اشعار طنز کارمند
زنم گـــوید بـه من ؛ تو بی کلاسی
نــدارد زنــدگــی بـا تـو اســــاسی
پُـزت عالـی بـه وقـت خـواستگــاری
ولی اکنــون همیشـه آس و پاسی
دهی اُملت به من هـر روز و هـرشب
نمی بینـم به دست ات اسکناسی
نه تفریحی ،نه مهمانی ،نه گردش
نه ماشینی ،نه فرشی،نه پلاسی
نه انگشتر، نه گردنبند ،نه گوشوار
نه مانتوئی، نه چادر،نه لباسی …
بــرای خــاطــرت از جــان گــذشتم
چقــدر ای مــرد ؛ رنـد و ناشکری
بخشکی شانس، از فکـر و خیـالات
نمانـده در سرم هــوش و حواسی
به او گفتـم : تحمـــل کـن عـزیزم !
نــدارد ســود عجــــز و التمــاسی
به اوگفتم :بفـرماچـاره ام چیست؟
اگــر کـــه چـاره کـــردی اقتباسی
به مـن گفتا :دلت خوش کارمندی
نه گیری رشـوه ای،نـه اختلاسی
طلاقم ده ،رها گـــردم زدست ات
نگیـرم بعــد از این با تـو تماسی !
اشعار طنز کارمندی
من فرد کارمندم مترو سوارم
هر روز رفت و برگشت این گشته کارم
با یک بلیط ارزان کلی مسافت
از خانه تا به کارم ره می سپارم
حسرت بدل بماندم یک دم نشینم
سرپا میان مردم تحت فشارم
دستم زبسکه گیرد ان میله محکم
در کتف خویش دردی جانکاه دارم
از بس که هل دهندم هر سوی مردم
آید برون دمارم از روزگارم
از لحظه ی ورودم تا وقت اخراج
جنگاوری نمونه در کارزارم
وقت سوار گشتن چون میوه ی کال
وقت پیاده گشتن من آبدارم
بسکه گدا ببینم در مترو هر روز
بر حال وروز آن ها من اشکبارم
بازار داغ باشد بازار مترو
بهر خرید اجناس من بی قرارم
هم شیر مرغ دارد هم جان آدم
با قیمتی مناسب آید بکارم
هروز شاهدم بر دعوای مردم
بی طاقتیشان را افسوس دارم
اس ام اس طنز روز کارمند
به سلامتی کارمندی که هنوز قسط یخچال ۲ سال پیششو داره میده . . .
روز کارمند خجسته باد
اس ام اس طنز روز کارمند
رئیس : ساعت چنده ؟
کارمند: ۹
رئیس : شما باید ۸ پشت میزت باشی
کارمند : امروز چندمه؟
رئیس : هشتم
کارمند : باید یکُم حقوقم تو حسابم باشه
روز کارمند بر شما خجسته باد
پیامک طنز روز کارمند
کارمند تازه وارد به مدیر:
جناب! من هرچی در یخچال اداره میزارم سریع خورده میشه
« پنیر” نون” گردو” حلوا” و… »
برای صبحونه فردای خودم چیزی باقی نمیمونه !
مدیر: آقای ارجمند لطفا فامیلتونو روش بنویسید
کارمند: فامیلم “صلواتیه” روی همه ی شون نوشتم
روز کارمند
اعتراف میکنم خالی خالیم، مانندجیب کارمند در آخر ماه
روز کارمند بر شما خجسته باد
جوکهای خنده دار روز کارمند
برنامه غذایی تو خونه ی کارمند جماعت:
از یکم تا دهم یه روز درمیون مرغ و گوشت
از دهم تا بیستم حبوبات و از این چیزا
از بیستم تا سیُم سیب زمینی و بادمجون
تذکر :بیست و یکم هرماه دراین قضیه استثنا است
روز کارمند بر شما خجسته باد
طنز ویژه روز کارمند
رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟
کارمند: بله!
رئیس: خوب است. چون ساعتی پیش پدربزرگتان به این جا آمده و میـــخواهد شما را ببیند، همان که دیروز برای شرکت در مراسم تشییع جنازه اش مرخصی گرفته بودید.
تبریک روز کارمند
کارمندی به دفتر رئیس خود می رود و می گوید: «معنی این چیست؟ شما ۲۰۰
دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.»
رئیس پاسخ میدهد: «خودم میدانم، اما ماه گذشته که ۲۰۰ دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی.»
کارمند با حاضر جوابی پاسخ میدهد: «درسته، من طبق معمول از اشتباه های
موردی می گذرم اما وقتی تکرار میشود وظیفه خود می دانم بشما گزارش کنم.»
طنز روز کارمند
من هم دراین جهان سهمی دارم
امضا کارمند بورس
روز کارمند خجسته باد
جملات طنز روز کارمند
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.» صدایی از ان طرف پاسخ داد: «عدد داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟» کارمند تازه وارد گفت: «نه» صدای ان طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.» مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.» مدیر اجرایی گفت: «نه» کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.
اس ام اس طنز روز کارمند
دیشب به خواب دیدم ،گردیده ام نمونه// دربین کارمندان اندر ادارۀ خود
تشویق مینمودند ،کف می زدند مرتب//در آسمان بختم دیدم ستارۀ خود
جوک خنده دار روز کارمند
من هم دراین جهان سهمی دارم
امضا کارمند بورس
روز کارمند خجسته باد
شعر طنز کارمند
دیشب به خواب دیدم ،گردیده ام نمونه// دربین کارمندان اندر ادارۀ خود
تشویق مینمودند ،کف می زدند مرتب//در آسمان بختم دیدم ستارۀ خود
آمد مدیرنزدیک ،با چهره ای گشاده// در دست او دو سکّه با یک سوییچ پیکان
من رابه پیش خود خواند ،از بهر اخذ انها // رفتم گرفتم هر دو با دستهای لرزان
با حسرتی فراوان ،درمن نظاره می شد// ازسوی هم قطاران حتی مدیر بنده
من غرق شادی و شور، اشک از دو دیده جاری// از این که گشته بودم دراین میان برنده
از شدّت مسّرت، از خواب خوش پریدم// دیدم که ظهر نزدیک من توی رختخوابم
با سرعتی فراوان ،سوی اداره رفتم// در طول راه بودم دائم به فکر خوابم
وارد شدم اداره ،دیدم به روی میزم// بنهاده آبدارچی یک نامۀ از مدیرم
توبیخ نامه ای بود ،امضای او به زیرش// خواندم چو نامه برخاست صد آه از ضمیرم
تاخیرها و غیبت ،شد موجب نکوهش// رویای دیشب من گردید نقش بر آب
گفتم دوباره «جاوید» ؛ وارونه گشت خوابت// مانند دفعۀ پیش خیری ندیدی از خواب