مصاحبه با «مگی جیلنهال»؛ از نقش‌های جنجالی تا خشونت جنسی

راگامگ – ترجمه از حسین علی پناهی: تقریباً دو دهه پیش بود که مگی جیلنهال، در حالی که روی دست ها و زانوهایش می خزید وارد دفتر کار جیمز اسپیدر شد در حالی که یادداشتی بین دندان هایش بود یا شاید یک کارت ویزیت.  بازی جیلنهال در نقش «لی هالووی»، مسئول دفتر در فیلم بدنام «منشی» (Secretary)، آغاز مسیری شجاعانه برای وی در حوزه بازیگری بود.

از آن سال به بعد، او در نقش های پیچیده و گاه متضاد زیادی بازی کرده است: زنی خلافکار، عصیانگر و درونگرا در فیلم مستقل «شری عزیز» (Sherrybaby)، یک زن تاجر توانا و ستیزه جو در عرصه خرید و فروش اسلحه در تریلر «زن با شرافت» (The Honourable Woman). او می گوید که همواره «نسخه فانتزی سینما از زن قدرتمند» را به خاطر «زن واقعی» رد کرده است. از نظر او شخصیت زن واقعی سینما زنی است که هم جنبه های قوی داشته باشد، هم جنبه هایی پیچیده، گیج کننده، خرد شده و آسیب پذیر.

او برای تبلیغ آشفته ترین تصویری که تاکنون از یک زن واقعی ارائه داده آمده است. در «معلم مهد کودک» (The Kindergarten Teacher)، جلینهال نقش لیزا را بازی می کند، یک معلم شاد و برونگرا در نیویورک که دو بچه نیز دارد اما وقتی که با دقت بیشتری به شخصیت و زندگی او نگاه کنید با چیزهای تاریکتری روبرو می شوید. ازدواج او اگر چه با عشق آغاز شده اما بدون هیچ گونه هیجانی ادامه دارد و فرزندانش نیز از او فاصله گرفته اند و خود را پشت صفحه نمایش گوشی هایشان قایم کرده اند. او در رویایی انجام یک کار هنری است اما در کلاس هفتگی شعرش، سروده او را گرفته شده از یک اثر دیگر تلقی کرده و رد می نمایند.

سپس یک روز پس از اتمام کلاس، لیزا شاهد خواندن یک شعر بسیار زیبا اما مبهم از جیمی پنج ساله در حالتی شبیه توهم و رویا است. بعد از این که لیزا متوجه می شود این شعر سروده خود جیمی است و اینکه خانواده جیمی علاقه ای به حمایت از پسر خود و پرورش استعدادش ندارند، او خود را حامی این استعداد شگفت انگیز می بیند. او شعر جیمی را در گروه شعر خود بازگو می کند، او را با خود به موزه می برد (بدون اجازه خانواده اش) تا خلاقیتش را تحریک کند و اینجاست که اولین خط قرمز را رد می کند. لیزا شماره تلفن خود را به پسربچه می دهد تا به محض این که شعری جدید به ذهنش خطور کرد با او تماس بگیرد. اما لیزا به همین موضوع بسنده نکرده و بسیار جلوتر می رود که وارد حوزه های ناخوشایندی می شود. جیلنهال خود می گوید که لیزا بدون اینکه از چیزی دست بکشد «کارهای بسیار بحث برانگیزی انجام می دهد».

این فیلم که بر اساس یک فیلم اسراییلی به همین نام ساخته شده یک تریلر روانشناسانه در ظاهر یک درام مستقل ساده است که در آن با هر تصمیم مبهم و تاریک اخلاقی که لیزا می گیرد، تنش به شکل ترسناکی افزایش می یابد. اکنون در جشنواره، جیلنهال برای دیدن واکنش تماشاگران، در کنار آن ها به تماشای فیلم خود می نشیند. او می گوید که در طول اکران فیلم خود شاهد ناله، خنده و سروصداهای بسیاری از جانب تماشاگران در واکنش به این فیلم بوده که ظاهراً باعث تهییج شدن وی شده است. وی در سخنانش می گوید که این فیلم و شخصیت لیزا بر تماشاگران تاثیرگذار بوده و آن ها را با خود همراه ساخته است.

همدردی و همزاد پنداری مخاطبان با لیزا سنگ محکی است که نشان می دهد جیلنهال به خوبی و به شکلی قابل باور توانسته شخصیت لیزا را به تصویر بکشد. جیلنهال بازیگری است که توانسته احساسات سادومازوخیستی را به شکلی بسیار قابل باور و قابل درک به نمایش بگذارد. شخصیت هایی که او بازی می کند پر از انسانیت آشفته هستند که این موضوع تمامی انتخاب های آن ها را از روی درماندگی، احمقانه و هولناک و البته همزمان قابل درک می سازد که در تلاش برای حفظ ارتباط با محیط اطراف ترک برداشته، ناقش و مشکل دارشان صورت گرفته اند.

در مورد لیزا، موضوع محیطی است که زنان تنها به عنوان تسهیل کنندگانی برای خلاقیت مردان و نه کسانی که خود می توانند خلاق باشند در نظر گرفته می شوند. جیلنهال می گوید: «او زنی است که به شدت محروم شده است، زنی با ذهنی پویا، کنجکاو و خلاق که تغذیه نشده است. به نظر من زنان زیادی اکنون در ایالات متحده در حال رسیدن به این احساس هستند و به نظرم در بریتانیا نیز شرایط همین است. و از برخی جهات، فکر می کنم که این یک داستان هشدار دهنده است. عواقبی برای محروم کردن ذهن یک زن وجود دارد و عواقب آن در این داستان بسیار هولناک هستند».

