«ماندانا سوری احتمالا برای بسیاری یادآور سریالهای قهوه تلخ و ویلای من و آیتمهای طنز است، ولی برای ورودیهای سالهای هشتاد و چهار تا هشتاد و شش آموزشگاه سمندریان، او همکلاسی پر شر و شور و پر انرژی و انگیزه است که از همان زمان هم روی آثار مدیری تعصب داشت و با استادانی که طعنه و متلکی نثار طنزهای تلویزیونی میکردند، جدل میکرد.
ماندانا با سریالهای طنز به شهرت رسید، ولی درست زمانی که پیشنهادها به سمتش سرازیر شد و دقیقا در بزنگاهی که هر بازیگر سالها برای رسیدن آن تلاش میکند، فهمید که به ام اس مبتلا شده. در فضای پچپچهای سینمای ایران این خبر خیلی زود دهان به دهان و دفتر به دفتر پیچید و نام ماندانا سوری از گزینههای ایفای نقشها کنار گذاشته شد. ماندانا ماند و ام اس و فشار فزاینده مالی.
همکلاس سابق من و بازیگری که زمانی خنده به لبهای مان آورد، حالا دارد توان حرکت را از دست میدهد و تهیه داروهای ام اس برایش روز به روز دشوارتر میشود. این را اینجا مینویسم که در روزهای بعد اگر خدای نکرده خبرهای بدتری رسید، کسی با ادعای بی خبری از وخامت حال او وجدان معذبش را آرام نکند. برای کمک به ماندانا سوری همین حالا هم دیر است.»
«شماره حساب را به شکل عمومی اعلام نکنید»
۳ روز بعد از این اطلاع رسانی، ذوالفقاری در پستی دیگر نوشت:
«از دو روز پیش که خبر وضعیت ماندانا سوری را در این صفحه اعلام کردم با یکی از پیشبینی نشدهترین شرایط زندگی حرفهای ام مواجه شدم. انبوهی همراهی از سوی رسانهها و پرسش دربارهی چگونگی کمک به ماندانا سوری و متقابلا تماسهای فراوانی از سوی اهل سینما مبنی بر این که شماره حساب را به شکل عمومی اعلام نکنید و این وظیفهی خود بچههای سینماست که به همکارشان کمک کنند. شرایط جسمی و روحی ماندانا هم طوری نبود که بتوانم بخشی از تماسها را متوجه او کنم و حتی اجازهی دادن شماره تماس خود را به دیگران به من نداد و درخواست هیچ گفتگویی را نپذیرفت…
در این وضعیت کمی تا قسمتی آچمز، تنها کاری که از من بر میآمد گرفتن شماره حسابی از او و ارسالش برای سینماگرانی ست که اعلام آمادگی کرده اند تا ماندانا سوری را در پیمودن مراحل درمان یاری کنند. شماره حساب او برای آنها که اعلام آمادگی کرده اند ارسال میشود. از همه کسانی که پیامهای شان بی پاسخ ماند پوزش میطلبم؛ و از آنهایی که همراهی کردند ممنونم. امیدوارم کمک سینماگران مشکل را حل کند و طوری باشد که مجبور نشوم در پست دیگری از عموم مردم درخواست کمک کنم! این را بر خلاف خواست و غرور ماندانا مینویسم؛ وضعیت اصلا مطلوب نیست.»
«من یکی توان نگریستن به خود را در هیچ آینهای ندارم»
و باز چند روز بعد متنی دیگر منتشر کرد:
«لطفا این متن را لایک نکنید. پیامهای همدردی نگذارید. در دایرکت در خواست دیدار با ماندانا سوری را ندهید. هیچ یک از اینها دوای دردهای جسمی و مالی او نیست. از سینماگرانی که شماره کارت گرفتند و کمک کردند ممنونم. ولی مجموع کمکها دوازده میلیون تومان شد. قریب یک ششم مبلغ مورد نیاز برای نجات ماندانا سوری. من شماره کارت ماندانا را برای کمکهای مردمی اعلام میکنم. اگر فردا یا نهایتا پس فردا خبر و عکس آوارگی و ویلچر نشین شدن او هم منتشر شد، من یکی توان نگریستن به خود را در هیچ آینهای ندارم. اگر همکاران ماندانا و سینماگران و هرکسی که شماره کارت او را گرفته میتوانند بی شرمساری به زندگی خود ادامه دهد، خب مبارکشان باشد. متاسفم…
(۰۱۲۰ – ۷۴۸۷ – ۲۹۱۰ – ۵۰۲۲ / بانک پاسارگاد – به نام ماندانا سوری)
«درباره نحوهی هزینهای این مبلغ هر زمانی میتوانید سوال بپرسید»
این متن باعث شد بسیاری از هنرمندان، ورزشکاران و … شماره حساب سوری و شرایط او را بازنشر کنند و از مردم بخواهند که هر کس تمایل دارد از کمک دریغ نکند، بعد از ۲۴ ساعت پوریا ذوالفقاری دوباره مطلبی دیگر منتشر کرد:
«لطفا کمک رسانی به ماندانا سوری را متوقف کنید و این متن را بخوانید.
اول: دست تک تک تان را میبوسم. از سینماگرانی که علاوه بر کمک رسانی پیگیر و نگران حال همکارشان شدند تا عمومی دوستانی که پای کار آمدند و مبالغی کمک کردند که در زندگی شخصی شان هم رقم قابل توجهی بود؛ و حکم قطرههایی را پیدا کرد که دریا میسازند.
دوم: در نخستین پست مرتبط با این اتفاق از “فشار فزاینده مالی” نوشتم و در دومی از خطر “آوارگی و ویلچر نشین شدن او. ” پس از رسیدن نخستین کمکها، اولین کاری که ماندانا کرد برداشتن آگهیهای فروش وسایل شخصی اش از سایت دیوار بود. نمیدانم بیش از این چه باید بگویم که وضعیت مالی او روشن شود.
سوم: بسیاری از میزان کمک مورد نیاز میپرسیدند. واقعا برای ما رسیدن به چنین رقمی دشوار بود. این بیماری به شکل پیشرفته اش با ماندانا هست و اقدامات درمانی برای جلوگیری از پیشرفت آن باید در طول زندگی او ادامه داشته باشد. مثل یک عمل جراحی نیست که انجام شود و تمام. ولی بیماری ماندانا و نداشتن درآمد به دلیل دشواری انجام کار، مجموعهای مشکلات اقتصادی را به مشکلات جسمی و روحی او افزوده بود. من واقعا نمیدانم چه مبلغی برای تداوم درمان یک بیمار مبتلا به ام اس پیشرفته تا پایان زندگی اش کفایت میکند. با یک حساب و کتاب اولیه طبق گفتههای ماندانا گفتم اگر رقمی شصت میلیون تومانی تهیه شود، تا سه یا چهارماه میتوانیم هزینههای درمان را بپردازیم و شاید در این فاصله بتوان ماندانا را بیمه کرد و از هزینهی درمان کاست. اما اتفاقی که با لطف و سخاوت شما افتاد، نگرانی ما را تا یک سال و شاید بیشتر عقب راند.
چهارم: سرنوشت کمکهای مردمی در این دیار گاه چنان مبهم شده که اخلاقا وظیفه خود میدانم میزان و نحوهی هزینه آن را اعلام کنیم. در آخرین صحبت امشبم با ماندانا او با ناباوری از رسیدن رقم کمک به حدود سیصد میلیون تومان خبر داد. میخواهم ضمن تشکر و تعظیم بسیار بسیار زیاد، بگویم ماندانا دست کم تا یکسال دغدغه مالی برای تهیه مایحتاج اولیه زندگی و درمان بیماری اش نخواهد داشت. اگر بتوان کارهای بیمه او را انجام داد این مبلغ مدتی طولانیتر به کار درمانش خواهد آمد. در باره نحوهی هزینهای این مبلغ هر زمانی میتوانید سوال بپرسید و از من و ماندانا سوری توضیح و مدرک بخواهید. ما با هر متر و معیار اخلاقی موظف به پاسخ دادنیم.
باز هم دنیایی سپاس. قدردان مهر و بزرگواری و سخاوت و اعتماد تان هستیم. شما ماندانا را نجات دادید…»
ماندانا سوری هم خود اعلام کرد:
«شماه کارتی از من منتشر شد، در طول ۴۸ ساعت کاربران زیادی به این حساب پول واریز کردند. همدردیها را که دیدم تعجب بودم. میدانستم مردم مهربانی داریم، اما شوکه شده بودم و فقط به خاطر این همه مهربانی اشک میریختم. باورم نمیشد انقدر مردم با من همدردی کرده باشند. من همان ماندانایی بودم که تا دیروز خود را تنها میدیدم. از همه مردم ممنونم.»
«زنده باد مردم»
از روند ۱۰ روزه این اتفاق میتوان دریافت که چه اندازه وضعیت کنونی انسان دچار تغییر شده است و این انفجار اینترنتی پتانسیل چه استفادههای در راستای حرکتهای انسانی دارد، واقعا اگر شبکههای اجتماعی نبود اصلا چنین اتفاقی به این شکل و در این مدت زمان کوتاه رخ میداد؟
در این میان از چند نکته نباید غافل شد: کل این داستان بارقهای از امید را در دل هر انسانی زنده نگه میدارد، نشان میدهد هر گاه جامعه احساس کند باید از خود حرکتی بروز دهد منتظر هیچ کس و هیچ تائیدی نمیماند.
آفرین به «پوریا ذوالفقاری» که در قبال مشکل دوست قدیمی خود فقط به چند جمله دلداری دهنده ساده کفایت نکرد و حرکتی انجام داد که سر منشا این اتفاقات شد، انجام این کار اصلا تصمیم سادهای نیست و قطعا این چند روز پر از استرس و نگرانی از چند جهت برای او بوده است، ولی دمش گرم که کنش داشت و این نگرانیها او را به نشستن و دست روی دست گذاشتن وا نداشت، و تحسینی دوباره که نسبت به تمام کسانی که کمک کردهاند خود را پاسخگو میداند و در اولین فرصت اطلاع رسانی کرد؛ و آفرین بر جامعهای که هر کس در حد و توان خود کمکی کرده است تا گره از زندگی انسانی باز کنند که روزهایی وساعاتی با نقشآفرینی او خاطراتی داشتهاند.