ماجرای غزاله ادبیات ایران و حاج مرتضی

برترین‌ها: غزاله علیزاده نویسنده‌ی داستان و رمان، نام آشنایی در دنیای ادبیات و مخاطبان حرفه‌ای ادبیات است. اما آنان که ادبیات را با عنوان کلی آن می‌شناسند و تنها مطالعه‌هایی که داشته اند کتب نویسندگان بسیار مشهور بوده، چه؟! جالب اینجاست که می‌توان گفت حتی در خیلی از کرسی‌های علمی ادبی نیز نامی از او برده نشده است. مخاطبانی که شاید اکثریت عموم مردم را تشکیل می‌دهند به احتمال زیاد تا به حال نام غزاله علیزاده را نیز نشنیده اند…

 

اگر از آنان بپرسیم که از چند تن از ادیبان زن ایران نام ببرید ممکن است تنها بتوانند چند شاعر معاصر که در کتاب ادبیات فارسی دوران تحصیل خوانده اند نام ببرند و یا اینکه نویسنده‌ای بسیار مشهور، چون سیمین دانشور را به یاد بیاورند. اما ادبیات معاصر فارسی در واقع دارای تعداد زیادی نویسنده‌ی زن است که هر کدام توانسته اند در این وادی، نوآوری‌های قابل توجهی انجام دهند. در این مطلب نیز ما می‌خواهیم بهانه‌ی سالمرگ غزاله علیزاده که در 21 اردیبهش سال 1375 اتفاق افتاد به این چهره‌ی برجسته‌ی ادبیات معاصر فارسی بپردازیم.

ماجرای عشق کامران و غزاله

فروردین سال گذشته مستند «آقا مرتضی» در سازمان هنری رسانه‌ای اوج تولید شده بود از رسانه ملی پخش شد و به روایت سازندگانش قرار بوده متفاوت و بدون سانسور از زندگی شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی باشد. اشاره مستند «آقا مرتضی» به ارتباط پیش از انقلاب شهید آوینی با غزاله علیزاده نویسنده و شاعر، حاشیه‌های زیادی برای این مستند رقم زده.

عشق میان کامران(مرتضی) آوینی و غزاله علیزاده، دو شخصیت تیپیکال که بعدها به واسطه تغییرات شهید آوینی فاصله فکری زیادی میانشان رقم خورد، یکی از بحث‌برانگیزترین نقاط تاریخ روشنفکری ایرانی‌ست، مستند «آقا مرتضی» اما گویا نگاه همه‌جانبه‌ای به ماجرا نداشته.

ارتباط آوینی با علیزاده چهره مشهور جریان روشنفکری پیش از انقلاب اسلامی، از موارد مگوی زندگی شهید سیدمرتضی آوینی است که چندان به آن پرداخته نشده است. نام علیزاده در حالی در این مجموعه مستند در کنار نام آوینی آمد که این شاعر و نویسنده، به طور معمول جایی در صداوسیما ندارد.

در بخشی از این مستند به نقل از دوستان شهید آوینی بر این نکته تأکید شده است که در ماجرای ارتباط میان سیدمرتضی آوینی و غزاله علیزاده، کشش از سوی غزاله علیزاده بوده و مرتضی بت خوبی برای الهام غزاله علیزاده بوده است.

روایت مستند «آقا مرتضی»، این‌گونه است: «غزاله، خانی بود که کامران (نام پیش از انقلاب مرتضی آوینی) از آن گذشت… دختر خاص جذابی که می‌توانست کامران را زمین‌گیر کند، اما نکرد. داستانی که کامران آن را نیمه‌تمام رها کرد..

غزاله علیزاده پس از ورود به دانشگاه تهران به رغم تحصیل در دانشکده‌های متفاوت با کامران یا همان شهید مرتضی آوینی آشنا می‌شود، آشنایی که گویا بسیار عمیق بوده، زیرا پس از سال‌ها هم چنان از رابطه این دو صحبت‌هایی در محافل شنیده می‌شود.