به نظر می رسد که جیلنهال در مورد علت تحریک شدن افرادی که او نقششان را بازی می کند به طور عمیق فکر می کند. اما پس از کمی صحبت در می یابیم که او در مورد همه چیز با همین وسواس و دقت فکر می کند. برخلاف لیزا می توان گفت که او از لحاظ هنری محروم شده و قحطی زده نیست. در سن ۴۱ سالگی، جیلنهال به نقطه ای از حرفه خود رسیده است که علاوه بر بازی در پروژه ها خود نیز در تهیه آن ها دخالت دارد و می گوید که می خواهد یکی از رمان های النا فرانته را به فیلم تبدیل کند که اولین تجربه کارگردانی وی خواهد بود. او اکنون هم اعتبارش ا دارد و هم استقلالش را، چیزی که در گذشته نداشت و به گفته خودش برای بازی در یک فیلم بسیار بد خون آشامی، تنها به دلیل این که جذابیت و کشش زنانه ای در بازی اش نبود در جلسه تست بازیگری رد شد.

حتی بعد از موفقیت فیلم «منشی» نیز علیرغم این که بسیاری برای کار با او اظهار تمایل می کردند اما این کار را از لحاظ مالی هوشمندانه نمی دانستند، اظهاراتی که هیچگاه در مورد یک بازیگر مرد با شرایطی مشابه به زبان آورده نمی شد. چند سال پیش نیز، در سن ۳۷ سالگی، به او گفته شد که برای بازی در یک نقش رمانتیک در برابر یک شخصیت مرد ۵۵ ساله دیگر پیر شده است. به همین دلیل است که او ارتباطی عمیق با شخصیت زنانی که نقششان را بازی می کند- مانند لیزا- برقرار می نماید. او می خواهد نشان دهد که تلاش برای زنده ماندن در این فرهنگ و محیط هزینه هایی دارد که به زنان آسیب رسانده و برایشان دردناک است. اما مگی با شخصیت لیزا همزاد پنداری ندارد و بازی در نقش او را لذت بخش نمی داند زیرا منطق او را مخدوش و غیرقابل قبول می بیند.

حتی این موضوع باعث شد که مگی در میانه فیلم به این نتیجه برسد که دست از ادامه ساخت فیلم بکشد زیرا از این بیم داشت که پسربچه بازیگر فیلم، پارکر سواک، از این داستان و ماجراهایش تاثیر بدی بپذیرد. اما بعد از توجه به این موضوع که او، سارا کولانجلو به عنوان کارگردان فیلم و سه تهیه کننده دیگر فیلم همگی مادر فرزندانی خردسال بوده و کسی بهتر از آن ها برای راهنمایی این پسربچه وجود نداشت، جیلنهال که خود نیز دو دختر ۱۲ و ۶ ساله دارد تصمیم به ادامه ساخت فیلم گرفت. مگی در این باره می گوید: «ما می خواستیم از او در برابر احساسات ناخوشایند محافظت کنیم. شگفت انگیز است زیرا شخصیت او مانند هر بچه ۵ ساله ای احساس می کند که مرزبندی ها در جایگاه بد و نامناسبی قرار گرفته اند».

یک فاکتور دیگر نیز وجود دارد که از قبل باعث آشتفگی رابطه بین مگی و جیمی شده است: این واقعیت که جیمی فرزند یک خانواده مهاجر هندی و لیزا یک زن سفید پوست است. البته این موضوع در برخی نقدها مورد انتقاد قرار گرفته و آن را دارای مشکلات نژاد پرستانه دانسته اند. جیلنهال اما می گوید که سیالیت نزادی بین شخصیت ها، بخشی واضح از ایده های پیچیده و شلوغ فیلم است: «این حقیقت که او فرزند یک خانواده مهاجر است بخشی از روایت فیلم است و لیزا نه تنها نژاد او را کنار گذاشته بلکه قدرت شاعری اش را از او گرفته است».

بعد از آن به سراغ سریال جنجالی «The Deuce» و بازی جیمز فرانکو در این سریال می رویم. در طی فاصله بین فصل اول و دوم این سریال، فرانکو که در این سریال نقش دو برادر دوقلو را بازی می کند، متهم به بدرفتاری جنسی با زنان در دوران حضور در مدرسه بازیگری نیویورک می شود، ادعایی که فرانکو آن را قویاً رد می کند. حتی خواسته شد که وی را از ادامه پروژه کنار بگذارند به خصوص به این دلیل که داستان سریال در مورد خشونت و سوء استفاده از زنان بود. جیلنهال که یکی از فعالان اصلی جنبش #TimesUp در زمینه مبارزه با خشونت و بدرفتاری جنسی با زنان است می گوید که تفکر او در مورد نقش فرانکو در سریال همواره در حال تغییر است. او می گوید که تهیه کنندگان سریال از تمامی زنان تیم تولید در مورد داشتن یا نداشتن مشکل برای همکاری با فرانکو سوال کردند و هیچ کس شکایتی نداشت. اما جیلنهال باور دارد که «برای هر گونه بی احترامی جنسی نسبت به زنان باید عواقبی وجود داشته باشد یا اصلاً نباشد» اما باور دارد که کنسل کردن این سریال باعث می شد که پیامی اشتباه مخابره شود.

جیلنهال می گوید: «این سریال در مورد تنفر از زنان و بی عدالتی در دنیای سرگرمی است و احساس می کنم که تمام این زنان الهام بخش در حال گفتن داستان های خود هستند که به روشنی آن چه که اکنون فمنیسیم معنی دارد را به نمایش می گذارند».

منبع: theguardian

ازباتاجنجالیجنسیجیلنهالخشونتمصاحبهمگینقشهای
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما