بهترین فیلم های ایرانی دهه ۹۰

بهترین فیلم های ایرانی دهه ۹۰ | از رخ دیوانه تا مغزهای کوچک زنگ زده

در اینبخش بهترین فیلمهای ایرانی دهه ۹۰ رابه شـما معرفی میکنیم. این فیلم ها از دید مخاطبان بهترینها بوده اند، امروز از رخ دیوانه و شیار ۱۴۳ گرفته تا مغزهای کوچک زنگ زده و همچنین حوض نقاشی، پر بیننده ها رابه شـما معرفی می‌کنیم تا اگر قصد دیدن یک فیلم ایرانی خوب را دارید، بتوانید آسان تر بـه انتخاب نهایی تا برسید، در ادامه این مطلب با مجله راگامگ همراه باشید.

فیلم برف روی کاج‌ ها

فکر می کنم این از معدود دفعاتی باشد کـه یک فیلم اول این‌چنین بـه مذاق تماشاگران خوش بیاید و سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را ازآن خود کند؛ اما بـه‌راستی چـه چیزی عامل این موفقیت بزرگ بود؟ بیش ازآن‌کـه خود «برف روی کاج‌ها» در قدم اول تأثیر داشته باشد، این توجه بـه‌واسطه خود کارگردان یعنی پیمان معادی و تجربه نه‌چندان دورش در «درباره الی» ودر کنار اصغر فرهادی شکل گرفت.

فیلم‌نامه‌نویس و بازیگر بدون حاشیه‌ای کـه در «درباره الی» خوش درخشید و سپس بـه سراغ ساخت فیلم خودش رفت. بی‌شک نام پیمان معادی دراین موفقیت تأثیر چشمگیری داشت. جدای از این اما «برف روی کاج‌ها» حضور متفاوتی از مهناز افشار را می‌پروراند، تصویری کـه پیش‌تر از او ندیده‌ایم. درواقع «برف روی کاج‌ها» سرآغاز تغییر مسیر کاری افشار از سینمای تجاری بـه سینمای هنری اسـت.

او زنی تنهاست، در آستانه فصلی سرد؛ در آستانه مواجه با اتفاقات ناخوشایند زندگی زناشویی‌اش. انچه دراین رابطه جالب بنظر میرسید و «برف روی کاج‌ها» را از دیگر درام‌های زنانه متمایز میکرد عصیانگری‌اش تا رسیدن بـه ته ماجرا و البته فاز جدی فمینیستی‌اش بود. «برف روی کاج‌ها» فیلم شدیداً صریحی اسـت کـه در انداختن قهرمانش در باتلاق‌ها و چالش‌ها تعارف نمیکند و شوخی ندارد.

او باید بـه دنبال حقیقت تا ته خط برود تا جاییکه بفهمد حتی صمیمی‌ترین دوستش هم دراین رابطه دخیل بوده اسـت؛ اما نکته برجسته فیلم در اینست کـه وقتی کار بـه این نقاط عطف دراماتیک می کشد، فیلم‌ساز از افتادن درون چالش سرباز نمیزند و روبرو شدن و ضعف قهرمان در مقابل همه ی اینها رابا جزییات بـه تصویر می کشد. «دیالوگ‌های مهناز افشار و ویشکا آسایش را دریک‌سوم پایانی فیلم بـه یاد بیاورید.»‌

پس تماشاگر در «برف روی کاج‌ها» ابعادی از یک خیانت زناشویی را میبیند کـه همیشه ودر دیگر فیلم‌ها یا در بک‌گراند ودر حاشیه پرداخت می‌شده یا محدودیت‌های فرهنگی اصلاً اجازه نمی‌داده بـه تصویر کشیده شوند. تماشاگر در «برف روی کاج‌ها» از همین مواجهه با ریزه‌کاری‌های یک خیانت زناشویی اسـت کـه لذت می برد و برایش جالب بنظر می رسد.

فیلم حوض نقاشی یا هیس دخترها فریاد نمی‌زنند

دو فیلم انتخابی جشنواره فجر سی و یکم. پوران درخشنده در آن سال معتقد بود حق فیلمش خورده شده ودر داوری‌ها بـه فیلم بی‌توجهی کرده‌اند و علتش هم مواضع زنانه فیلم اسـت. این حواشی مطمئناً در دیده شدن فیلم تأثیر داشت اما فارغ از همه ی اینها داستان «هیس دخترها فریاد نمیزنند» پتانسیل‌های زیاد و ویژه‌ای برای جذب تماشاگر داشت.

فیلمی کـه بـه شکل مستقیم بـه مقوله تجاوز بـه دختربچه‌ها می پردازد و قربانی وضع موجود جهان فیلم هم یک تازه‌عروس اسـت کـه برای دفاع از یک دختر کوچک مرتکب قتل شده و حالا باید اعدام شود. همه ی قصد فیلم اینست کـه جلوی این اعدام را بگیرد اما… قانون همیشه بی‌رحمانه عمل میکند و همین مسئله باعث میشود تا تعلق‌خاطر تماشاگر بـه این فیلم فمینیستی دوچندان شود.

بـه شکل کلی هم باید اشاره کرد کـه مقوله‌های فمینیستی این سالها چقدر در سینما ایران باب شده‌اند و طرفدار پیدا کرده‌اند و خب «هیس دخترها فریاد نمیزنند» هم بـه‌عنوان یکی از فمینیستی‌ترین فیلم‌های سال‌های اخیر از این قاعده مستثنا نیست. اما «حوض نقاشی» یکی از بدترین فیلم‌های سال‌های اخیر و احتمالاً سخت‌ترین فیلم ایرانی اسـت کـه میشود تماشایش را تا انتها تاب آورد.

فیلمی در شرح رستگاری با کتلت! دلیل این کـه «حوض نقاشی» درکنار فیلم دیگر عنوان بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را کسب میکند، چیزی نیست جز علاقه مردم یا همان تماشاگر عام ایرانی بـه دلسوزی و ترحم کردن برای شخصی یا موقعیتی و خب «حوض نقاشی» یک احساس ترحم بزرگ اسـت کـه بـه شکل فیلم درآمده. فیلم مدام سعی میکند بر بیچارگی قهرمانان معلولش تأکید کند و بـه تماشاگر بگوید نگاه کن.

نگاه کن چقدر ترحم‌انگیزند! این شکل از مواجهه با داستان و کاراکتر تنها خود فیلم را ترحم برانگیز میکند. تماشاگران احساساتی ایرانی اما خیلی زود فریب این بدبخت پروری‌ها را می خورند و احساساتشان بـه‌اسانی بـه بازی گرفته می شود و «حوض نقاشی» دقیقاً با بهره‌گیری از این خصلت رفتاری و فرهنگی خودش رابه‌زور دراین موفقیت سهیم می کند، بدون این کـه خود فیلم حتی سرسوزنی استحقاقش را داشته باشد.

فیلم شیار ۱۴۳ و خط ویژه

«شیار ۱۴۳» یکی از شگفتی آفرین‌های جشنواره آن سال بود. فیلمی کـه توجهات زیادی را در بین منتقدان و مردم متوجه خود کرد و توانست جوایز مهمی را ازآن خود کند. «شیار ۱۴۳» فیلمی دفاع مقدسی اسـت کـه داستان انتظاری مادرانه را تعریف می کند و اینکار رابه‌خوبی انجام میدهد؛ بدون آن‌کـه بـه دام کلیشه یا اغراق در احساسات گرایی بیفتد یا بخواهد ترحم بخرد و اشک و آه تماشاگرش را بیهوده دربیاورد.

فیلم سعی دارد وی را بـه ذهن و عواطف مادرانه و زنانه نزدیک کند. این بزرگ‌ترین ویژگی فیلم اسـت کـه ویژه‌اش می کند. هرچند داستان را بارها شنیده‌ایم اما آبیار آنرا متمایز از روایت همیشگی می‌پروراند ودر ساخت هم تا آنجا کـه می تواند از کلیشه‌ها فاصله می گیرد. بهمین واسطه تماشاگر با اثری خلاقانه و بدیع در بین فیلم‌های کهنه‌گرا و کلیشه‌ای دفاع مقدس مواجه اسـت کـه برایش بسیار جالب‌توجه می نماید.

جنبه‌های زنانه روایت را هم در گیرایی آن نباید فراموش کرد. «خط ویژه» مصطفی کیایی هم بـه شکل قابل پیش‌بینی موردتوجه تماشاگران قرار گرفت. فیلمی سرگرم‌کننده و سرحال کـه با دغدغه‌های هرروزه و زیست معاصر طبقه متوسط جامعه سروکار دارد و بهمین واسطه ارتباط خوبی با تماشاگرش برقرار می کند. یکی از ویژگی‌های بارز مصطفی کیایی از همان نخستین فیلم‌هایش تا بـه امروز:

در همین انتخاب موضوعات بـه‌روزی بوده کـه تأثیر مستقیمی در زندگی مردم داشته اسـت. حالا پس از رو شدن اختلاس‌های کلان اقتصادی، درحالی‌کـه جامعه در شوک وام‌های میلیاردی کلان و اختلاس‌های پیامدش قرار دارد، کیایی دست روی موضوعی حساس و جالب برای مردم می گذارد: عده‌ای جوان کـه میخواهند یکی از وام‌های این‌چنینی را بالا بکشند و پولش را میان مردم تقسیم کنند.

رابین‌هودهای سرگردان در خیابان‌های تهران… فیلم کار خودش را میکند. هم با چالش‌های روزمره مردم سروکارش گره می خورد هم آن‌ها را حسابی می‌خنداند و هم با شکست خوردن مافیای بانکی و وام گیرنده، دلش را خنک میکند. فیلم کیایی ازلحاظ ساخت هم یکی از خوش تعقیب و گریزترین فیلم‌های سال‌های اخیر بودو همه ی رابه او و فیلم‌های بعدی‌اش بسیار امیدوار کرد.

فیلم رخ دیوانه

ابوالحسن داوودی در تمام این سالها بـه‌خوبی نشان داده کـه می تواند از خجالت تماشاگر بربیاید و کاری کند کـه او ناراضی سالن سینما را ترک نکند. از بهترین فیلمش یعنی «تقاطع» گرفته تا «زادبوم» بـه‌عنوان یکی از ضعیف‌ترین آثارش، همیشه تماشاگر چیزی برای دریافت داشته و با فکری مشغول سالن سینما را ترک کرده اسـت. البته ممکن اسـت «رخ دیوانه» یک فیلم عادی بنظر برسد.

از داستان و دغدغه‌های جوانانه و بـه‌روزش بگیرید کـه سعی دارد زیست همان جوانان مخاطب خود یا خانواده‌هایشان را توضیح دهد تا استایل خاص فیلم‌سازی داوودی کـه بسیار مجذوب‌کننده اسـت، همه ی دست‌بـه‌دست هم میدهند تا تماشاگر «رخ دیوانه» را از صمیم قلبش دوست داشته باشد.

فیلم ابد و یک روز

فیلم اول سعید روستایی توانست ارتباط ویژه‌ای با تماشاگران پیدا کند. همه ی از فیلم تعریف می کردند. خب این اتفاق چند علت مشخص داشت. اول آنکه «ابد و یک روز» فیلمی شدیداً واقع‌گرایانه اسـت و همان تصویری را از جهان فیلم ارائه میدهد کـه در زندگی هرروزه‌مان با آن سروکار داریم. همان آدم‌ها، همان کنش‌ها و واکنش‌ها و همان تأثیرات اجتماعی کـه در اطراف مان بارها با آن‌ها مواجه شده‌ایم.