به هر حال علیزاده، تک دختری از خانواده مرفه بوده که کاملا در بافت جریان روشنفکری زیست می‌کرده و قرابت چندانی با آوینیِ بعد از انقلاب نداشته و در واقع رسانه‌های رسمی میان این «رابطه» تناقض‌هایی می‌دیدند که ترجیح را دائما بر سانسور کلیت «رابطه» و یا تخفیف جایگاه «علیزاده» دانسته‌اند، گو این که علیزاده «خودکشی» کرده و اساسا مرگش هم مطابق هنجار و الگوهای رسمی نیست.

البته سال‌ها قبل، خانواده آوینی(حسین معززی‌نیا، کوثر آوینی، مریم امینی) داماد و دختر و همسر آوینی در پاسخ به پرونده‌ای در نشریه «شهروند امروز» نوشته بودند:

«وقتی برای اشاره به دوستی کوتاه‌مدت مرتضی آوینی و خانم غزاله علیزاده با عباراتی از این دست مواجه می‌شویم که: «سرو‌های بلند دانش‌گاه تهران بارها شاهد قهرها و آشتی‌‌های کامران آوینی با غزاله علیزاده بودند. جوانان پر شوری که می‌توانستند دنیا را دگرگون کنند… » به این فکر می‌افتیم که احتمالاً نویسنده‌ی محترم بیش از خود آن «جوانان پرشور» طبع رمانتیکی دارد و از ابعاد و نتایج این دوستی خرسند است! اساساً شاید تذکر این نکته لازم باشد که اطلاعات موجود درباره‌ی کیفیت زندگی سید‌مرتضی آوینی در سال‌‌های قبل از انقلاب کاملاً صحیح و دقیق نیستند و بسیاری از وقایعی که مورد اشاره قرار می‌گیرد (مثل ماجرای چند نوبت خودکشی که در این مطلب به آن اشاره شده) واقعاً با این شرط رخ نداده‌اند و لازم است درباره‌ی آن‌ها از دوستان نزدیک‌تر آوینی تحقیق مفصل و کاملی انجام گیرد تا بی‌دلیل جعل و تحریفی رخ ندهد و به عنوان زندگی‌نامه منتشر نشود»

به هر حال آوینی در سال‌های پیش از انقلاب حتی در برهه‌ای «هیپی» بوده و همان‌طور که مستند «آقا مرتضی» درباره او همه‌جانبه نیست، این تاکید بر «هیپی» بودن و یا عاشقانه‌هایش هم روایت کاملی نیست و باید به خانواده او حق داد، در واقع شهید آوینی، هم مرتضی بوده و هم کامران.

مروری بر زندگی هنری غزاله علیزاده

غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بی‌سرپرست نیز نگهداری می‌کرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظام‌شهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خواننده‌ی ایرانی، پری زنگنه بود. ایشان در مورد شاگرد خود چنین می‌گوید: “سلما آلتوی خیلی قوی دارد، یعنی صدایش پرحجم زنانه است و من حدود دو سال با او کار به طور خصوصی کار کردم و او اکنون در اپرای پاریس مشغول ادامه تحصیل است و در بعضی از کنسرت‌هایم در اروپا اگر به سلمی دسترسی داشته باشم، از او می‌خواهم بیاید بخواند تا به علاقه‌مندان معرفی شود.”

غزاله علیزاده در مورد خود و زندگی‌اش در گفت‌وگویی با مجله‌ی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ این‌چنین می‌گوید: «دوازده، سیزده ساله بودم، دنیا را نمی‌شناختم. کی دنیا را می‌شناسد؟ این توده‌‌ی بی‌شکل مدام در حال تغییر را که دور خودش می‌پیچد و از یک تاریکی می‌رود به طرف تاریکی دیگر. در این فاصله، ما بیش و کم رؤیا می‌بافیم، فکر می‌کنیم می‌شود سرشت انسان را عوض کرد، آن مایه‌ی حیرت‌انگیز از حیوانیت در خود و دیگران را. ما نسلی بودیم آرمان‌خواه. به رستگاری اعتقاد داشتیم. هیچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤیا، حیرت می‌کنم. تا این درجه وابستگی به مادیت، اگر هم نشانه‌‌ی عقل معیشت باشد، باز حاکی از زوال است.

