آن نگاه گرم تو
زندگی بی چشم تو رنج و عذابه… رنج و عذابه!
آهِ من ترسم شبی، دامنت بگیره… دامنت بگیره
با دلم بازی مکن… عاشق و اسیره… ترسم بمیره
یک شب از روی صفا… با دلم وفا کن
یا وفا کن با دلم… یا مرا رها کن!
پرداختن به زندگی برخی هنرمندان موسیقی، کار آسانی نیست، زیرا با نگاه دقیق به کارنامه آنها کافی ست تا به شاخص بودن آنها پی برده شود. عبدالوهاب شهیدی، نمونهای از آن گروه انگشت شمار در هنر آواز ایرانی است. یکم مهر ۱۳۰۱ خورشیدی، نخستین صبح پاییزی طلوع میکند تا خبر خوش آهنگی را نسیم خنک بامدادی با خود به همراه آورد.
در خانهای که اهل دین و دانش هستند فرزندی زاده میشود که نمیخواهد آدمی معمولی بماند. شهر کوچک میمه از توابع اصفهان، به استعداد چنین کودکی در زادبومش آگاه نیست، اما بعدها با آغاز فعالیت هنری آن نوجوان که نامش عبدالوهاب شهیدی است، نکتههایی روشن میشود.
علاقمندان به موسیقی سنتی، کم کم پی میبرند که وجود چنین هنرمندی در این شهر کوچک افتخاری برایشان محسوب میشود. بخت با این جوان بیست ساله است که با استادی به نام اسماعیل مهرتاش آشنا میشود؛ فراگیری آواز، در کنار تمرین سنتور و عود نزد این استاد توانا، سبب بالندگی او میشود.
آوازه شهیدی زمانی به کمال میرسد که رادیو ایران از او دعوت میکند تا در سال ۱۳۳۹ خورشیدی با این رسانه بی رقیب آن جامعه، همکاری کند و این در زمانی رخ میدهد که مدیران هنری رادیو در انتخاب خوانندگان، بسیار سختگیر، عمل میکنند.
مجموعه برنامه پر طرفدار «گلهای تازه» را میتوان گل سر سبد برنامههای آن مقطع حساب کرد و به سبب همراهی شنوندگان، گلهای دیگری نیز به این سبد عطرآگین افزوده میشود که با نامهای خوشرنگ گلهای جاویدان و گلهای صحرایی میدرخشد.
خود شهیدی که با آمدن پاییز امسال، نود و هشت ساله شد میگوید: «زادگاه من، میمه اصفهان است و دوران دبستان را در این شهر گذراندم. پدرم میرزاحسن شهیدی ملقب به صدرالاسلام و متخلص به طوبی از نوادگان شهید ثانی بودند.
از دوران کودکی به موسیقی علاقهمند بودم وگاهی اوقات با خود آواز خواندن را زمزمه میکردم پدرم هم من را تشویق میکرد و میگفت: «در چهرهات میبینم که در این زمینه موفق خواهی شد و باید مسیر موسیقی را ادامه بدهی!» ۱۴ سال سن داشتم که پدرم فوت کرد.
در واقع پشتیبان و استادم را از دست دادم. پدرم از روحانیون بود و به موسیقی احاطه کامل داشت و من چندین آواز را نزد ایشان آموزش دیدم. بعدها یعنی سال ۱۳۱۷ آموزگار شدم و بعد به نظام وظیفه پیوستم و در ارتش ماندگار شدم و در حال حاضر هم بازنشسته ارتش هستم. تمامی این اتفاقات تقدیر من بود.
طبیعت این مأموریت را بر عهده من گذاشته بود و از خود اختیاری نداشتم. آن روزها تمام وقتم را صرف آموختن و رفتن به تئاتر میکردم.
من پیش از آن که به صورت جدی موسیقی را ادامه بدهم، به کار بازیگری تئاتر مشغول بودم و بعد از آشنایی با استاد مهرتاش آموزش موسیقی را در محضر ایشان آموختم و به برنامه رادیویی گلها وارد شدم و تعداد آثاری که از آن برنامه باقی مانده و آرشیو شده است ۷۰ درصد آن اجرای من بوده است، اما بعد از انقلاب نه اجرایی داشتم و نه نوارکاستی منتشر کردم. البته اوایل انقلاب مدتی موسیقی تحریم بود و اثری پخش نمیشد، ولی بعدها بدون آن که بخواهم خانهنشین شدم.»
عبدالوهاب شهیدی دانش آموخته مکتب اصفهان است و شاید دلیل این امر زادگاه او باشد، اما او بر این نظر است که «مکاتب موسیقی، از نظر کلی، تفاوتی با هم ندارند و انتخاب این نامها، چون مکتب اصفهان، مکتب تهران و مکتب تبریز به لحاظ محلی و موقعیت جغرافیایی است.
استادان اول من صفحه گرامافون بودند یعنی با شنیدن صدای استادانی، چون تاج اصفهانی و ادیب خوانساری از روی صفحه شیوه آن دو استاد را پیروی کردم و علاقهمند شدم، اما وقتی به کلاس استاد مهرتاش آمدم ایشان گفتند: «تمامی این روشها را از ذهنت پاک کن! و من یک سال، مشغول پاک کردن آنها بودم.»
عبدالوهاب شهیدی، با پویندگی و تلاش تا سال ۱۳۵۷ خورشیدی در این برنامههای ماندگار شرکت فعال دارد. همچنین این هنرمند گرامی، چندین بار در برنامههای جشن هنر شیراز شرکت میکند تا برای مهمانانی که از چهارگوشه دنیا آمده اند هنر فاخر ایرانی را به رخ بکشد. در این برنامهها شهیدی با هنرمندان شاخصی، چون جلیل شهناز، فرامرز پایور، اصغر بهاری، حسین تهرانی، رحمت الله بدیعی، حسن ناهید و محمد اسماعیلی همراهی میکند.
عبدالوهاب شهیدی با اجرای بیش از ۲۳۰ برنامه که رتبه سوم بیشترین برنامه موسیقی در گلها را دارد شاید از نظر کمیتی، آمار بالایی داشته باشد، اما از منظر کیفیت اجرا، هیچگاه او کم نمیگذارد و برای اجرای کارهایش وسواس ویژه خود را دارد تا شم سخت پسند مخاطب ایرانی همچنان آثار نو به نوی او را دنبال کنند.
شهیدی در عرصه دیگری هم خود را میآزماید که نتیجه ارزشمندی حاصل میشود؛ بطور قطع، اجرای آوازهای محلی، ریسک بالایی میطلبد. اما شهیدی از بوته تجربه به سلامت عبور میکند و نمیسوزد! تصنیف معروف «زندگی» با مطلع «آن نگاه گرم تو»، رتبه یالایی در این عرصه حساس کسب میکند. «زندگی»، در واقع نام یک آلبوم است که درحوزه موسیقی سنتی تنظیم شده و هنرمند سرشناسی، چون فرامرز پایور در این شاهکار هنری حضوردارد.
او ساز محوری یعنی سنتور را با استادی مینوازد تا نمونهای تحویل دهد که با شنیدن مکرر آن، ملالی حاصل نشود. اشعار به کار رفته در این آلبوم از خواجه حافظ شیرازی و هما میر افشار است. تصنیف معروف زندگی با مطلع اون نگاه گرم تو، چنان کولاک میکند که وقتی برای نخستین بار در ۱۳۴۷ خورشیدی در شیراز شنیده میشود حال و هوای موسیقی را جانی دوباره میبخشد تا نوار توفیقات موسیقی ایرانی در دوره معاصر تداوم یابد.
مگر چند قطعه ماندگار تاکنون توانسته اند در این نود سال اخیر خودنمایی کنند؟ ترانه هایی، چون «مرا ببوس» با صدای حسن گلنراقی، «توای پری کجایی» از حسین قوامی، «ای ایران» و «الهه ناز» از غلامحسین بنان، «روی برگی بنویسیم»، «چرا عاشق نباشم» و «مرحبا دل» از اکبر گلپایگانی، «کهکشان» و روزهای بی غروب» از محمدنوری، «مرغ سحر»، «بیداد»، «آستان جانان» و «ایرانای سرای امید» از محمدرضا شجریان، در کنار آثار خوب عبدالوهاب شهیدی، قطعاً در سینه ملت ایران باقی خواهد ماند. خود این هنرمند تعبیر کوتاه و زیبایی در باره عمر طولانی برخی قطعهها دارد که شنیدنی ست: «کاری که اصیل باشد، همیشه دیده میشود.». البته شهیدی قطعات جاوید دیگری هم دارد؛ از آن میان میتوان به تصنیفهایی مثل «یار بی وفا»، توجه کرد. قطعاتی که براساس آثار شاعران بزرگی، چون شاعر آزادیخواه، عارف قزوینی اجرا میشود و باز از میان آنها میتوان به تصنیف تاثیرگذار «گریه را به مستی بهانه کردم» اشاره کرد؛
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوِهها ز دست زمانه کردم
آستین چـو از دیده برگرفتم
سیل خون به دامان روانه کردم
نالـه دروغـیـن اثــر نـدارد
شام ما چو از پی سحر ندارد
مرده بهتر زآن کو، هنر ندارد
گریه تا سحرگه من عاشقانه کردم
همچو چشم مستت جهان خراب است
رخ مپوش که ایـــن دور انتخاب است
مــن تـــو را بـه خـــوبــی نشـانه کردم
استاد عبدالوهاب شهیدی، به جز خوانندگی در عرصه موسیقی سنتی ایران، به نوازندگی یک ساز بسیار قدیمی هم روی میآورد؛ عود ساز حساسی ست که وقتی با شنیدن یک قطعه آوازی، در میان سازها نوبت به او میرسد خود به خود، دلهای مشتاق را به یک سکوت سوق میدهد تا با احترام بیشتری نوای ایرانی را دنبال کند. نوایی که به او کمتر پرداخته شده و از حرفهای ناگفته در دلها حکایت دارد.
میتوان گفت که عود با صدای نجواگونه اش، نقطهعطفی برای خط سیر یک ترانه محسوب میشود. شهیدی سالها در جامعه باربد فعالیت میکرد که کانونی برای فعالیتهای موسیقایی محسوب میشد.
محمدرضا شجریان از اعضای قدیمی این جامعه درباره عبدالوهاب شهیدی میگوید: «استاد مهرتاش، موسس جامعه باربد، عشق و علاقه عجیبی به آقای شهیدی داشتند و او را اعتبار «جامعه باربد میدانستند.. او دارای منشی بزرگوارانه در موسیقی ماست. هر جا که او بود، بالاترین عنوان هنری را داشت… اعتبار شهیدی چنان زیاد بود که همیشه خودم را پشت او پنهان میکردم تا کسی مرا نبیند. من از او یاد گرفتم که رفتار هنری باید چگونه باشد.»
این نوازنده قهار ساز عود، سبکی در این ساز به وجود میآورد که تا به امروز، علاقمندان این ساز، آن را پی گرفته اند و آنچه را هنرجویان آموزش میبینند، شیوه عودنوازی این هنرمند است. یعنی نواختن آن به شیوهای که در موسیقی کهن اقوام بوده.
او در این باره میگوید: «سنتور ساز اول من بود، اما با صدای ساز عود از «رادیو خاورمیانه عربی» آشنا شدم و خیلی تحت تأثیر این صدا قرار گرفتم. آقایی بود به نام «خضوری» از یهودیان عراق و از ترس آن که به اسرائیل نبرندش، از بصره به ایران آمده بود. وقتی به جامعه باربد آمد، آقای مهرتاش او را استخدام کرد.
او استاد قانون بود، ولی در نوازندگی عود هم تبحر داشت. به طور اتفاقی با ایشان برخورد کردم و برایم یک عود آورد و طرز کوککردن و انگشتگذاری را به من یاد داد. چون با تار آشنایی داشتم خیلی زود با عود ارتباط برقرار کردم. من تنها کاری که روی عود انجام دادم این بود که این ساز را از فراموشی بیرون آوردم و صدایی که امروز از ساز عود شنیده میشود نتایج زحمات من و شیوه کاریام است.
من سبک نواختن تار را روی عود پیاده کردم و سالها در این باره تلاش کردم. شنیدم که قرار است این ساز به نام ایران ثبت جهانی شود و از دوستانی که در این باره زحمت میکشند تشکر میکنم؛ چرا که اتفاق بسیار خوبی است و هر آن چه را در راه کشورم ایران باشد و صورت بگیرد، حرفی ندارم و موافقت خود را اعلام میکنم.».
اما برای شهیدی زمانی فرا میرسد که با وجود دارا بودن کوهی از تجربه، خلوت گزینی پیشه میکند و از خنیاگری در میان مردم، دست میشوید. البته او اکنون هم امیدش را نبریده و به حیات دوباره موسیقی ایران باور دارد. زیرا او به نسل جوانی ایمان دارد که با عشق و شور ملی، در پی آبادانی موسیقی اصیل است. به گفته استاد عبدالوهاب شهیدی «اکثر جوانهای امروز، سیدیهای برنامه «گلها» را به همراه دارند.»
عبدالوهاب شهیدی دو دکترای موسیقی دارد که از نوع درجه یک هنری است؛ یکی برای ساز عود و دیگر برای آواز اصیلش. او سبکی منحصر به فرد در خواندن تصنیفها دارد و میگوید: «صدا بیانکننده شخصیت انسان است.
شخصیت من هم به گونهای تعیین شده بود که موسیقی اصیل یعنی موسیقی محلیهای کشورمان که فولکلور است را بیاموزم و بخوانم که بیشترین آن هم آثاری از بزرگان موسیقی در دوره ساسانیان است. من موسیقی فولک را دنبال کردم و روی آهنگهایی که بجای مانده بود اشعار بزرگان را پیاده کردم. تمام این آثار ریتمیک بود و در واقع کاری کردم که کسی از موسیقی من خسته نشود و الحمدلله هم انجام شد.»
این استاد بزرگ آواز گاه آثاری را که امروز با عنوان موسیقی آوازی رواج پیدا کرده را به خوبی میشنود و میگوید: «موسیقیهای امروزی را گوش میکنم و میبینم که تعداد هنرمندان افزایش یافته است، اما بیشتر از آن که هنرمند باشند هنربند هستند.
پیش از این، عزیزانی، چون بنان، قوامی، ادیب خوانساری، تاج اصفهانی، عبدالعلی وزیری و… بودند که توانستند موسیقی آوازی را بدرستی به مردم معرفی کنند، اما متأسفانه امروز این بزرگان آرام آرام کنار گذاشته شدهاند. آینده موسیقی ایران بستگی به فعالیت همین جوانان دارد.
آنها باید در زمینه معرفی درست موسیقی اصیل ایرانی تلاش کرده و آن را ارتقا بدهند و دراین راه رشد کنند. پایه و اساس یک موسیقی شعر است. زمانی یک تصنیف گُل میکند که در کنار یک شعر خوب، ملودی و بعد آواز قرار بگیرد.»
شهیدی نزدیک به یک قرن در این مرز پرگهر زیسته است و ماجراهای زیادی را شاهد بوده. او اینگونه میگوید: «همه مردم کشورم سلامت و سعادتمند باشند.
این مردم هستند که پشتیبان موسیقیاند. با حمایت مردم یک هنرمند معروف میشود، مردم هنرمند را بزرگ میکنند و در حال حاضر هم وظیفه دارند که به هنرمندان احترام بگذارند و آنها را حمایت کنند. خدا را شکر از روزهایی که بر من گذشت… راضی هستم.»
افسوس که این هنرمند پیش کسوت در تابستان امسال، بر اثر کهولت سن، ضعف شدید جسمانی، کم خونی و نارسایی قلبی در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانی در تهران بستری شده. آنها که به تعالی هنر موسیقی در این ملک میاندیشند برای سلامتی این بزرگان همواره دعا میکنند.
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم بی تو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود