کودکان بازیگر، کودکان کار هستند

گفتگو با علیرضا رئیسی، ستاره دیروز ژانر کودک سینمای ایران

روزنامه جام جم – علی رستگار: با آن ابروها و موهای روشن و عینکی با فریم درشت و لحن خاص حرف زدن، یکی از شمایل‌های کودک و نوجوان در سینمای دهه‌های ۶۰ و ۷۰ بود، علیرضا رئیسی را با فیلم‌هایی چون پاتال و آرزوهای کوچک، مدرسه پیرمردها، شهر در دست بچه‌ها و اتل متل توتوله و بعدها مجموعه دنیای شیرین به یاد می‌آوریم.

همان سال‌های درخشان و طلایی که سینمای کودک و نوجوان هنوز بروبیایی داشت و مثل این سال‌ها در هیاهوی سینمای چیره‌گر بزرگسالان، گم نشده بود.

سراغ علیرضا رئیسی رفتیم که تقریبا در همه آثار دوران کودکی و نوجوانی‌اش، در نقش دانش‌آموز بازی می‌کرد و سر زلفی روشن و البته پر شور و شر با درس و مدرسه گره زده بود.

در همان نمای اول و در تیتراژ «پاتال و آرزوهای کوچک»، کیف مدرسه یک دانش‌آموز به داخل قاب پرتاب می‌شود و بچه‌ها با آن دستش ده بازی می‌کنند! درواقع آغاز فعالیت سینمایی شما پیوندی با درس و مدرسه دارد. آن موقع چند سالتان بود؟ مدرسه می‌رفتید؟
بله، شش ـ‌ هفت سال داشتم. روزهای اول مدرسه بود که مرا برای بازی در این فیلم انتخاب کردند. چطور انتخابتان کردند؟

یک روز آقای مسعود کرامتی (کارگردان)، خانم فرشته طائرپور(تهیه‌کننده) و آقای وحید نیکخواه آزاد(مدیر تولید) به کلاس ما آمدند و مرا انتخاب کردند. آن‌طور که خودشان بعد از این سال‌ها می‌گویند، دلیل انتخاب من بی‌تفاوتی بود که نسبت به این دوستان داشتم!

یعنی شوقی برای انتخاب شدن نداشتید؟

(می‌خندد) نه، فکر می‌کردم دارم کارم را انجام می‌دهم و حالا دو سه نفر هم وارد کلاس شده‌اند دیگر.

کجا درس می‌خواندید؟

در مدرسه‌ای به نام فرید در خیابان پاسداران.

بازیگران دانش‌آموز معمولا از درس و مدرسه عقب می‌افتند. چطور زمان‌های فیلمبرداری و حضور در مدرسه و درس خواندن را هماهنگ می‌کردید؟

بسختی. از سال ۶۷ دیگر ما درست و حسابی درس نخواندیم. در واقع طوری هماهنگ می‌کردند که من به مدرسه نروم و به‌طور معمول برایم معلم خصوصی می‌گرفتند.

این وضعیت تا سن بالا هم ادامه داشت و وقتی در دوره دبیرستان هم تحصیل می‌کردم، از وزارت ارشاد به وزارت آموزش و پرورش نامه می‌زدند و می‌گفتند ما به فلانی احتیاج داریم، لطفا همکاری کنید. برای همین من سر کلاس‌ها نمی‌رفتم و فقط آخر سال تحصیلی، می‌رفتم و امتحان می‌دادم.

دانش‌آموز درسخوانی بودید؟

اصلا به آنجا نرسید که ببینم دانش‌آموز درسخوانی هستم یا نه. (می‌خندد) چون معمولا سر فیلمبرداری بودم. این روند سالیان سال برایم ادامه داشت.

بیشتر فیلمبرداری کارهایتان هم، همزمان با سال تحصیلی بود.

بله، ضمن این‌که فیلم‌ها هم مثل الان نبود که در ۲۰ روز ساخته شود، آن موقع سه چهارماه برای یک فیلم زحمت می‌کشیدیم.

بعد از این‌که فیلم اولتان را بازی کردید، چقدر چشم انتظار اکران آن بودید؟

فکر کنم حدود هشت ماه طول کشید.

اولین‌بار فیلم را کجا روی پرده سینما دیدید؟ چه حسی داشتید؟

یک اکران خصوصی در بنیاد سینمایی فارابی بود. برایم جالب بود، اما دیگر به پروسه فیلمسازی آشنا بودم و می‌دانستم چه اتفاقی افتاده.

دیگر با سینما آشنا شده بودم، چون سه چهارماه در آن کار کرده بودم. مثل آدم بزرگ‌ها می‌دانستم فیلمی بازی کرده‌ام و الان داریم به تماشای آن می‌رویم.

شهرت برایتان از کی اتفاق افتاد؟

از همان موقع و بعد از اکران فیلم در سال ۶۸ .

امضا هم می‌گرفتند از شما؟

بله دیگر، آن موقع چندان عکسی وجود نداشت و بیشتر امضا می‌گرفتند. آخر، آن موقع امضایی هم نداشتم! بیشتر به یک بوس و لپ کشیدن ختم می‌شد. یک آخی هم می‌گفتند و می‌رفتند.

برخورد همکلاسی‌ها و معلم‌ها بعد از شهرت با شما چطور بود؟ تشویق و تایید بود یا احیانا حسادت و …

در دوران دبستان به خاطر این‌که کمتر مدرسه می‌رفتم و نمراتم خوب نبود، حالت بدی بود. یا همکلاسی‌ها برخورد چندان خوبی نداشتند و یا معلم‌ها چون نمره خوبی نمی‌گرفتم، دعوایم می‌کردند.

یعنی برای بازیگری و شهرت‌تان، امتیازی قائل نبودند؟

نه، چون آنها از من انتظار داشتند در مدرسه یک دانش‌آموز باشم. درست هم می‌گفتند و حق داشتند. اما من هم چون در فضای کار گرفتار شده بودم، به آن صورت نمی‌توانستم درس بخوانم.

یادم است کلمه «نان» را نمی‌توانستم بنویسم، همه یاد گرفته بودند، اما من بلد نبودم. خیلی برایم سخت بود. وقتی سر کلاس می‌رفتم، درسم از همه بچه‌ها عقب‌تر بود.

البته شما عملا دنبال نان بودید.

ما که دنبال نان بودیم، ولی به آن نرسیدیم.

برخورد و همراهی خانواده با شما در آن دوران چطور بود؟ چند برادر و خواهر بودید؟

ما چهار برادر و خواهر هستیم. اما آن سال‌ها هیچ کدام ایران نبودند و خارج از کشور تحصیل می‌کردند. ولی پدر و مادر همیشه از جمله سر صحنه فیلم‌ها همراهم بودند. پدرم قدم به قدم با من می‌آمد و موقع فیلمبرداری پشت صحنه حضور داشت تا کارم تمام شود.

از بازیگران همنسل و هم دوره خودتان مثل حمیدرضا مرادی، بابک بادکوبه و … خبر دارید و در ارتباط هستید؟

کم و بیش از آنها خبر دارم.

می‌بینم گاهی در اینستاگرام عکسی از آنها می‌گذارید.

چون به این دوستان علاقه دارم و از این‌که در این سال‌ها موفق شده‌اند، لذت می‌برم. موفقیت هم دوره‌ای‌ها آدم را خوشحال می‌کند، از جمله علی صادقی، حسین سلیمانی و دوستان دیگری که هستند و کار می‌کنند.

اینها و همسالان من بیهوده و براحتی بازیگر نشدند. دوربین ۳۵ میلی‌متری صدای عجیب و غریب و وحشتناکی داشت. ما بچه‌های آنالوگیم و بچه‌های دیجیتال نیستیم. به نظرم نسل ما بازیگری را خیلی خوب یاد گرفت.

به نوعی بچه‌های بازیگری چون شما، جلوی دوربین بزرگ شدند.

بله، همین‌طور است.

چرا در این سال‌ها، بجز استثنائاتی، فیلم‌هایی که برای بچه‌ها و دانش‌آموزان ساخته می‌شود، به جذابیت و ماندگاری فیلم‌های دوره شما نیست؟

به‌خاطر این‌که آدم بزرگ‌ها دورهم جمع شده‌اند و دارند فیلم کودک می‌سازند! در واقع نگاه و دغدغه فیلمسازان، از نسل کودک و نوجوان دور است.

اما آن موقع اتفاق خوبی که می‌افتاد، این بود که فیلمسازان این عرصه مثل مسعود کرامتی جوان بودند و مهم‌تر از آن درک بالایی از بچه‌ها داشتند.

آن نسل فیلمسازی تحقیق می‌کرد که نیاز بچه‌ها چیست. مورد دیگر این‌که همه فیلم‌های کودک ما قهرمان‌محور بود و نشان می‌داد یک کودک، قهرمان است.

همین باعث ایجاد حس همذات‌پنداری در تماشاگران کودک می‌شد. برای همین است که فیلم‌های آن موقع برای آنها جذاب بود و حالا هم خاطره انگیز است.

الان سینمای بزرگسال بندرت قهرمان دارد، چه رسد به سینمای کودک. راستش را بخواهید، سینمای کودک را دنبال نمی‌کنم، چون دیگر جذابیتی برایم ندارد.