ما واژه‌های مقدس داشتیم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زیبایی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفته‌ای داشت… اغلب دراز می‌کشیدم روی چمن مرطوب و خیره می‌شدم به آسمان. پاره‌های ابر گذر می‌کردند، اشتیاق و حیرت نوجوانی بی‌قرار می‌دمیدم به آسمان. در گلخانه می‌نشستم، بی‌وقفه کتاب می‌خواندم، نویسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقدیس می‌ستودم. از جهان روزمرگی، تقدیس گریخته‌ است و این بحران جنبه‌ی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقدیس و آرمان‌گرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسیت و پول گریزنده، اقیانوس‌های عظیم را در حد حوضچه‌هایی تنگ فروکاسته است.» آن‌چه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسنده‌ای صاحب‌سبْک و معتبر در قصه‌نویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسی‌ها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده هم‌چون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شب‌های تهران» همه نشانه‌ای از تسلط نویسنده‌ای در حیطه‌ی کار خود است. علیزاده در همه‌ی آثارش آرمان‌گرایی ایده‌آلیست با دغدغه‌های فمینیستی است.

زن‌های “خانه‌ ادریسی‌ها” نمادهایی از ترس، تنهایی، حسرت و ناکامی هستند. این نمادها حتی در زنی مثل رکسانا که آشوبگرانه به سنت‌ شکنی می‌پردازد و در نهایت با ناکامی و شکست مواجه می‌شود هم دیده می‌شود. لقا پیردختری تنهاست که تمام توانایی‌ها و نیروهای زنانه‌اش در او، تبدیل به نفرتی بی‌بدیل از مردان شده ‌است؛ نفرتی که شاید زائیده مطلوب واقع نشدن باشد. این سرخوردگی در نهایت در بانوی کهنسال خانه، خانم ادریسی به نمادهایی فرهنگی و سنتی تبدیل می‌شود؛ سنت‌هایی که به نوعی میراث زن شرقی است.

مرگ غزاله ادبیات ایران

غزاله علیزاده با آگاهی از بیماری سرطان در روستای جواهرده خود را حلق‌آویز کرد. او در یادداشت پیش از خودکشی خود چنین نوشت: «آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز! رسیدگی به نوشته­‌های ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار می‌­کنم. ساعت یک و نیم است. خسته­‌ام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمی‌­گویم بسوزانید. از هیچ‌­کس متنفر نیستم. برای دوست‌داشتن نوشته ‌ام، ن­می­‌خواهم، تنها و خسته­‌ام برای همین می­‌روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه­‌ای تاریک. من غلام خانه­‌های روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی می­‌کنم. چقدر به همه و به من محبت کرده است. چقدر به او احترام می­‌گذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.»

اهل قلم بیش از هر کسی از موقعیت خود با خبرند، یا انتظار می رود که با خبر باشند. خود غزاله هم در آخرین نوشته‌ی چاپ شده‌اش، و پیش از فراق دایمش، گفته است: «جدایی بسیار پیش از آن‌که مسجل شود روی می‌دهد». (آدینه ۱۰۸ -۱۰۹)یعنی صدای ترک‌برداشتن و شکستن جان‌ها، پیشاپیش دست‌کم برای اهل این صنف شنیدنی است. مثل صدای تراشیده شدن روح است که برای این رؤیابینان در انزوا شنیدنی است.» از آثار غزاله علیزاده علاوه بر آن‌ها که نام برده شد می‌توان به «دو منظره» در سال ۱۳۶۳ و «بعد از تابستان» در سال ۱۳۵۵ و «تالارها» و « رویای خانه و کابوس زوال» اشاره کرد. چهار اثر از آثار علیزاده با نام «با غزاله تا ناکجا» در سال ۱۳۷۸ توسط نشر توس منتشر شد.

عزاله ادبیات ایران
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما