روزنامه همشهری – پرنیان سلطانی: برای علاقهمندان به حوزه موسیقی، فردین خلعتبری نیازی به معرفی ندارد. کسی که میتوان رد آهنگسازیهایش را در بسیاری از قطعات و آلبومهای موسیقی دنبال کرد، اگر از خود خوانندگان این آثار شناختهشدهتر نباشد، قطعا کمتر هم معرف حضور دنبالکنندگان موسیقی نیست.
جالب اینکه این آهنگساز برجسته در دنیای نمایش هم همانقدر شناختهشده و پرطرفدار است که در دنیای موسیقی؛ چرا که بیشتر فیلمها یا سریالهای ۳-۲ دهه اخیر تاریخ سینمای ایران با موسیقیهای متن منحصر به فردش برای علاقهمندان به هنر هفتم خاطرهانگیز و ماندگار شده است.
از فیلمهای «چ»، «کیفر»، «پستچی سه بار در نمیزند»، «اتوبوس شب»، «به رنگ ارغوان»، «گل یخ»، «چتری برای دو نفر» و… بگیرید تا سریالهای بانوی عمارت، شهرزاد، شاهگوش، مدار صفردرجه، شب دهم و… که همه با نوای دلنشین آهنگهای این موسیقیدان نامآشنا در ذهنمان نقش بستهاند.
در روزهایی که گذشت، فردین خلعتبری با آهنگسازی چندین قطعه برای تعزیه موسیقایی «سوگ آزادی» توانست شهروندان زیادی را به بوستان آب و آتش بکشاند و اینبار در کارنامه هنریاش موسیقی را با تعزیه تلفیق کند. به بهانه این اتفاق نو که قرار است ادامهدار باشد، با فردین خلعتبری به گفتگو نشستهایم و با او از هر دری صحبت کردهایم که در ادامه خواهید خواند.
اگر موافق باشید از پروژه نمایشی- موسیقایی «سوگ آزادی» شروع کنیم. کمی درباره این تعزیه متفاوت برایمان میگویید؟
سوگ آزادی مجموعهای نمایشی- موسیقایی بود که به کارگردانی مجید خسروآبادی به مجلس شبیهخوانی حربنیزید ریاحی میپرداخت. آهنگسازی این مجموعه که بهمدت ۱۰ شب در بوستان آب و آتش روی صحنه رفت، بر عهده من بود و سعی کردم با تجربهای که از قبل در آهنگسازی برای نمایشهای تئاتر و تلفیق موسیقی با نواهای تعزیه در سریال «شب دهم» داشتم، قطعاتی را برای ارکستر سازهای ایرانی این مجموعه بنویسم تا این گروه موسیقی با این قطعات تعزیهخوانها را در طول نمایش همراهی کنند.
استقبال مردم را از این تعزیه موسیقایی چطور دیدید؟
استقبال مردم خیلی خوب بود. ضمن اینکه بازخوردهای فنی خوبی هم دریافت کردیم که امیدوارم با بررسی این بازتابها بتوانیم معضلات و مشکلات کار را شناسایی کنیم و درصورت ادامه این پروژه، خروجی بینقصتری ارائه دهیم.
شما را بیش از فعالیتتان در قطعات و آلبومهای موسیقی، به ساخت موسیقی برای فیلمها و سریالها و نمایشهای تئاتر میشناسند. بهنظرتان تلفیق این دو هنر چقدر باعث شکوفایی هر دو هنر خواهد شد؟
خیلی زیاد. تلفیق موسیقی با هنر نمایش کاری میکند که مخاطب با مفاهیم ذهنی خود و مفاهیم خارج از ذهنش که توسط قصه معرفی میشود با موسیقی رابطه نزدیکتری پیدا کند. ضمن اینکه موسیقی هم نقش اثرگذاری در انتقال پیام کارگردان و نویسنده به ذهن مخاطب دارد.
بهعنوان کسی که سالهاست در فضای موسیقی کشورمان فعالیت دارید، بزرگترین مشکل این روزهای دنیای موسیقی را چه میدانید؟
بهدلیل موقعیتی که موسیقی در کشور ما دارد و نگاه اجتماعی و خاصی که به آن میشود، جامعه موسیقی کشورمان همواره با کمبودهایی مواجه است. اما من ترجیح دادهام در تمام این سالها به جای اینکه از این کمبودها بگویم و خواستههایم را مطرح کنم، ببینم خواستههای جامعهام از من و موسیقی چیست.
واقعیت این است که جامعه موسیقی ما بهدلیل کمبودهایی که در این حوزه وجود دارد، همواره احساس میکند در حقش اجحاف شده و مغبون واقع شده است. برای همین مرتب به فکر احقاق حقوقش است و در لابهلای این خواستهها گاهی فراموش میکند که جامعه هم از او بهعنوان یک هنرمند توقعاتی دارد.
این نگاه طلبکارانه که البته در بسیاری از مواقع به حق هم هست، به ما آسیب میرساند و کاری میکند فراموش کنیم که ما به جامعهمان بدهی هم داریم.
چه جالب! شما یکی از معدود هنرمندانی هستید که به جای انتقاد به ساختار موجود و شمردن کمیها و کاستیها، خودتان را حتی بدهکار جامعه هم میدانید. این بدهی که از آن حرف میزنید و وظایفی که نسبت به جامعه احساس میکنید، دقیقا چه مواردی را شامل میشود؟
به هر حال ما حیات داریم و این فرصتِ بودن موجب شده که بتوانیم کار هنری انجام دهیم. در واقع ما به معنای واقعی کلمه با هنر زندهایم و همین باعث شده برای انجام کارهای هنری نیاز به هیچ انگیزه دیگری نداشته باشیم؛ چراکه قرار گرفتن در موقعیتی که بتوانیم اثر هنری خلق کنیم، برای ما یک موقعیت بهناچار و ناگزیر است.
در این میان فضای بیرونی هم آنقدر برای ظهور هنرمان مهیا هست که همین موضوع در همین حد هم باعث ایجاد دِین در ما نسبت به مردم و جامعهمان شود. برای همین به شکرانه این ظهور، باید تمام عواملی را که به هنرمان آسیب میرسانند، پس بزنیم و سعی کنیم با همه کم و کاستیها هنرمان را با قدرت عرضه کنیم.
همچنین به اعتقاد من فرق هنرمند با افراد دیگر این است که طلب هنرمند از جامعه باید طلب معنایی باشد و اگر بخواهد این طلب را به شکل طلب مادی دربیاورد، قطعا روی هنرش تأثیر میگذارد و باعث میشود هنرش از هنر مستقل خارج شده و وابسته به مادیات شود.
به هر حال هنرمند این راه را انتخاب کرده و فقط باید به فکر عرضه هنرش باشد، نه اینکه بهدنبال عافیت بیشتر بگردد. اگر هنرمند هم بخواهد مثل فعالان شغلهای مختلف بهدنبال عافیتطلبی باشد، قطعا هنرش جنبه آوانگارد و پیشرو را از دست خواهد داد.
یعنی معتقدید کمبودها تأثیری در خلق آثار هنری ندارند؟ یا دستکم نباید داشته باشند؟
بله، دقیقا. شما در طول تاریخ هنر ببینید که هنرمندان ما چه زمانی که همه چیز بر وفق مرادشان بود و چه زمانی که در تنگنا و تنگدستی قرار داشتند، چطور کار خودشان را به بهترین شکل ممکن انجام دادهاند. چه بسیار هنرهایی که دقیقا در تنگدستی و تنگنا و حتی ممنوعیت تولید شدهاند.
دلیلش هم دقیقا همین است که نگاه هنرمند به هنرش، نگاه به شغلی عافیتطلبانه نیست. من همیشه به بچههایی که تازه وارد دنیای هنر میشوند این را میگویم که اگر میخواهید صددرصد به عافیت برسید و به لحاظ مادی فرد موفقی شوید، هنر رشته خیلی خوبی برای شما نیست.
چون اساسا هیچ تضمینی برای موفقیت یا عدمموفقیت اثر هنری وجود ندارد. ممکن است هنرمند تحت شرایطی به امنیت مالی و رفاه نسبی برسد، اما این موضوع به هیچ وجه از ابتدا مشخص و قابل برنامهریزی نیست.
برخی از همکارانتان بهویژه آنهایی که کار موسیقی کلاسیک یا سنتی انجام میدهند، معتقدند تغییر سلیقه موسیقایی مردم از موسیقی فاخر و ارزشمند به موسیقی بازاری و سخیف، یکی از بزرگترین مشکلات این روزهای دنیای موسیقی است. شما که هم موسیقی کلاسیک کار میکنید، هم موسیقی پاپ، این نظریه را قبول دارید؟
راستش را بخواهید نه. بهنظرم این نظریه واقعبینانه نیست. واقعیت این است که ما در دورهای جلوی ظهور موسیقی پاپ را گرفتیم و در آن دوره انواع دیگر موسیقی رشد پیدا کردند و مردم هم برای دنبال کردن موسیقی انتخاب دیگری نداشتند. تا اینکه موسیقی پاپ مجوز گرفت و مردم رفتهرفته به این سبک موسیقی علاقه نشان دادند.
این علاقه عمومی به موسیقی پاپ صرفا مختص کشور ما نیست؛ در تمام دنیا همینطور است. همانطور که اسم موسیقی پاپیولار (مردمی و عامهپسند) رویش است، این نوع موسیقی یکسری ویژگیهایی دارد که باعث اقبال عمومی مردم میشود. ازجمله اینکه شعرهای این سبک و نوع موسیقی آن سهلالپذیر است و مخاطب با آن ارتباط بهتری برقرار میکند.
اما این دلیل نمیشود که بگوییم فعالان موسیقی پاپ جای ما را تنگ کردهاند یا سلیقه شنیداری مردم را به هم زدهاند! آنها جایگاه خودشان را دارند که قطعا جایگاه عمومیتری است، ما هم جایگاه خاصتری داریم و باید بهدنبال تربیت مخاطب خودمان باشیم. حالا اگر نمیتوانیم این مخاطب را پیدا کنیم، این به هیچوجه تقصیر مخاطب یا فعالان موسیقی پاپ نیست. این تقصیر ماست که نتوانستهایم مخاطبهای موسیقی را جذب کارمان کنیم.
خب این مشکل چطور بهوجود آمده؟ یعنی چطور فعالان موسیقی کلاسیک و موسیقی سنتی ایرانی نتوانستهاند مخاطبهایشان را با خود همراه کنند؟
در فضای امروز موسیقی کشورمان، برخی از دوستان کلاسیست و فعالان موسیقی سنتی و ایرانی ما ناامیدانه از کار دست کشیده و عرصه را خالی گذاشتهاند. بعضی دیگر هم بهخاطر غم نان از سبک موسیقاییشان گذشته و خودشان کار پاپیولار انجام میدهند! این اتفاقی است که متأسفانه در سینما و در ادبیات ما هم رخ داده است.
درحالیکه اگر کسی میخواهد مردم بهکار خاص و ارزشمندش توجه کنند، باید این گروه خاص مخاطب را تربیت کند، نه اینکه خودش در سلیقه عمومی مردم جامعهاش حل شود!
پس با این حساب، بهنظرتان راهکار ادامه حیات موسیقی اصیل ایرانی و کلاسیک چیست؟ حمایت سازمانهای فرهنگی و هنری کشور ازجمله وزارت ارشاد و صدا و سیما را میخواهد یا کار بیوقفه فعالان این عرصه را؟
تاریخ نشان میدهد هر نوع جلب حمایت اینگونه از سازمانها بدون مبنای فکری محکوم به شکست است. جلب حمایت راه دارد. برایتان یک مثال میزنم. فرض کنید شما معماری کاربلد هستید که بدون توجه به محدودیتها و موانعی که سر راهتان قرار دارد، سعی در اصلاح معماری شهرتان دارید.
نتیجه کار خستگیناپذیر شما شهری میشود که تابع معماری درست و اصولی است و از همین راه سهم زیادی در جذب توریست به شهرتان پیدا میکنید. شاید از این طریق برای شما منافع مستقیم مالی بهوجود نیاید، اما زمینهای فراهم میشود که حاکم شهرتان به داشتن شهری تابع معماری درست علاقهمند شود و از کارتان حمایت کند.
در موسیقی، تئاتر و سینما هم دقیقا همین وضع وجود دارد و هنرمند به جای اینکه بخواهد در گام اول طلب حمایت کند، باید متولیان فرهنگی را به این باور برساند که برای قوام جامعه به هنر او نیاز دارند. البته که در این میان صبر و تحمل هنرمند هم نقشی اساسی دارد.
چطور اگر شهرتان را دوست داشته باشید، همه سختیها و مشکلات زندگی در آن را به جان خریده و بهدنبال مهاجرت کردن نیستید؛ هنرمندی که کار اصیل و فاخر انجام میدهد هم باید دقیقا چنین علاقه و نظری به هنرش داشته باشد.
باید تحت هر شرایطی در سبک خودش بماند و بهخاطر فشارهایی که روزگار به او وارد میکند، بهدنبال تغییر شکل نگردد. مثال خیلی غمانگیز ماجرا این است که هماکنون تعداد گروههای حرفهای موسیقی ایرانی در کشورمان خیلی کم است و اکثرا گروههای موسیقی ایرانی با گرایشهای تلفیقی و فیوژن کار میکنند.
با این بخش دوم حرفتان به نوعی جواب یکی از سؤالهایم را هم دادید. میخواستم نظرتان را راجع به موسیقی تلفیقی بپرسم. شما مخالف این سبک هستید؟
من هرگز مخالف هیچ سبکی نیستم. تنها چیزی که ممکن است با آن مخالف باشم، کیفیت بد کار است. من معتقدم هر نوع موسیقیای باید در کمالش اتفاق بیفتد. در مورد موسیقی تلفیقی هم همین نظر را دارم و معتقدم این سبک جدید هم مثل همه سبکهای موسیقی خوب است، به شرطی که در کمال خودش اتفاق بیفتد.
اینکه ما ۲ سبک موسیقی را با هم تلفیق کنیم و هر کدام از طرفین تلفیق از اصالت و کمال خودشان دور شوند، قطعا مورد تأیید هیچکس نیست و ماندگار هم نخواهد شد. بهنظر من هماکنون بزرگترین مشکل ما در تلفیق، عدمشناختمان از طرفین این تلفیق است. ما عموما موسیقی ایرانی را خوب میشناسیم، اما آن طرف دیگری که قرار است با موسیقی سنتیمان تلفیق شود را نمیشناسیم.
متأسفم که باید بگویم اگر اوضاع به همین شکل باقی بماند و ما ارکستر موسیقی ایرانی تشکیل ندهیم و آثار موسیقی ایرانی را تکرار نکنیم، میرسد روزی که نسل بعد ما دیگر موسیقی ایرانی را هم خوب نمیشناسد. برای همین بهتر است اول به اصالت خودمان فکر کنیم، بعد به سراغ تلفیق برویم که امروز موضوعی کاملا ناگزیر و اجتنابناپذیر است.
همانطور که خودتان هم گفتید بهنظر میرسد موسیقی تلفیقی موضوعی ناگزیر و اجتنابناپذیر است. برای اینکه سبکهای تلفیقیمان هم به کمال خودشان برسند، چه کارهایی باید انجام بدهیم؟
غربیها وقتی میخواهند موسیقی خودشان را با موسیقی سنتی و بومی کشور دیگری تلفیق کنند، از خود نوازندگان آن کشور استفاده میکنند. اما ما اصرار داریم که تمام موسیقیهای وارداتی را خودمان تولید کنیم! برای همین هم به مشکل برمیخوریم.
اگر میخواهیم در موسیقی تلفیقی به کمال برسیم، باید از بهترین نوازندگان و خوانندگان سبک طرف تلفیق ازجمله پاپ، راک، جَز و… استفاده کنیم. با این رویکرد شاید سالها بعد رفتهرفته خودمان هم در این سبکها حرفی برای گفتن داشته باشیم و آنوقت شاید بتوانیم خودمان در حد اعلای این سبکها کار کنیم و صفر تا صد موسیقی تلفیقی را خودمان تولید کنیم.
نسل جدید موسیقی کشورمان را چطور میبینید؟ بچههایی که امروز وارد دنیای موسیقی میشوند چقدر در کارشان جدی هستند و چقدر میتوان به آیندهشان امیدوار بود؟
ما یک جشنواره موسیقی جوان داریم که این جشنواره قطعا بزرگترین اتفاق موسیقایی کشور است؛ در این جشنواره چه در زمینه موسیقی مقامی و چه در موسیقی دستگاهی ایران و حتی در موسیقی کلاسیک شاهد اتفاقات بزرگی هستیم. به عقیده من نسل جدید موسیقی بسیار جدی، باهوش و به لحاظ یادگیری سریع است که با داشتن الگوهای خوب میتواند آینده موسیقی این کشور را تضمین کند.
کمی هم برایمان از خودتان بگویید. برای انتخاب کارهایتان چه معیارهایی دارید؟
در این سالها مهمترین معیار من برای انتخاب کارها این است که این کار چقدر روی خودم، روی روند زندگیام و روی دیگران و جامعهام تأثیر میگذارد. در این سالها سعی کردهام کارهایی را قبول کنم که به آن معتقد باشم و کاری کنم که ریشه و اسلوب داشته باشد. در واقع چیزی که برایم مهم است اثرگذاری کار است و اینکه بتوانم با این کار قدم مثبتی برای خودم و جامعهام بردارم.
این روزها که پروژه سوگ آزادی را پشت سر گذاشتهاید، مشغول چه کاری هستید؟
مشغول ساخت موسیقی متن برای یکی، دو فیلم سینمایی و یکی، دو سریال هستم که بعدا در موردشان بیشتر خواهید شنید. ضمن اینکه خیلی دوست دارم با این ارکستری که سوگ آزادی را اجرا کردیم، چند کار نمایشی دیگر را هم روی صحنه ببریم. اگر خدا بخواهد با مجید خسروآبادی، کارگردان پروژه سوگ آزادی روی تعزیهها و شبیهخوانیهای دیگر هم کار خواهیم کرد تا بتوانیم آنها را در شهرهای دیگر هم اجرا کرده و گوش مردم را با موسیقی خودشان بیشتر آشنا کنیم.
با حال بد هم کار خوب میکنم
از آنجا که شعار روز هفتم، حال خوش آخر هفتههاست، از فردین خلعتبری، آهنگساز برجسته کشورمان درباره آخر هفتههایش میپرسیم و اینکه وقتی حالش خوب نیست، چطور حالش را خوب میکند؟ خلعتبری میگوید: «شغل ما تعطیلیبردار نیست و از آنجا که کار کارمندی نداریم، واقعا هیچ فرقی بین جمعه و شنبهمان وجود ندارد.
البته این میتواند ویژگی کارمان هم باشد؛ چون هر زمان که دلمان بخواهد آخر هفتهمان میشود»! و بعد ادامه میدهد: «همیشه سعی میکنم حالم را خوب نگه دارم، اما به هر حال دیدن مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، گاهی غمگینم میکند. اما برخورد من در مواجهه با این مشکلات این است که به جای افسرده شدن و دلسرد شدن، سعی میکنم باانگیزه بیشتری کار کنم و کار خوب ارائه بدهم تا بتوانم این مشکلات را در کارهایم بازتاب دهم».
جاری شدن موسیقی در زندگی مردم
سوگ آزادی، عنوان تعزیه متفاوتی است که هفته گذشته در روزهای پیش از اربعین حسینی در بوستان آب و آتش روی صحنه رفت و مخاطبان زیادی را به این نقطه از پایتخت کشاند. ویژگی این تعزیه، تلفیق آن با ارکستر سازهای ایرانی بود و نوازندگان این ارکستر با آهنگسازی فردین خلعتبری، تعزیهخوانها را در طول اجرای نمایش همراهی میکردند.
خلعتبری درباره اهمیت اجرای چنین نمایشهای موسیقاییای در متن زندگی مردم میگوید: «یکی از هیجانانگیزترین بخشهای اجراهای اینچنینی، حضور بیتکلف مردم بدون تشریفات کنسرتی و خرید بلیت است. موسیقی اینگونه در زندگی مردم جاری میشود و ما را امیدوار میکند که نسل آینده تحت این حضور هر چند کوتاه، صدای سازهای ایرانی خودشان را از نزدیک بشنوند تا در آینده این غریبگی تأسفآور با هنر ایرانی کم شود».