وبسایت روزیاتو-گلریز برهمند: اینکه گفته میشود هر کاری که انجام میدهیم، فقط و فقط نتیجهی تصمیمی است که خودمان گرفتیم، تا حدودی اشتباه است. مغز ما دائماً در حال فریب دادن ما است و درک نادرستی از واقعیت به ما میدهد. در ادامه به پدیدههای روانشناختی میپردازیم که رفتار انسان را تحت تأثیر قرار میدهند و منطق را از او میگیرند.
۱- سندرم قورباغه در آب جوش
نام این سندرم از یک آزمایش واقعی گرفته شده. اگر یک قورباغه را درون یک دیگ پر از آب بگذارید که دمای مناسبی دارد و به تدریج حرارت را زیاد کنید، قورباغه آنقدر برای متعادل کردن دمای بدن خود تلاش میکند که خسته میشود و توان خود را از دست میدهد، در نتیجه، وقتی آب به نقطه جوش میرسد دیگر نمیتواند از دیگ بیرون بپرد. اما اگر قورباغه را از ابتدا درون آب جوش بگذارید، فوراً بیرون میپرد.
این مسأله در مورد انسانها هم صدق میکند. وقتی دچار گرفتاریای میشویم، ترجیح میدهیم مشکلاتی که هنوز اندک هستند را تحمل کنیم و این مسأله آنقدر ادامه پیدا میکند که وضعیت به بدترین حالت ممکن میرسد. روابط ناخوشایند و شغلی که به آن بی علاقه هستیم، هر دو تلههایی هستند که به خاطر بی میلی به تغییر وضعیت، خود را گرفتار آنها میکنیم.
۲- تفکر محافظه کارانه
مغز ما به باورهای قدیمی ما وفادار میماند و آنها را رها نمیکند و اطلاعات جدید و تصدیق شده را نادیده میگیرد. برای مثال، مردم در گذشته اعتقاد داشتند که کرهی زمین نه گرد، بلکه صاف است (حتی امروزه هم چنین افرادی وجود دارند). چون برایشان راحتتر بود که اینطور فکر کنند.
بسیاری از ما هم در زندگی روزمرهی خود به شدت محافظه کار هستیم. برای ما سخت است اطلاعات منسوخ شده و حتی احساساتی که تازگی خود را از دست داده اند را کنار بگذاریم.
۳- اثر شترمرغ
وقتی اوضاع بد میشود، در بیشتر مواقع دلمان نمیخواهد که از مشکلات خود چیز زیادی بدانیم و وارد جزئیات شویم، مثل شترمرغی که سرش را در شنها پنهان میکند. ما اطلاعاتی که ناراحت مان میکنند را نادیده میگیریم و ترجیح میدهیم به مشکلاتمان فکر نکنیم. مثل دوران مدرسه که اگر معلم هنوز برگههای امتحان را تصحیح نکرده بود خوشحال میشدیم، چون نمیخواستیم نتیجهی امتحان مان را بدانیم.
۴- اثر نقطهی کور
شاید متناقض به نظر برسد، اما عدم توانایی ما در دیدن تعصبات شناختی خودمان، خود نوعی تعصب محسوب میشود. اثر نقطهی کور هم به همین شکل است. آدمها مشکلات رفتاری دیگران را میبینند، اما حتی واضحترین عیبهای خودشان اصلا به چشمشان نمیآید. تحقیقات نشان داده است که هر کسی دست کم یک بار این پدیده را تجربه کرده است.
۵- خطای تمرکز بر اطلاعات در دسترس
گاهی ارزیابی ما از ارزش اطلاعات در دسترس مان بیشتر از ارزش واقعی آنها است. این مسأله به ویژه زمانی رخ میدهد که میخواهیم تصمیمی بگیریم. برای مثال، کسی که از عادت بد خود دفاع میکند، میگوید که کسی را میشناسد (یا ممکن است اصلاً او را شخصاً نمیشناسد و فقط در موردش شنیده است) که روزی سه پاکت سیگار میکشید، اما صد سال عمر کرد. مغز ما نه فقط احتمال وقوع چنین نمونه منحصر به فردی، بلکه احتمال صحت نداشتن آن را هم در نظر نمیگیرد. در نتیجه، شخص به طور خودکار این نمونهی خوب را به شرایط خود ربط میدهد و اصلاً احساس نگرانی نمیکند.
۶- اثر دانینگ-کروگر
ما وقتی کار جدیدی را یاد میگیریم، در مورد تصوری که از استعداد خود پیدا میکنیم دچار تعصب میشویم، که نتیجهی آن به وجود آمدن اعتماد به نفس کاذب خواهد بود. به همین دلیل است که افراد تازه کار و بی تجربه به همکاران با تجربهی خود توصیههای به زعم خودشان ارزشمندی میکنند، در حالی که اشتباهات خود را اصلاً نمیبینند. هر چه تجربهی بیشتری کسب کنیم، بیشتر متوجه میشویم که هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که بلد نیستیم و خودمان را خوب نمیشناسیم.
۷- ترجیح دادن ریسک صفر
تحقیقی نشان داده است اگر از آدمها بخواهید بین اینکه ریسک پایینی را به صفر برسانند یا اینکه ریسک بالایی را به میزان چشمگیری کاهش دهند، اکثریت مورد اول را انتخاب میکنند، حتی اگر نتیجه آن زیان بخش باشد. مثلاً ترجیح میدهید ریسک پایین سوانح هوایی به کل از بین برود یا تصادفات رانندگی زیادی که رخ میدهد به میزان چشمگیری کاهش پیدا کند؟ در اغلب موارد، ریسک صفر برای مغز گزینهی جذاب تری است.
۸- اثر خرچنگها در سطل
مشاهدات نشان میدهد یک خرچنگ تنها زمانی میتواند از درون یک سطل خودش را بیرون بکشد که تنها باشد. اما اگر خرچنگهای دیگری هم درون سطل وجود داشته باشند، آنها سعی میکنند جلوی بالا رفتن خرچنگی که میخواهد فرار کند را بگیرند.
جامعهی انسانی هم همینطور است. آدمها به صورت ناخودآگاه نمیخواهند که کسی از اطرافیانشان تغییر مثبتی در زندگیاش ایجاد کند، چون در مقایسه معلوم میشود که آنها وضعیت بدی دارند. برای مثال، وقتی یکی از اعضای گروهی میگوید که تصمیم گرفته به باشگاه برود، بقیهی گروه سعی میکنند با گفتن جملاتی مثل «همین طوری هم خوبی!» یا «احتیاجی بهش نداری!» و صحبتهایی از این دست، او را منصرف کنند، چون موفقیت آن شخص را نمیخواهند.
۹- اثر دکتر فاکس
این اثر هم تأثیر گذاری زیادی دارد و هم بسیار خطرناک هست. این پدیده باعث جذابیت اطلاعات مبهم و مشکوک برای عموم مردم میشود. علت این مسأله کاریزما است. بیشتر مردم حرفهای یک گوینده خوش بیان را باور میکنند و در اغلب موارد متوجه منطقی نبودن یا حتی اشتباه بودن حرفهای او نمیشوند. در عین حال، هر چه صلاحیت گوینده بیشتر، اما در ظاهر کمتر ترغیب کننده باشد، حرفهای او کمتر مهم به نظر میرسد. به همین دلیل است که حتی امروزه هم فرقهها و علوم جعلی طرفداران زیادی دارند.
۱۰- پیش بینی احساسی
تصور کنید که رابطهی عاطفی جدیدی را شروع کرده اید و احساس میکنید که شیفته شریک عاطفی تان شده اید، اما در واقع احساس تان را با عشق اشتباه گرفته اید. مغز شما عروسیتان در آینده را تصور میکند و شما در مورد زندگی زیبایی که در کنار هم خواهید داشت خیالبافی خواهید کرد. با این حال، وقتی این احساسات اولیه از بین برود، ممکن است احساس کنید که شریک عاطفیتان انتظارات شما از یک زیبا را برآورده نمیکند و از او ناامید شوید. این مسأله در مورد هر چیز دیگری هم که انتظار بالایی از آن داشته باشید صدق میکند. هر چه بیشتر برای چیزی صبر کنید و هیجان بیشتری قبل از وقوعش داشته باشید، در نهایت وقتی انتظار به پایان برسد کمتر احساس خوشحالی خواهید کرد.