این واقع‌گرایی صرف تأثیرگذارترین عامل موفقیت چشمگیر «ابد و یک روز» در نزد تماشاگران اسـت. دومین دلیل مهم میزان احساسات گرایی فیلم در مواجه با دو سوژه بـه شکل خاص اسـت: اول فقر و زندگی طبقه فرودست و حاشیه‌نشین پایتخت و دوم ازدواج اجباری دختر بزرگ این خانواده برای سروسامان دادن بـه اوضاع ناخوشایند خانواده و تزریق پول بـه خانه.

دو سوژه‌ای کـه برای ایرانیان مهربان و دل‌نازک همیشه احساسات برانگیز و خاص بوده اسـت و هرکجا ردی از این دو در بین باشد، فارغ از این کـه نتیجه اثر چقدر خوب یا بد شده ایرانیان آماده هستند تا عاشقش شوند و باهاش یک دل سیر گریه کنند. آنچه اما بـه شکل عجیبی کسی بـه آن توجهی نمی کند، قوم پرستی بارزی اسـت کـه فیلم در مقابل افغان‌ها بـه دوش می کشد.

اصلاً شاید همین عشاق فیلم اگر قرار بر ازدواج اجباری با یک «افغان» نبود و طرف یک ایرانی بود آن‌قدر دلشان برای دختر نمی‌سوخت. جامعه ایران در تمام طول این سالها نشان داده کـه چـه روحیه قوم پرستی قوی دارد: عجم یا فارسی از نژادهای برتر دنیاست کـه کورش کبیر دارد و این «افغانی‌ها» کـه خطاب کردن یک افغان درست در همان «ی» تحقیرآمیز انتهای کلمه اسـت کـه بخشی از فرهنگی گفتاری مـا شده.

آمده‌اند جایشان را در ایران تنگ کرده‌اند. حالا این استقبال از فیلم بدون حتی کوچک‌ ترین اشاره بـه این مایه‌های نژادپرستانه بـه‌خوبی نشان می دهد کـه هر انچه از جامعه ایران درباره حقوق بشر و آزادی و برابری در شبکه‌های اجتماعی میبینید بیشتر یک پز فرهنگی اسـت تا عقیده‌ای واقعی. عموم جامعه ایران می تواند همان‌قدر کـه کشکی احساساتی می‌‌شود، جدی و بی‌شوخی نژادپرست هم باشد.

فیلم ماجرای نیمروز

دلیل اصلی محبوبیت «ماجرای نیمروز» تا بـه این حد و انتخابش بـه‌عنوان بهترین فیلم از نگاه تماشاگران درسال ۹۵ را باید در شکل ساختش جست چراکه در حالت عادی چنین مقبولیتی اصلاً قابل پیش‌بینی نبود. بـه دو دلیل عمده: اساساً «ماجرای نیمروز» بدلیل آنکه یک فیلم «ارزشی» و «وابسته» محسوب میشد.

فیلم نامه درباره وقایع سال‌های اولیه پس از انقلاب ازنقطه‌نظری سیستماتیک بود، نمی‌توانست عموم مردم را، راست و چپ درون حکومت و مخالف و موافق را از میان مردم عادی با خود همراه کند. اساساً اینها همه ی دو سرهای یک پاره‌خط بودند و وحدتشان ناممکن. هنوز هم کلی اختلاف نظر تاریخی درباره وقایع آن سالها وجوددارد اما ناگهان «ماجرای نیمروز» بـه دل همه ی نشست.

دلیل دوم این کـه عموم تماشاگران یا همان مردم عامه‌ای کـه مخاطب سینما هستند در دوران حاضر کوچک‌ ترین حساسیت و علاقه‌شان بـه پیگیری تاریخ معاصر را از دست داده‌اند و یک فیلم تاریخی درباره یکسال تاریخی خاص در حالت عادی نمی‌توانست این‌قدر بـه مذاقشان خوش بیاید؛ اما مهدویان فیلم دومش را آن‌قدر خوب ساخت کـه روی همه ی این ها خط باطلی بکشد و سیمرغ اینبخش را در شب اختتامیه بـه خانه ببرد.

همه ی نکته فیلم در کیفیت اجرایی آن و درهم‌تنیدگی روایتش اسـت کـه حتی یک‌لحظه هم فرصت نفس کشیدن بـه تماشاگر نمیدهد؛ و درنهایت همدلی و وحدت گروه قهرمان فیلم انگار همه ی را وادار میکند کـه برای چند لحظه هم کـه شده تن بـه همدلی و شنیدن صداهای مخالف خود بدهند.

فیلم مغزهای کوچک زنگ‌ زده

بهترین فیلم هومن سیدی از ابتدا تا کنون. فیلمی فراتر از حد انتظار کـه بسیار موردتوجه قرار گرفت. فیلم در حومه تهران می‌گذرد و تصویری را از فقر نشان می دهد کـه تماشاگر را متعجب میکند. انگار سرش را مستقیم جلوی پرده بگیرد و مجبورش کند انچه راکه همیشه سرش را در برابر آن برگردانده ببیند و بهش تن بدهد.

«مغزهای کوچک زنگ زده» روایت همان آدم‌هایی اسـت کـه عموماً وقتی در تاکسی یا اتوبوس کنار دستمان می نشینند خودمان را کنار می کشیم کـه بهشان برخورد نکنیم. مواجهه سخت اسـت و البته تأثیرگذار. همین تأثیرگذاری، چیزی کـه طبقه متوسط همیشه ازآن فرار می‌کرده و سعی داشته وجودش را نادیده بگیرد، شبیه بـه پتکی کـه بر سر وجدان کوبیده میشود.

تماشاگر را در خودش فرو می برد و بـه فکر وا‌می‌دارد و همین باعث می شود کـه «مغزهای کوچک زنگ زده» نه‌تنها بسیار موردتوجه قرار بگیرد کـه از پس مسئولیت اجتماعی کـه ناخودآگاه بارش بر روی فیلم سنگینی می کند، بربیاید و بار را سالم بـه مقصد برساند.


و در ادامه مروری بر فیلم‌ هایی که ما را به دهه ۶۰ بازگردانده‌ اند

از دهه پرماجرای ۶۰ برای آن ها کـه آن روزها رابه یاد دارند، خاطرات تلخ و شیرین زیادی باقیمانده اما برای جوان‌ترهایی کـه در آن سالها هنوز بدنیا نیامده یا کودک بودند، فقط مواجهه با المان‌های آشنا و نوستالژیک آن سالها، یادآور یکی از تاریخی‌ترین دهه‌های ایران اسـت. فیلمسازان زیادی دراین سالها با بهره‌بردن از این المان‌های آشنا، تماشاچیان رابه سالن‌های سینما کشانده‌اند.

فیلم‌های کمدی از شرایط فرهنگی و اجتماعی این دهه و تناقضات آن با شرایط امروز برای خنداندن مخاطب استفاده کردند و فیلم‌های جدی، اتفاقات مهم و پرتعداد آن رابه تصویر کشیدند. دراین پست فیلم‌‌هایی راکه رد پای دهه ۶۰ در آن ها دیده میشود مرور کرده‌ایم؛ چـه فیلم‌هایی کـه از این دهه بـه‌عنوان یک بستر زمانی در روایت قصه استفاده کرده‌اند تا فقط نوستالژی آن سالها زنده شود.

فیلم ماجرای نیمروز؛ یک داستان سیاسی

یکی از انتقاداتی کـه طبق معمول منتقدان بـه بهانه‌های مختلف دوباره آنرا مطرح می کنند این اسـت کـه باوجود اهمیت حوادث دهه۶۰ در تاریخ انقلاب اسلامی ایران، هم در بعد داخلی و هم در بعد خارجی، این اتفاقات چندان کـه باید مورد توجه سینمایی‌ها قرار نگرفته اسـت.

منتقدان میگویند جنگ هشت‌ساله تحمیلی یکی از مهمترین دلایلی اسـت کـه توجه‌ها رابه این دهه معطوف کرده و شاید فرصت پرداختن بـه موارد سیاسی دیگر رابه هنرمندان نداده اسـت. از حوادث سیاسی مهم دهه ۶۰ مثل اقدامات گروهک‌های تروریستی منافقین و فرقان و حوادثی چون انفجار دفتر ریاست‌جمهوری، شهدای محراب و شهادت بزرگانی چون مفتح، مطهری و… در آثار سینمایی نشانی نیست.

تنها چند فیلم محدود راجع بـه این دست از حوادث دهه۶۰ ساخته شده‌اند کـه «ماجرای نیمروز» یکی از آنهاست. این فیلم تلاش کرده با نگاهی بی‌طرفانه بـه اقدامات تروریستی «گروهک مجاهدین خلق» ‌بپردازد. فیلم بـه‌طور مشخص بـه ترورهای سال۱۳۶۰ منافقین می پردازد کـه بعد از درگیری‌هایی پس از برکناری بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت شدت میگیرد.

محمدحسین مهدویان- کارگردان جوان فیلم- قبل از ماجرای نیمروز در فیلم« ایستاده در غبار» بـه یکی از مهم ترین مسائل بی‌پاسخ تاریخ دفاع‌مقدس و انقلاب یعنی ربوده شدن احمد متوسلیان پرداخت کـه چندان موفق نبود. با این حال طراحی گریم، لباس و صحنه‌های فیلم ماجرای نیمروز بـه شکلی اسـت کـه مخاطب دهه هفتادی فیلم بـه خوبی آنرا درک و باور میکند.

مخاطبان دهه۵۰ و ۶۰ و حتی قبل‌تر ازآن سالها را در ذهن مرور میکنند و کمتر اشکالی را می توانند بـه آن بگیرند‌. زوایا و حرکات دوربین و ریتم و تدوین فیلم هم طوری اسـت کـه ترس و التهاب روزهای سال۶۰ در وجود مخاطب شکل میگیرد و موسیقی متن مناسب ماجرای نیمروز هم بـه این امر کمک شایانی کرده اسـت‌.

فیلم هزارپا کمدی و سفر به دهه ۶۰

با این کـه در کمدی «هزارپا» اتفاقات در دهه ۶۰ رخ‌ می دهند و دیدن نوستالژی‌های این دهه در فیلم بـه تکرار اتفاق می‌افتد، اما ابوالحسن داوودی تلاش کرده قصه خودرا جدا از بستر زمانی آن پیش ببرد. این یعنی هزارپا فقط بـه نیت زنده‌کردن خاطرات دهه ۶۰ ساخته نشده اما از این فضا بهره برده اسـت. دوره زمانی‌ای کـه هزارپا در آن روایت می شود، دوره‌ای اسـت کـه برای مخاطبان سینمای کمدی ایران تازگی ندارد.

پیش از این هم شاهد کمدی‌هایی کم و بیش با همین سبک و سیاق بوده‌ایم. استفاده از مناسبات و ظاهر آدم‌ها در دهه ۶۰ کمک خوبی بـه فیلمساز کرده تا فضا را کمی تنوع ببخشد. نشان‌دادن مسائل و حتی اصطلاحات کلامی و اخلاقی زمان حال در فضای آن دهه هم جواب داده و روی فیلم نشسته و این شکست زمان، شوخی‌های بامزه‌ای رابه‌وجود آورده اسـت.

هرچند طراحی صحنه در بازنمایی ظاهر آن سالها ضعیف عمل می کند. در هزارپا هم مانند «نهنگ عنبر» فضایی را می بینیم کـه داشتن ویدئو جرم، کارمند یک اداره‌بودن نهایت خوشبختی اسـت و مشاغل کاذب و زیرزمینی بیش از هر زمان دیگری رونق دارند اما این فیلم ها نگاهی طنز و کمدی بـه آن روزها دارند.

فیلم آباجان، این قصه آشناست

هاتف علیمردانی در «آباجان» بـه سراغ خانواده‌ای سنتی رفته کـه درسال۱۳۶۵ روابط و زندگی‌شان نه‌تنها تحت‌تأثیر جنگ اسـت بلکه مشکلات درونی خودشان هم انها رابه چالش می کشد. این تعریفی اسـت کـه دربخش «درباره فیلم» بـه نوعی بـه‌عنوان خلاصه داستان برای معرفی «آباجان» مطرح میشود. شاید نتوان هیچ دوخطی مناسبی برای فیلم پیدا کرد بنابر این خط قصه خاصی برای فیلم وجود ندارد.

آباجان، جزو آن دسته فیلم‌هایی اسـت کـه تعداد زیادی از سکانس‌های آن تنها نقش نوستالژیک‌بودن را برعهده دارد و ارتباطی با پیش بردن قصه پیدا نمی کند؛ ویژگی‌هایی مانند کفتربازی و کارت‌بازی المان‌های آشنای مخصوص دهه۶۰ هستند اما روایت فیلم از دهه ۶۰، روایت جدیدی نیست. البته سازندگان تلاش کرده‌اند از بازه زمانی انتخاب شده حداکثر استفاده را برای جذب مخاطب بکنند، فضاسازی خانه داستان خوب از کار درآمده اسـت.

در بازسازی مقطع زمانی مورد نظر سوتی و گافی دیده نمیشود. در آباجان حتی بـه همنوایی باند صوتی فیلم با زمان و مکان موقعیت‌ها فکر شده اسـت. علیمردانی در اظهارنظری گفته اسـت: «آباجان، جزو دغدغه‌های دوران کودکی مـن و روایت‌کننده لحظه‌هایی از زندگی مـن بود کـه تجربه کرده‌ام. فکر کردم کـه لازم اسـت این لحظه‌ها بـه فرزند مـن منتقل و او متوجه شود کـه مـا در برهه‌ای از تاریخ چگونه زندگی میکردیم».

فیلم نفس آلبومی از روزهای آشنا

نرگس آبیار در دومین فیلم سینمایی خود، دهه ۶۰ را برای روایت داستانی انتخاب کرد کـه با موضوع زندگی در زمان جنگ گره خورده بود. خانواده‌ای کـه از هراس آسیب موشک‌باران، شهر را ترک کرده‌اند، تلویزیونی سیاه و سفید کـه بچه‌های داستان بـه شوق دیدن معدود کارتون‌های آن با هیجان دورش جمع می شدند.

عادت سرگرم‌شدن با ساده ترین بازی‌ها بدون اسباب‌بازی و دستگاه‌های الکترونیکی، خرید با کوپن و مناسبات همسایه‌ها با هم دیگر نشانه‌های آشنای دهه۶۰ هستند کـه در فیلم «نفس» دیده می شوند. هرچند فیلم، داستانی را در آن دوره روایت میکند و قرار نیست از المان‌های آشنای این دهه فقط برای خاطره‌بازی و جذب مخاطب استفاده کند.

اما اتفاقا بازسازی فضاهای آن زمان، از مدرسه گرفته تا خانه و حال و هوای آدم‌ها، بـه‌خصوص سکانس‌های مربوط بـه مهمان‌شدن خانواده در خانه بستگان در یزد و ورود دخترک بـه اتاقی کـه سطح آن با پیله‌های ابریشم پوشانده شده بسیار در جلب توجه مخاطب نقش داشته‌اند.

فیلم نهنگ عنبر خندیدن به خاطره‌ ها

از بین فیلم‌های کمدی کـه بـه دهه۶۰ برگشتند، «نهنگ عنبر» ساخته سامان مقدم در ۲ قسمت، بازگشت کامل بـه دهه۶۰ و خاطره‌بازی با المان‌های آشنای این دهه اسـت. نهنگ عنبر همه ی دیده‌شدن و فروش خودرا مدیون بـه نمایش گذاشتن نوستالژی‌های دهه شصتی اسـت و تعداد زیادی از سکانس‌ها، نقشی در پیش بردن قصه ندارند بلکه تنها برای جذابیت خاطرات مشترک اسـت کـه در فیلم گنجانده شده‌اند.

مقدم، فرصت ایجاد لحظات کمیک بسیاری در اختیار داشته کـه مطابق انتظارات، سراغ سوژه‌هایی مثل ممنوعیت استفاده از دستگاه پخش ویدئو و موسیقی‌های شاد لس‌آنجلسی و جنگ رفته اسـت. در «نهنگ عنبر۱» همه ی نقطه اتکای فیلم، استفاده از گریم و طراحی لباس برای نزدیک‌‌ترشدن بـه فضای دهه ۶۰ اسـت اما در نهنگ عنبر۲، این ویژگی‌ها برای مخاطب عادی شده و دیگر چندان جذابیتی ندارد.

مگر چندبار قرار اسـت کـه فقط بـه چالش‌های جوان‌های دهه ۶۰ با مأموران انتظامی «کمیته» بخندیم؟ موقعیت‌های اینچنینی در قسمت اول بـه شکلی جذاب روایت شده مثل ماجرای کوتاه‌کردن موی جوان‌ها در خیابان. اما در قسمت دوم بـه تکرار از این موقعیت استفاده شده، اگر قرار اسـت بار دیگر با الگوی مواجهه با مأموران انتظامی بخندیم:

چراباید یکبار در پارک «ماجرای ورزش صبحگاهی» و دوباره در چهارشنبه‌سوری با این موقعیت یکسان مواجه شویم؟ شاید اگر مقدم، توازنی در پرداخت بـه دوره‌های مختلف زندگی ارژنگ صنوبر، نقش اول فیلم خود برقرار میکرد، می ‌شد نهنگ عنبر را یکی از سرگرم‌کننده‌ترین کمدی‌ها لقب داد. اما بـه‌نظر میرسد تماشای دوران زندگی ارژنگ صنوبر در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ ، تنها دلیل قانع‌کننده برای تماشای فیلم بوده اسـت.

فیلم بمب یک عاشقانه نوستالژی جانمایه اصلی فیلم

از نام فیلم هم پیداست کـه قرار اسـت با تماشای آن بـه دوران بمباران شهرها در جریان جنگ تحمیلی برگردیم. آخرین ساخته پیمان معادی سراسر پر از سکانس‌هایی اسـت کـه هر دهه‌شصتی از آن ها خاطره دارد. همه ی دهه شصتی‌ها کـه این تجربه را پشت سر گذاشته‌اند خوب یادشان هست کـه در پناهگاه‌ها چقدر هیجان‌زده میشدند و درست مثل سعید با دستانشان روی دیوار سایه‌های متحرک می‌ساختند.

لحظاتی کـه ساکنان ساختمان در زیرزمین جمع میشوند تا بمباران قطع شود، صدای تخته‌نرد بازی‌کردن و سکانس‌هایی کـه در دفتر مدرسه اتفاق می‌افتد و مدیران و معلمان را نشانمان می دهد، همه ی جزو فضاسازی‌هایی هستند کـه میتواند شرایط سال‌های دهه۶۰ رابه یاد مخاطب بیاورد. جذابیت جدید ترین فیلم معادی ایجاد حس نوستالژی اسـت.

فضاسازی فیلم در القای آن حال و هوا و شرایط زندگی مردم درسال‌های جنگ، موفق بوده اسـت. اما در طراحی صحنه با این کـه تلاش فراوانی انجام شده تا شباهت کاملی بـه فضای دهه ۶۰ داشته باشد، ضعف‌هایی وجوددارد. در سکانس‌های بیرونی فیلم مـا با المان‌هایی مواجه می شویم کـه:

مربوط بـه دهه ۶۰ بودند «مانند نوار کاست، باجه تلفن، زنبیل و..»، اما حضور چنین مواردی در مقابل صحنه بدون آنکه نسبتی با تصویر داشته و مناسب موقعیت باشند، بـه نوعی افراط و اشتباه در بـه تصویرکشیدن سال‌های دهه ۶۰ بـه‌شمار می رود. در «بمب، یک عاشقانه» هم تعداد زیادی از عکسهای خاطره‌انگیز تنها برای ساختن یک صحنه نوستالژیک پیش چشم مخاطب قرار گرفته‌اند.

ایرانیبهتریندههفیلمهای
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما