آهو جان! آهویی! راستش را بخواهی، اصغر از آن خانوادههایش نیست. عبدالرضا کاهانی را نگاه نکن که تند و تند فیلمهای آهودار میسازد و توقیف میشود. پوستر فیلم «ارادتمند: نازنین، بهاره، تینا» را که دیدی؟! سه تا آهوی پُر کرشمه، دارند میآیند به پای چشمه! اصغر اما از اول یکجور شرموحیای آریایی داشت. برای همین خیلی زود از روی کاراکتر تو پرید. یعنی اگر در پرش المپیک مدال نیاوردیم، پرش اصغر از روی آهوان و بهخصوص آهویی که شما باشی، مثالزدنی است. اما آهو که نباید اینقدر آدم را دچار تعلیق کند! آهو باید صاف برود سَرِ اصل مطلب! نه اینکه یک تشنه پیر و پاتال خود را سراغ «رعنا» بفرستد.
آن هم توی حمام، درحالیکه از پُشت گیسوان رعنا را در دستان خودش میفشارد. حالا ما کار نداریم که بعدش چه اتفاقاتی افتاده. اصلاً خودمان هم از آن خانوادههایش نیستیم. ولی بههرحال رعنا خونیمالی شد! آن هم رعنای به این گوگولمگولی که خیلی راحت از آقای تشنه گذشت و در آخر فیلم با تعجب از عماد پرسید: «خاکبرسرت عماد! داری ازش انتقام میگیری؟!». یعنی دوست داشتم عماد آنجا یک اصطلاح از مُدافتادهای را در پاسخ به رعنا بگوید که نگفت! بگوید: «پَنهپَ! دارم بابت تجاوزی که به عنف و حریمِ سرکارِ علیه نموده، بهسلامتی ایشان نوشابه گازدار میل میکنیم با هم!».
آهو جان! ببین! چه بساطی درست کردی؟! «احترامت واجبه! اما حرف از تشنگی پیش من نزن که هیچ خوشم نمیآد. کی واسه من قد یه نخود کرشمه رو کرد تا من واسش یه کیسهزباله اسکناس رو کنم؟! این دنیا همیشه واسه من آهو بوده و کرشمه! به هر کی گفتم: آهو! خنجر کوبید تو این جیگرم و گشنهتشنه رهام کرد تو حموم!». حالا نمیدانم چهقدر از این حرفهای مرا فهمیده باشی. مسعود کیمیایی و «قیصر» که حتماً میفهمند. حرفزدنهای من هم شده کانه بعضی از فیلمهای گروه «هنر و تجربه» که هیچکس سَر از تهشان درنمیآورد! بههرحال از اصغر به دل نگیر! عجله داشته خیلی! آنطرف آب یک آهویی مثل «پنهلوپه کروز» در انتظار آمدن او بوده! باز دعا به جان اصغر کن که همینقدر در فیلمش به تو نقش داد! میدانی چه بازیگرانی دوست دارند اینجا در فیلم اصغر بازی کنند؟! حالا پرویز پرستویی که کلاً فیلم بازی کردن را دوست دارد! فرقی نمیکند فیلم ابراهیم حاتمیکیا باشد یا مسعود کیمیایی! اخیراً هم بهکرات به اصغر ابراز تمایل و ارادت و از ایندست چیزها میکند.
آهو جان! کاش بودی و میدیدی که بعد از تعرض آقای تشنه به رعنا، چه اتفاقی افتاد. فکر کن رعنا و عماد مثل دیوانهها نشستند ماکارونی خوردند و آهنگ «رعنا»ی قمرالملوک وزیری را گوش دادند! باور کن! یکبار در بچگی برادر بزرگ من میخواست بهزور ماچم کند، پدرم بهجرم تعرض، سیلیبارانش کرد. درصورتیکه میتوانست مثل رعنا و عماد خونسرد باشد و مثلاً به مادرم بگوید قرمهسبزی درست کند و همگی بعد از ماچ زورکی برادرم، شروع کنیم به خوردن قرمه؛ آن هم با صدای «الهه ناز» غلامحسین بنان!
اما الان دیگر همه ما در یک تیم هستیم. همینکه «دختر» رضا میرکریمی را به اسکار نفرستادند، تو باید خدا را شکر کنی. لااقل شاید بهبهانه فیلم اصغر، تو را هم به اسکار راه دادند و توانستی آنجا بگویی که آن آهوی پُر کرشمه پُر تعلیق، خودت هستی! فقط حواست باشد طوری روی فرش قرمز اسکار ظاهر نشوی که نشریه «یالثارات» به حسابت برسد. من هم قول میدهم اگر اصغر را دیدم گوشش را بپیچانم و بگویم در فیلم اسپانیاییاش نقش بیشتری به تو بدهد. اگر هم نداد، خودم معرفیات میکنم به مسعود دهنمکی که پیشنهاد داده بازیگران بدحجاب و بد ادا و اطوار را بهزور در فیلمهای سفارشی بازی بدهند! الغرض! ملالی نیست جز کرشمه بیشتری از تو به پای چشمه!
ارادتمند:
تشنه کمترین!
منبع :روزنامه شهروند