مایکل گورون از این که عمده درک ما از روانشناسی حاصل مطالعه روی انسانهای مدرن غربی است، انتقاد میکند.
در نتیجهی رویکردهای انجام پژوهش در علم روانشناسی، درک ما از روانشناسی انسانها بهطور عمده مبتنی بر نمونههایی است که اغلب غربی، تحصیلکرده، صنعتی، ثروتمند و دموکراتیک هستند؛ چیزی که کمی عجیب است. مایکل گورون دانشمند حوزهی انسانشناسی مرکز آموزشی و پژوهشی سانتا باربارا، استدلال میکند که این وضعیت باید تغییر کند و برای تایید نظر خود به یک جمعیت ایزوله در منطقه آمازون بولیوی اشاره میکند. گورون میگوید: مثالهای زیادی وجود دارد که چگونه یک سری حقایق مشخص سبکوار بهعنوان امری جهانی تلقی میشوند؛ ولی زمانی که شما به مناطق مختلف نگاه کنید، میبینید که اینها واقعیت ندارند.
اگر بخواهیم منصف باشیم، حتی اگر به صراحت بیان نشود، علم همواره این هشدار را به همراه دارد که پشت تئوریهای پذیرفتهشده، مشاهداتی هستند که قبل از آنها میآیند. ما میدانیم که وقتی چیز جدیدی کشف کنیم، میتوانیم ذهنیت خود را تغییر دهیم. اما این نکتهی ظریف در برخی گزارشها گم میشود. وقتی بسیاری از مطالعات انجامشده روی رفتار انسانی روی مخزنی در دسترس از افراد علاقمند به مطالعه انجام میشود (مثلا دانشجویان دانشگاه)، پذیرفتن این که درک ما واقعا چقدر محدود است، دشوار میشود. گورون میگوید:
این روش البته آسانتر و اغلب ارزانتر است که این موضوعات را در یک کلاس درس بزرگ مورد مطالعه قرار دهیم و مردم هم ممکن است بر این باور باشند که اهمیتی ندارد مطالعه کجا انجام شود.
بهگفتهی گورون، فقط ۱۸ درصد از جمعیت جهان با نمونههای معمول انسانی که در موسسههای آمریکای شمالی و اروپا تحت مطالعه قرار میگیرند، مطابقت دارند و این نمونه نمیتواند نمایانگر جمعیت کل دنیا باشد. علاوه بر این، این رویکرد، اطلاعاتی درمورد رفتار انسانهای گذشته نیز فراهم نمیکند. بهجای اینکه به دنبال این باشیم که چیزهایی را پیدا کنیم تا موجب یکسانی ما میشود، گورون پیشنهاد میکند که ما باید توجه بیشتری روی موضوعاتی بگذاریم که موجب تفاوت ما میشوند. مطالعهی تنوع اجتماعی اکولوژیکی، میتواند تعاملات بین رفتارهای اجتماعی انسان و محیط را در نظر بگیرد. در یک چارچوب روانشناسی مبتنی بر اکولوژیاجتماعی مشخص میشود که چرا ما در یک محیط خاص یک رفتار خاص را داریم، که این امر فراهمکنندهی اساسی مناسبتری برای درک نحوهی عملکرد ذهن است. گورون میگوید:
مقالههای مرتبط:
روانشناسان و دیگر دانشمندان علوم اجتماعی معمولا این دیدگاه را مستقیما وارد مطالعات خود نمیکنند و بهجای آن همهی انسانها را مشابه در نظر میگیرند.
گورون برای اثبات این عقاید، پژوهشی گسترده روی گروهی از مردم آمازون که تیسمانی نامیده میشوند، انجام داد و سعی کرد شخصیت آنها را بر اساس تغییر پذیری اجتماعیاکولوژیکی توضیح دهد. در اکثر کتابهای روانشناسی پنج عامل برای تعریف شخصیت در نظر گرفته میشود (مدل OCEAN). در این مدل طبقهبندی صفات غالب ما بهصورت ترکیبی از خصوصیات تجربهپذیری، وظیفهشناسی، برونگرایی، موافقبودن و روانرنجوری انجام میشود. در حالیکه این مدل پنجگانه منتقدان خود را دارد، ولی بهعنوان روش معتبر و آسانی برای مقایسه و سنجش انواع رفتارهای فردی محسوب میشود. یکی از مشکلاتی که این مدل دارد این است که گروههایی از مردم، به نظر نمیرسد که دارای این پنج نوع شخصیت عمده باشند. برای مثال مردم تیسمانی فقط به دو بعد یعنی کارآمدی و جامعهپذیری مرتبط میشوند.
مطالعه گورون و همکاران روی مردم تیسمانی در بولیوی، نشان میدهد که در پژوهشهای روانشناسی باید گروههای مختلف مردم در نظر گرفته شوند
اگر بخواهیم به شیوهای دیگر به این قضیه نگاه کنیم، اینطور میتوان گفت که اگر تیسمانیها خودشان مطالعه روانشناسی انجام میدادند، آنها احتمالا انسانها را با صفات دیگری مثل جمعآوری کننده یا سازگار با سیاستها و مدیریت توصیف میکردند. در صورتیکه ما سبک زندگی خود را در نظر بگیریم، این تفاوت دیدگاهها قطعا خیلی آشکارتر میشود. گورون مطالعاتی را مورد بررسی قرار داد که به بررسی پنج عامل شخصیتی در فرهنگهای مختلف پرداخته بودند. گورون میگوید:
ما به میزان همبستگی بین پنج عامل دقت کردیم. اگر این پنج عامل واقعا مستقل از هم باشند، همبستگی بین آنها باید برابر صفر باشد. اما وقتی شما دادههای مربوط به آمریکا، کانادا و اندونزی را با هم مقایسه میکنید، میبینید که تنوع زیادی در میزان همبستگی بین عوامل وجود دارد.
گورون علاوه بر موضوع قالببندی انواع شخصیتی درون محیطهای اجتماعیاقتصادی مختلف، نگاهی نزدیک به اینکه چگونه دیدگاه انسان در ارتباط با مراقبتهای سلامتی و امنیتی ممکن است تحت تاثیر محیط اطراف قرار گیرد، انداخت. این امر آسان است که فرض کنیم بیشتر انسانها میخواهند زندگی طولانی و موفقی داشته باشند؛ اما رفتار دنبالکردن این اهداف اغلب بستگی به این دارد که ما چقدر در هر لحظه احساس امنیت میکنیم که این به نوبه خود روی صفاتی نظیر تکانشگری و مراقبت (گوش به زنگی) تاثیر میگذارد.
بهعقیدهی گورون اینها مسائل کماهمیتی نیستند و نقش مهمی در دشواری تکرار مطالعات مهم دارند. خوشبختانه پژوهشگران برای گسترش مرز نمونههای مورد مطالعهی خود، نیاز به رفتن به مکانهایی چون بولیوی ندارند. گورون میگوید که در خود آمریکا تنوع زیادی وجود دارد که از آن استفاده نشده است و البته برای دیدن آن باید به خارج از دانشگاه رفت.
این پژوهش در ژورنال PNAS منتشر شده است.