راگامگ – صدف پیکامی: نصرت رحمانی سال ۱۳۰۸ شمسی در تهران متولد شد. رحمانی را شاعر نوگرا مینامند. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به مدرسهی پست، تلگراف و تلفن رفت و شاید به همین علت بود که ابتدا برای کار وارد رادیو شد و سپس به نشریه زن روز رفت.
رحمانی در نشریه زن روز مسئولیت بخش شعر را بر عهده داشت. در همین دوران بود که مجموعههای شعر خود را گردآوری مینمود. نخستین مجموعههای نصرت رحمانی در دههی ۳۰ شمسی به نامهای کوچ، کویر و ترمه منتشر شد. فضای این شعرها فضایی بسیار محزون بود که شاید به همین علت از ابتدا او را شاعر شعر سیاه خواندند.
این موضوع که میتوان گفت: به هیچ وجه بی علت نیست میتواند به شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران مربوط باشد. نصرت رحمانی را میتوان شاعری دانست که با تکیه بر سبک رماتیک، شعر اجتماعی میگفت. در واقع سبک وی را میتوان شبیه به رمانتیک جامعه گرا دانست. شاید مهمترین دلیل این وجه اجتماعی شعرهای نصرت رحمانی، کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ و تبعات و شرایط جامعه پس از آن بود. در این دوران تمام روشنفکران تحت فشار روحی و سیاسی بودند. شاعران این دوره که از نسل نیما یوشیج بودند، در این سعی میکردند که افکار خود را در قالب شعر نمادین و به گونهای رمز گونه بسرایند. آنها احوالات خود و جامعه را در شعر خود میگنجاندند و شاید بدین سبب بود که اغلب شعرهای این دوره شعرهایی محزون و تاریک هستند.
نصرت رحمانی نیز مانند بسیاری از شاعران که گرایشهای رمانتیک داشتند، ابتدا شعرهایی با گرایشهایی فردی و با موضوعاتی نظیر عشق میسرود، اما تحت تاثیر اتفاقات سیاسی و اجتماعی بود که او این مضامین را به کناری گذاشت و شعر خود را به ارزشهای انسانی و مسائل مردم معطوف کرد. شاید به همین علت است که در مقایسهی اشعار نصرت رحمانی در زمانهای گوناگون ممکن است تناقضها و تضادهای زیادی را اعم از ایدئولوژی کلی و … شاهد باشیم. مسیر شعری نصرت از غزل شروع شده و بعد به چهارپاره و بعد به شعر نیمایی رسید. او پس ار انتشار مجموعهی کوچ شهرت پیدا کرد و این مجموعه مورد استقبال فراوان قرار گرفت.
سه مجموعهی نخست به نامهای کوچ، کویر و ترمه دارای ساختار چهارپاره هستند و از نظر مضمون بسیار تاریک و عصیان گرهستند. در این مجموعهها اولین دیدگاهها و ایدئولوژی نصرت رحمانی را شاهد هستیم که البته همانطور که گفته شد بعدها تغییرات زیادی پیدا میکند. در این سه مجموعه، رحمانی عشق زمینی را با تمام خصایص زمینی خود به تصویر میکشد. به طور کلی شعر چهارپاره بیشتر نکات عاطفی و فردی را بیان میکند و با گفتن از درونیات فردی مخاطب خود را به خوبی تحت تاثیر این احساسات و هیجانات قرار میدهد. به هیمن دلیل است که شاعران رمانتیک قالب چهارپاره را بسیار مورد استفاده قرار میدهند.
نصرت رحمانی نیز با این قالب شروع کرد و با همین قالب بود که مشهور شد. او با اینکه قالبهای دیگر مانند قالب نیمایی و شعر نو را نیز مورد استفاده قرار داد، اما همواره شناختهترین آثار خود را در قالب چهارپاره سرود و همواره تا پایان عمذ به این قالب علاقه داشت. شعر نصرت رحمانی را علی رغم تمام تاریکیها در کل میتوان شعری خوش آهنگ و نرم دانست که میتواند دل مخاطب خود را به راحتی بدست آورد. این خصیصه نیز یکی از خصایص شاعران رمانتیک است. رحمانی توانایی بالایی در ترکیب واژهها به شکلی آهنگین و موضون دارد. او واژههایی دلنشین را جوری ترکیب کرده که به مضامینی تازه و نو رسیده است.
بر سینههای تفتهی یک دشت گمشده
در زیر نیزههای طلایی آفتاب
آنجا که موج آتش شن پرسه میزند
دیریست دیر لیلی من رفته است خواب
***
در پشت آن سراب، رهی دوردست، گم
یک داستان فتاده؛ کسی ناشنوده است
آنجا که چشم قبله نما گیج میشود
لیلی پرگناه! در آنجا غنوده است
نصرت رحمانی همچنین توانست با شناختن خوب و عمیق زبان مردم جامعه، اصطلاحات و حتی افعال رایج در جامعه را وارد شعر کند. او خود نیز به این موضوعات اذعان دارد و تاکید دارد که عامدانه محاوره را به درون شعر خود کشیده است. میتوان گفت که نصرت رحمانی در دورهی اول زندگی شعری اش که بیشتر فردگرا بود، با شعر خود تصاویری وهم انگیز و خیال گونه را تصویر میکند که در نهایت شعر او به مثابه یک اثری انتزاعی به چشم مخاطب میآید. او به گونهای انتزاعی مضامینی، چون مرگ و وحشت را به قلم میآورد.
آن شب درید سینهی مردی را
مردی که شادمانی اش ازغم بود
مردی که دربه درپی خودمی گشت
مردی که قفل بان ِ. جهنم بود
یکی دیگر از ویژگیهای نصرت رحمانی که شاید مشهورنرین ویژگی اشعار وی نیز باشد، مبارزهی او با اصول اخلاقی و عرف جامعه است. او مدام تلاش کرده که از زیر قیود اخلاقی جامعهی خود شانه خالی کند و به نوعی دست به تابو شکنی در اشعار خود میزند. او عشقهای گناه آلود و مضمون شهوت را به درون شعر خود میکشاند. در اشعار او نام افیون و حتی تریاک نیز به چشم میخورد. دلیل استفاده از این واژهها و مضامین میتواند این باشد که شاعر ترجیح میدهد که شعری ملموس را به مخاطب خود عرضه کند. یکی دیگر از مضامینی که همواره از ابتدا و تا انتهای شعر نصرت رحمانی وجود دارد مضمون مرگ و اندوه است.
این مرگ طلبی و اندوه جاری در اشعار نصرت رحمانی ریشههای فلسفی، سیاسی و اجتماعی دارد که تحت تاثیر دوران خود بوجود آمده است. پس از کودتای سال ۳۲ نصرت رحمانی نیز نحولات زیادی را در شعر خود میگذراند. در آثار او سمبولیسم یا نماد گرایی را به وضوح میتوان شاهد بود. او در این دوران بود که شعر نو را مورد توجه قرار داد و حتی شعر نوی حماسی را نیز تجربه کرد.
رحمانی در مجموعهی “میعاد در لجن” وزنهای شعر را نیز به چالش میکشد و به نوعی با آن بازی میکند. او در میعاد در لجن به نوعی از فردیت به طور کامل رها میشود و به یک جمع میپیوندد. او در این مجموعه نشان میدهد که احساس را دیگر با احساس نمیآمیزد بلکه احساس را با اندیشه و تفکر آمیخته است.
آن شب درید سینهی مردی را
مردی که شادمانی اش ازغم بود
مردی که دربه درپی خودمی گشت
مردی که قفل بان ِ. جهنم بود
در این اشعار میبینیم که نصزت رحمانی دیگر به هیچ وجه درگیر فرد و من نیست بلکه او به نوعی با پیرامون و اطراف خود یکی شده است. البته این نکته که یک شاعر رمانتیک هرگز خصوصیات شعر رمانتیک را رها نمیکند تنها؛ آنها را به شکلی دیگر و با نگاهی دیگر در شعر خود جاری میسازد. به طوریکه شعرهای اجتماعی رحمانی به وضوح خصایص عاطفی و احساسی دارد. اما در کل میتوان گفت که تحول نصرت رحمانی از من به ما و از فردگرایی به جمع گرایی دارای اندیسه و تفکر بود و طبعا نتیجهی آن نیز موفقیت آمیز بود. آثار دیگر نصرت رحمانی عبارتند از:
• کوچ ۱۳۳۳
• کویر ۱۳۳۴
• ترمه ۱۳۳۴
• میعاد در لجن ۱۳۳۶
• حریق باد ۱۳۴۹
• درو
• شمشیر معشوقه قلم
• پیاله دور دگر زد
• در جنگ باد
همچنین او یک اتوبیگرافی دارد که نام این کتاب “مردی که در غبار گم شد” است.
رقصید
پر زد، رمید
از لب انگشت او پرید
[ سکه]گفتم: خط
پروانهٔ مسین
پرواز کرد
چرخید، چرخید
پر پر زنان چکید؛ کف جوی پر لجن.
تابید، سوخت فضا را نگاهها
برهم رسید
در هم خزید
در سینه عشقهای سوخته فریاد میکشید:
ـ.ای یاس،ای امید!
آسیمهسر بسوی ” سکه ” تاختیم
از مرز هست و نیست
تا جوی پر لجن
با هم شتافتیم
آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم.
پروانهٔ مسین
آیینه وار! بر پا نشسته بود در پهنهٔ لجن!
وهر دو روی آن
خط بود
خطی بسوی پوچ، خطی به مرز هیچ
اندوه لرد بست
در قلبواره اش
و خنده را شیار لبانش مکید و گفت:
ـ. پس … نقش شیر؟
رویید اشک
خاموش گشت، خاموش
گفتم:
ـ. کنام شیر لجن زار نیست، نیست!
خط است و خال
گذرگاه کرمها
اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است
میعادگاه زشتی و پستی ست.
از هم گریختیم
بر خط سرنوشت
خونابه ریختیم.