیستی در او قوی است، در شوروی نیز نمیتواند با دیکتاتوری حاکم از در دوستی درآید و ناگزیر از مسکو به برلین میرود.
در برلین در مجله پیکار علیه حکومت استبدادی ایران مقاله منتشر میکند. در نهایت با تامینهایی که تیمورتاش به فرخی میدهد و اقداماتی که از سوی دولت ایران صورت میگیرد، فرخی که در مورد حمایت تیمورتاش مسبوق به سابقه ای است، به تضمین تامین های او به ایران با میگردد. با افول قدرت تیمورتاش، فرخی که در تنگدستی سختی گذران میکند همچنان تحت مراقبت دائم شهربانی قرار میگیرد. با قتل تیمورتاش و تنگ شدن عرصه و تنگدستی ناگزیر به قرض گرفتن از دوستان میشود. شهربانی که در تلاش است از او زندانی سیاسی نسازد، با شکایت یکی از بدهکاران او را به محاکمه میکشاند و زندانی میکند. در زندان پس از یک بحران روحی به قصد خودکشی تریاک میخورد که ناموفق است.
با ناموفق ماندن خودکشی فرخی، عرصه را بر او تنگ میکنند و جرم سیاسی برایش تعریف میکنند. در دادگاه سکوت اختیار کرده و تنها میگوید: «قضاوت نهایی با ملت است.» در عین نومیدی شعری میسراید که در آن عروسی ولیعهد را با عروسی قاسم پیش از عاشورا مقایسه میکند و این چنین دیکتاتور را بر سر خشم می آورد و حکم مرگش امضا میشود. در نهایت در سال ۱۳۱۸ پزشک احمدی در بیمارستان شهربانی با تزریق آمپول هوا او را از مرارت زندگی در زمانه نا آزادی رهایی میبخشد. گور او که برخی گمان بر این دارند در مسگر آباد تهران است، هرگز شناخته نشد.
لاله میروید ز خاک فرخی با داغ سرخ، خورده از بس خون دل در انقلاب زندگی
روایت شاعرانه درد مردم
با انقلاب مشروطه، تحولی عمیق در افق معرفتی و حسی ایرانیان به واسطه مفاهیم جدیدی چون وطن دوستی، آزادی، ظلم ستیزی، مبارزه با استبداد و … رخ میدهد که بر سازنده نوعی رماتیسم اجتماعی است که به جای تمرکز بر خواست ها و آرمان های فردی بر آمال اجتماعی و میهنی متمرکز میشود.
با این تحول دغدغه ها و مسائل جدیدی درون مایه های شعر و ادبیات مدرن را شکل میدهد. مفاهیم جدیدی همچون وطن، آزادی، عدالت جویی و مبارزه با استبداد به افق معرفتی روشنفکران و نویسندگان و شاعران راه یافته و محتوا و مضامین تولیدات فکری و ادبی و به صورت خاص در اینجا شعر شاعران را شکل میدهد. اشعار فرخی را میتوان به عنوان شعر اعتراض شناخت که متضمن سرپیچی و عصیان در برابر بیداد و ناروا است؛ اعتراض به نبود آزادی، انتقاد از بی کفایتی حاکمیان، دعوت به قیام، مبارزه با خودکامگی با توجه به شرایط زمانه درون مایه های شعر فرخی است.
فرخی در اشعار و البته مقالات خویش به دنبال پاسخ مناسب به ضرورت ها و مقتضیات سیاسی و اجتماعی زمانه خویش است و از درون مایهها و مفاهیم نوین مشروطیت برای دستیابی به این مهم سود میجوید. مفاهیمی چون آزادی، وطن دوستی، مبارزه با استعمار و استبداد ستیزی، مفاهیم نوینی هستند که شاکله شعر اعتراضی مشروطه را در پاسخ به نیازهای زمانه جامعه و هم نوا با رمانتیسم شکل میدهند و در شعر و مقالات فرخی این مفاهیم از بسامد بالایی برخوردار هستند. همین امر اقبال عمومی به شعر فرخی را به خوبی نشان داده و توجیه میکند.
شاعر و روزنامه نگاری که دغدغه بهروزی و بهزیستی مردم روزگار خویش را دارد، قدر شناخته میشود و تلاش هایش برای آگاهی بخشی و دعوت به مبارزه پاسخی در حد توان مخاطبان می یابد. در زمانه ای که شعر مشروطه ستایشگر آزادی است، فرخی را شاعر آزادی لقب دادهاند از آن رو که آزادی برای فرخی دغدغه ای جدی بود. البته فرخی از آزادی معنای طبقاتی، برقراری عدالت اجتماعی و مبارزه با استبداد را مراد میکند. فرخی با توجه به خاستگاه طبقاتی خود و تمایلات سوسیالیستی که دارد بیشتر قائل به آزادی سیاسی است تا آزادی اجتماعی؛ آزادی در مفهوم حاکمیت قانون، استبداد ستیزی، استقرار حکومت مشروطه و آزادی قلم و اندیشه.
در زمانی که بسیاری از روشنفکران از ایده یک حکومت مقتدر مرکزی و قهرمان ملی چون رضا شاه حمایت میکردند، فرخی منتقد این ایده و از مخالفان جدی سردار سپه بود. او در نقد سلب آزادی های اجتماعی و انسانی به بهانه ایجاد امنیت سطحی، تعبیر امنیت قبرستانی را به کار میبرد. سوی دیگری آزادی برای فرخی مبارزه با استعمار و نفوذ بیگانگان است. او که در کارنامه خود از نوجوانی مبارزه با نفوذ انگلستان را دارد، تا پایان عمر از این مخاطره مهم غفلت نورزیده و در نقادی این وضعیت قلم ها زده و شعرها سروده است.
مخالفت او با وثوقالدوله و قرارداد ۱۹۱۹ و مخالفت های پیگیرش با عوامالسلطنه را از همین زاویه میتوان درک کرد و البته این مشکل را یک سره از جانب دولت مردان نمیداند بلکه جهل، خرافه پرستی و نا آگاهی ملت را نیز زمینه ساز این نفوذ و بهره کشی میداند. او که خود از میانه مردم عامی و عادی برخاسته است و به سعی خویش در جامه فرهیختگان و روشنفکران درآمده مدافع نهضت اجتماعی برای رفع بیسوادی، بیکاری و کسالت است و با آنکه در نقد های خود کمتر به نقد سنت های دینی میپردازد، فساد اخلاق پیش رونده در بطن جامعه را به خوبی شناسایی کرده و نسبت به آن هشدار میدهد.
فرخی آرمان خواهی آزادی طلب بود که ناراضی از شرایط موجود با شعار استبداد ستیزی و مبارزه با جهل و خرافه دعوت به تغییر اساسی در جامعه میکرد و از آنجا که سخن از درد مردم زمانهاش میگفت و خود رنج کشیده همان درد بود سخنش بر جان مخاطبان مینشست.