وقتی دوست و فامیل و پسرخاله و دخترعمو را جلوی دوربین می‌برند، دیگر جایی برای قهرمان‌های قدیم و بچه‌های حرفه‌ای گذشته نیست و عرصه برایشان تنگ می‌شود.

برای بچه‌ها و دانش‌آموزانی که شوق بازیگری دارند، چه توصیه و پیشنهادی دارید؟ وارد این عرصه بشوند یا نه؟

چه عرض کنم. باتوجه به تجربیات شخصی، جای کودک در سینما نیست. کودکان بازیگر، به نوعی کودک کار هستند و فرقی با آنها ندارند.

وقتی از بچه‌های پنج ساله، یک ساله، شش ماهه روزی ۱۲ ساعت کار می‌کشیم، ما با کودک کار طرفیم.

من خودم برای این مسیر انتخاب شدم، اما صد در صد با موافقت پدر و مادرم این اتفاق افتاده است.

به نظرم، بچه باید بچگی کند و اگر هم قرار است در فیلم بازی کند، باید در چارچوب درستی باشد، یعنی هم ساعت کاری‌اش تعریف شده باشد و هم حق و حقوق مناسبی برایش درنظر بگیرند.

یعنی پابه پای آدم‌بزرگ‌ها سرصحنه نایستد. الان بچه شش ماهه را سر صحنه می‌آورند و از ۷ صبح تا ۹ صبح او را آفیش می‌کنند که دو پلان از او در ساعت ۸ شب بگیرند.

از طرف دیگر، سینما هم به بچه‌های بازیگر نیاز دارد و نمی‌توانیم آنها را از فیلم‌ها حذف کنیم، اما باید به یک شکل و صنفی در این زمینه برسیم که از حقوق آنها دفاع کند.

الان طوری شده که بیشتر پدر و مادرها برای بازیگر شدن بچه‌هایشان اصرار دارند، بچه‌ها که خودشان از دنیا خبر ندارند. در صورتی که شاید این خواسته خود بچه نباشد. ما با این کار داریم، حق انتخاب را از بچه می‌گیریم.

اخیرا و پس از مدت‌ها شما را در «خجالت نکش» دیدیم.

من چند سال ایران نبودم و این فیلم را بعد از بازگشتم بازی کردم.

فکر می‌کنید این فیلم، شروع دوباره‌ای برای شما باشد؟

خدا را شکر من کارم را در سینمای ایران انجام دادم، اما جدا از این چه کسی دنبال ما می‌گردد؟

ما تلاشمان را می‌کنیم، اما در بازاری گرفتار شده‌ایم که مشکل مالی بازیگر در آن وجود دارد. اگر سر کاری هم می‌رویم، از همه کمتر به ما دستمزد می‌دهند.

چرا بچه‌های بازیگر همسن و هم دوره‌ام، نباید جایی در جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان داشته باشند و چرا از آنها دعوت نمی‌کنند؟ آیا آنها شایسته داوری این رویداد نیستند؟

با همه اینها از راهی که رفته‌ام، ناراضی نیستم. چون وقتی برخورد آدم‌ها را در خیابان و فضای مجازی می‌بینم، متوجه می‌شوم کارم را در این زمینه درست انجام داده‌ام.

سرمایه‌های فراموش‌شده

این‌که چرا بسیاری از بازیگران کودک و نوجوان و دانش‌آموز دهه‌های ۶۰ و ۷۰، سرنوشت خوبی در ادامه بازیگری پیدا نکردند، دلایل زیادی دارد.

دلیل اول به دست‌اندرکاران سینما برمی‌گردد که دیگر سراغ آن بازیگران نمی‌روند. آنها بچه‌ها را برای بازی در فیلم‌ها می‌آورند، در چند فیلم از آنها استفاده می‌کنند، فیلم‌ها هم فروش می‌کنند، اما متاسفانه بعد از آن هیچ حمایتی از این بازیگران کودک و نوجوان در سینما نمی‌کنند.

وقتی بچه‌ای در کودکی، هفت هشت فیلم بازی کرد، می‌تواند سرمایه خوبی برای سینما باشد، ولی به شرطی که پشتیبانی شود و راه درست را به او نشان دهند.

اما معمولا این اتفاق نمی‌افتد و بچه‌ها فراموش می‌شوند. مورد دیگر به خود ما بچه‌های دیروز برمی‌گردد که یاد گرفته بودیم، با ما تماس بگیرند و برای بازی در فیلم از ما دعوت کنند. ما بدون دعوت، بلد نیستیم جایی برویم.

بازیگرکارکودکانهستند
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما