وبسایت کافه سینما: برای اینکه بدانید با چه بازیگر درجهیکی طرفید، کافیست فقط یک بار به تماشای «سانست بولوار» و «پل رودخانۀ کوای» و «این گروه خشن» بنشینید. گنجینههای جاودانۀ تاریخ سینما، که جلوههای مثالزدنی از خلاقیت و قدرت بازیگری ویلیام هولدن هستند.
هولدن در هر نقشی که ظاهر میشد -از پسر جوان و خوشگذران «سابرینا» و فیلمنامه نویس سرگردان و گریزان «سانست بولوار»، تا نقش پیچیدۀ غریباش در «این گروه خشن» که اوج درخشش اوست- به شکل حیرتانگیزی در مسیر تقویت ساختار و تأثیر فیلم گام برمیداشت. شیوۀ اجرای او و ظرافتهای بازیاش در تکمیل شخصیتپردازی فیلم نقش بسزایی داشت و حس و نگاه و رفتار و گفتار و اقتدار مردانۀ او نوع متفاوتی از قهرمان را به سینما معرفی کرد.
چند نکتۀ جالب پیرامون کار و زندگی ویلیام هولدن:
– در اصل انگلیسیتبار بود. اما رگههای ایرلندی و فرانسوی هم داشت.
– به رعایت بهداشت شدیدا مقید بود و روزی چهار بار دوش میگرفت!
– بسیاری بر این گماناند که جی.دی سلینجر نام هولدن کالفیلد قهرمان کتاب «ناتورِ دشت» را وقتی برگزید که فیلم «روت عزیز» (۱۹۴۷) با نقشآفرینی ویلیام هولدن و جون کالفیلد را دید.
– در حالی که اولین داستان سلینجر به نام «من دیوانهام» با محوریت شخصیت هولدن کالفیلد، در ۲۲ دسامبر ۱۹۴۵ یعنی یک سال و نیم قبل از اکران آن فیلم منتشر شده بود.
– هولدن مهمترین آدمی بود که در مراسم عروسی رونالد ریگان و نانسی ریگان به سال ۱۹۵۲ شرکت کرده بود.
– برای فیلم «بازداشتگاه ۱۷» (۱۹۵۳، بیلی وایلدر) برندۀ جایزۀ اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی شد و وقتی برای دریافت مجسمۀ طلایی به روی سن رفت، به سادگی اظهار داشت: «متشکرم.» و صحنه را ترک کرد.
– او بعدها عنوان کرد که سزاوار دریافت این جایزه نبوده و اسکار باید به برت لنکستر برای «از اینجا تا ابدیت» (۱۹۵۳) تعلق میگرفته است. همسر هولدن نیز معتقد بود که این جایزه درواقع به خاطر عذرخواهی و دلجویی از هولدن بابتِ ندادن اسکار برای بازی درخشانش در «سانست بولوار» (۱۹۵۰) به او اهدا شد.
– به ژاپن و فرهنگ و هنر آن سرزمین بسیار علاقهمند بود و در سفرش به ژاپن در سال ۱۹۵۴ با توشیرو میفونه رفیق شد.
– هولدن هنرپیشۀ محبوب ژاکلین کندی بانوی اول آمریکا در آن دوران بود. کندی وقتی فهمید که هولدن طرفدار جمهوریخواهان است فوقالعاده غمگین و ناامید شد.
– یک کلکسیونر مشتاق و علاقهمند به آثار هنری بود. ویلای شخصیاش در بالای تپهای در پالم اسپرینگز به طور چشمگیری علاقۀ او به آثار عتیقۀ هنری آسیا را نشان میدهد.
– از مراسم آتشبازی بسیار لذت میبرد.
– در دو فیلم با آدری هپبورن همبازی بود: «سابرینا» (۱۹۵۴) و «وقتی پاریس میجوشد» (۱۹۶۴).
– قبل از آنکه برای بازی در نقش پایک بیشاپ در «این گروه خشن» انتخاب شود، این نقش به لی ماروین، برت لنکستر، جیمز استوارت، چارلتون هستون، گرگوری پک و رابرت میچم پیشنهاد شده و به دلایلی رد شده بود.
– از بین آنها ماروین ابتدا بازی در نقش را پذیرفت؛ اما پروژه را به دلیل پیشنهاد مالی بیشتر در «دلیجانت را رنگ کن» (۱۹۶۹) ترک کرد.
– هولدن تا آخر عمرش بسیار قدردان باربارا استانویک بود که برای انتخاب او در اولین نقش زندگیاش در «پسر طلایی» (۱۹۳۹) به شدت اصرار ورزیده بود. هولدن هر سال در سالروز اولین روز فیلمبرداری این فیلم، برای استانویک یک دسته گل میفرستاد. نام پسر طلایی تا دوران پیری همراه هولدن بود.
– در فهرست بزرگترین اسطورههای پردۀ سینما به انتخاب AFI، رتبۀ ۲۵-ام را کسب کرد.
– یک روز پیش از ۳۸-مین زادروز پسر بزرگترش پیتر درگذشت.
– پس از مرگ او خاکسترش را به اقیانوس آرام ریختند.
چند گفتهاش
– بازیگری برای من اصلا کار شاقی نیست؛ مگر در لحظههایی که واقعا بازی میکنم.
– هر چهقدر که میتوانید فیلم بسازید. از هر چهار فیلمتان یکی خوب از آب درمیآید؛ از هر ده تا یکی خیلی خوب میشود؛ و برای یکی از پانزده تا جایزۀ اسکار میگیرید.
– شاید بازیگری سینما افتخارات خاص یک هنر واقعی را در پی نداشته باشد. اما یک کار سخت لعنتی است.
– واقعا نمیدانم چرا، اما احساس خطر همیشه بخش مهمی از زندگی من بوده است. اینکه تا چه حد میتوانم دوام بیاورم بدون اینکه سقوط کنم، و تا چه حد میتوانم سریع رو به جلو بروم بدون اینکه متلاشی شوم.
– بازیگری زجر جسمانی خاصی میطلبد. همۀ بازیگران جسمشان را به بالاترین پیشنهاد میفروشند.
– گاهی اوقات شور و اشتیاق خود را برای بازیگری از دست میدهم. بازیگری را در نهایت شغلی میدانم که میتواند از نظر مالی حمایتم کند.
– در جریان ساخت فیلم «به سوی ناشناخته» (۱۹۵۶)، به عنوان تهیهکننده و بازیگر و مسئول انتخاب بازیگران تلاش شبانهروزی داشتم. دیگر چنین اشتباهی را تکرار نمیکنم.
– دربارۀ همکاری با کلینت ایستوود: در «بریزی» (۱۹۷۳)} ایستوود شخصیت آرام و خونسردی دارد؛ ویژگی خاصی که در بین فیلمسازان به ندرت دیده میشود. همۀ عوامل فیلم مثل کوه پشتاش هستند و همین به هموار شدن مسیر ساخت فیلم بسیار کمک میکند.
– دربارۀ همفری بوگارت: ازش متنفرم!
– یک دقیقه در این سنوسال برای من بیشتر ارزش دارد تا یک ماه برای یک آدم ۲۱ ساله.
– پیری یک فرآیند اجتنابناپذیر است. دلم نمیخواهد جوانتر شوم. هرچه پیرتر میشوی به داناییات افزوده شده و حساب بانکیِ آگاهیات پرپولتر میشود!
– دربارۀ باربارا استانویک: ۳۹ سال پیش در همین ماه در حال بازی در فیلمی به نام «پسر طلایی» (۱۹۳۹) بودیم. در ابتدا فیلم به خوبی پیش نمیرفت و من جایگزین یکی از بازیگران شدم. اگر من امشب اینجا هستم فقط به خاطر این انسان نازنین و دوستداشتنیست؛ به خاطر تشویقها و دلگرمیها و ورای همۀ اینها به خاطر سخاوتمندیاش.