او مهاجمی سرعتی، باهوش و تکنیکی و با قدرت گلزنی بود که در دوران استیلای استقلال و پرسپولیس در فوتبال ایران با پیراهن تیم هما بازی میکرد. مهاجمی که دروازه تیمهای بزرگ را باز میکرد و البته به دلیل شخصیت و کاراکترش هرگز از سوی سکوها مورد بی مهری قرار نگرفت. او در نوک خط حمله تیم ملی و در کنار دو ستاره دیگر عبدالعلی چنگیز و ناصرمحمدخانی یکی از بهترین تیمهای قاره آسیا را تشکیل داده بودند هرچند شرایط کشور در آن دوران از جمله جنگ تحمیلی و تحریمها باعث شد که این نسل هیچگاه به آنچه استحقاقش را داشت نرسد.
آنها از المپیک و جام جهانی محروم شدند تا یکی از جذابترین نسلهای فوتبال ایران با کمترین دستاورد تمام شود. البته که حمید علیدوستی تا چهل سالگی بازی کرد و توانست همراه سایپا دو دوره قهرمان ایران شود و سپس در لیگ برتر و تیمهای ملی نوجوانان و جوانان مربیگری کرد. در دو دهه اخیر نیز با حضور جدی ترانه علیدوستی دخترش در عرصه سینما و موفقیتهای چشمگیر این بازیگر نام علیدوستی این بار در عرصه فرهنگ و سینما میدرخشد. حمید علیدوستی در روزهای گذشته میهمان “آنتن” بود و گفت و گوی مفصلی داشت که در زیر میخوانید:
بگذارید مصاحبه را با یک نقل قول از شما شروع کنیم که با وجود اینکه یکی از بهترین گلزنان و ستاره فوتبال ایران در اواخر دهه پنجاه تا میانههای دهه شصت بودید، اما هیچوقت تشویق نشدید.
-من با یکی از شاگردانم صحبت میکردم و به او گفتم با وجود اینکه تا حدود چهل سالگی بازی کردم، اما هیچ بازی خانگی نداشتم. وقتی بازی خانگی نداشته باشید باالطبع تشویق هم نمیشوید.
شاید این به خاطر شرایط فوتبال ما در آن دوران است که غیر از پرسپولیس و استقلال تیمهای دیگر طرفداران زیادی نداشتند ضمن اینکه هما همیشه رقیب این دو تیم برای رسیدن به عناوین بوده است؟
-من گله و شکایتی ندارم و این را هم به شاگردم به این دلیل گفتم تا بتواند به خودباوری برسد. شکل فوتبال ما آن زمان به گونهای بود که همه طرفداران استقلال و پرسپولیس بودند و هما هم اندک هوادارانی خاموش داشت. ما زمین تمرین اختصاصی و تماشاگری که با ذهن واحد تیم را تشویق کند نداشتیم و همیشه برخلاف این جریان بازی میکردیم. البته من علاقهای به متفاوت بودن نداشتم، اما شکل و بافت فوتبالمان به شکلی بود که این اتفاق میافتاد. اما از طرفی هم انگیزه زیادی به من میداد که همیشه فراتر از توانم بازی کرده و بتوانم پیشرفت کنم.
اما این موضوع اساسی است که بازیکن فوتبال دوست دارد مورد تشویق قرار بگیرد.
-شاید اینگونه باشد، اما چیزی که برایم جالب است اینکه در یک زمانی ما در شیرودی با استقلال بازی داشتیم تمام استادیوم آبی پوش بود. بازی را یک هیچ بردیم و من دوش گرفتم و ساکم را برداشتم، از میان خیل تماشاچیهای استقلال رد شدم و تاکسی گرفتم و رفتم. با اینکه هما با گل من استقلال را برده بود حتی یک نفر به من بی احترامی نکرد. این خیلی برایم عزیز است حتی در زمان بازی با پرسپولیس هم اتفاق افتاد و همیشه تماشاچیان به من احترام میگذاشتند. این برایم مهم بود. یادم نمیآید که هرگز در ورزشگاه علیه من شعار داده باشند.
اگر قرار بود در آن زمان به استقلال و یا پرسپولیس میرفتید کدام را انتخاب میکردید؟
-در همان تیم هما میماندم. این سوال عجیبی است که همه میخواهند بدانند گرایشت به سمت کدام تیم است، اما برای من هر دو عزیز هستند. بازیکنان زیادی از این دو تیم همبازی من بودند و رابطه بسیار محترمانهای باهم داشتیم. با این وجود من هیچوقت دوست نداشتم هما را ترک کنم. اما اینکه کدام یکی از این دو تیم بیشتر دنبالم بودند تا به آن تیم بروم باید بگویم استقلال.
فوتبال از نظر مالی در آن زمان برای شما به عنوان یکی از سه دوره آقای گلی در فوتبال ایران و تیم ملی چگونه بود؟
– من از فوتبال پول در نمیآوردم. استخدام شرکت ایران تایر بودم و ده سال هم تیمهای کارگری بازی میکردم و هم مربی بودم. ما استخدام بودیم کارت میزدیم و بعد هم که کارمان تمام میشد میرفتیم سرتمرین.
آقای گل شدم و بلیط آلمان هدیه گرفتم
این خبر راست است که تیم هما به بازیکنان به جای پول یا پاداش بلیط هواپیما میداده است؟
-نه فقط یک بار که آقای گل شدم به من بلیط دادند و من هم به همراه خانواده ام یک هفته به آلمان رفتم.
شما در دوره خودتان با بازیکنان مهمی همدوره بودید. بازی کدام بازیکن را تحسین میکردید؟
من میتوانم بگویم با سه نسل فوتبال بازی کردم. یک نسل بازیکنانی که در جام ملتهای کویت ۱۹۸۰ و یا مقدماتی المپیک مسکو بودند که در آن تیم بهتاش فریبا، حسین فرکی، ایرج دانایی فر و حسن روشن حضور داشتند و در ۱۹۸۴ سنگاپور هم در خط حمله با چنگیز و ناصرمحمدخانی همبازی بودم. در این تیم بازیکنان لایق دیگری هم مثل حمیددرخشان، شاهرخ بیانی، اصغر حاجیلو و شاهین بیانی بازی میکردند. یک تیم رونده، تکنیکی، پا به توپ و با سرعت بالای تیمی داشتیم.
واقعا از بازی در این تیم لذت میبردم. دلم واقعا برایشان تنگ شده است. یاد بازیهای تیم المپیک در تولون فرانسه میافتم که در آن بازیها آقای دهداری و جلال طالبی مربیان تیم بودند. ما بازیکنی داشتیم عبدالرضا برزگری که به او میگفتیم حسون، ما بازی با هلند یک بر صفر عقب بودیم که به زمین آمد و هلندیها نمیتوانستند توپ را از او بگیرند. من قابلیتهای فنی و تکنیکی از او دیدم که شگفت انگیز بود.
در نسلی بازی کردید که میتوانستند در جام جهانی ۸۲، ۸۶ و ۹۰ بازی کنند. چقدر به این موضوع فکر کرده اید؟
– اوج کار هر بازیکنی رفتن به جام جهانی است و این آرزو و رویایی است که محقق نشد. ما حتی به المپیک هم صعود کردیم، اما تحریم کردیم و نرفتیم. این آرزوی هر فوتبالیستی است که در چنین تورنمنتهایی حضور داشته باشد، اما در آن زمان نشد، اما اتفاقی است که برای خیلی از بازیکنان رخ داده است. مثل رایان گیگز بازیکن محبوب من که هرگز به جام جهانی نرفت.
دوره ملی برای شما چگونه به پایان رسید؟ تیم ملی در آن دوران خودش را برای بازیهای ۱۹۸۶ آسیایی در سئول آماده میکرد ویک سفر تدارکاتی به چین رفت و شما در یکی از بازیها گل زدید. اما بعد از آن از تیم ملی رفتید…
-آن زمان آقای دهداری مربی تیم ملی بود و من هم که با هما آقای گل شده بودم یک بلیط آلمان از باشگاه گرفته بودم. شرایط اردو به گونهای بود که از آقای دهداری اجازه گرفتم و یک هفته به آلمان رفتم. آنجا به خاطر ارتباطی که با یک داور بوندس لیگا داشتم از من خواست که برای تیم کلاوس تاپ مولر تست بدهم. من واقعا ابتدا مقاومت کردم و میگفتم لباس ورزشی ندارم، اما همه چی را مهیا کرده و گفتند یک هفته با تیم تمرین کن. چند بازیکن اروپایی از فرانسه و یوگسلاوی هم در تست بودند، اما در همان روز اول در یک بازی تدارکاتی من سه گل زدم و تاپ مولر گفت که همین الان باید قرارداد ببندی. من از پرویز خان دهداری اجازه گرفتم و به آلمان رفتم و اگر اشتباه نکنم از هفته چهارم و بازی با اشتوتگارت هم برای تیم به میدان رفتم.
بعد از برگشتن به ایران محروم بودید؟
-بله، چون بازیکنانی که به تیمهای خارجی میرفتند شش ماه محروم میشدند و من در این مدت حق قرارداد با هیچ تیمی را نداشتم.
براساس آماری که موجود است شما برای تیم اف سی زالمرور ۱۱ گل در یک فصل به ثمر رساندید که آماری فوق العاده است. چرا در آنجا ادامه ندادید؟
-چون در سی سالگی به آلمان رفته بودم و تیممان هم در پایان فصل از بوندس لیگا به آماتوراوبرلیگا سقوط کرد. من یکسال دیگر در تیم بازی کردم که پیشنهاد دیگری از تیمی در ردههای بالای اوبرلیگا گرفتم و شش ماه هم دراین تیم بودم. از طرفی دلم میخواست برگردم ایران و نمیتوانستم آنجا زندگی کنم. من در آلمان خیلی سختی کشیدم، یک بار به خاطر مصدومیت به کما رفتم و یک بار دیگر هم چشمم بشدت آسیب دید. در آن زمان تنها بودم، غربت بود و دور از خانواده ضمن اینکه جنگ تحمیلی هم شروع شده بود و دیگر بیشتر نتوانستم بمانم. سپس از بوندس لیگا برگشتم به خاطر برنامه ریزی که آن زمان وجود داشت در دسته سه بازی کردم.
بعد از آن به کشاورز رفتید و به نوعی بازهم در تیمی بازی کردید که کسی تشویقتان نکند.
هفت هشت ماهی رفتم کشاورز و بعد به سایپا پیوستم؛ و آقای ذوالفقارنسب مربی تیم بودند و ما دو سال قهرمان لیگ شده و یک جام حذفی را بردیم. درواقع در دو سال با سایپا سه جام گرفتیم.
۲۵ سال از خداحافظی شما گذشته و به نظر میآید خیلی انرژی دارید. چرا مربیگری نمیکنید؟
-دوران خوبی بود. من سال اول لیگ حرفهای با پیکان و قبلش در سایپا مربیگری کردم. بعد تراکتور رفتم و سپس در سال ۸۳ مربی تیم ملی جوانان و دوسه سال پیش هم مربی تیم ملی نوجوانان بودم. نمیدانم چرا کارم با تیم ملی نوجوانان ادامه پیدا نکرد.
در مراسم افتتاحیه کمپ تیم ملی در حدود بیست سال قبل صحبت از این بود که شما دستیار جلال طالبی در تیم ملی شوید. حتی علی دایی در آن مراسم گفت که الگوی من حمید علیدوستی بوده است. خبر مهم این مراسم حضور شما در تیم ملی بود، اما هیچوقت اتفاق نیفتاد چرا؟
-فکر میکنم زمان آقای صفایی فراهانی بود که این صحبت با من شد، اما در همان زمان تیم بهمن به پیکان تغییر نام داد و از من خواستند سرمربی این تیم در اولین دوره لیگ حرفهای باشم و به همین خاطر مساله تیم ملی منتفی شد. آن سال پیکان تنها یک هفته مانده به بازیها تشکیل شد، اما در نهایت توانست در رتبه پنجم قرار بگیرد.
ترانه همیشه تصمیمات سنجیده میگیرد
-شما از جمله معدود اهالی فوتبال بودید که نسبت به سینما نگاه جدی و شیفتگی داشتید. در یک نظر سنجی درباره بهترین فیلمهایی که دیده اید در حالی که انتخاب اکثر بازیکنان آن دوران فیلمهای ایرانی پاپ بود شما گفته بودید که فیلم مورد علاقه تان “پاریس تگزاس” ویم وندرس است. این شیفتگی به سینما از کجا سرچشمه میگیرد؟
-من از کودکی به هستی نگاه داشتم، چون از بچگی خیلی در رویا و تخیلم زندگی میکردم. در آن دوران کتابهای طلایی و کیهان بچهها کتاب میخواندم و، چون عاشق زندگی در رویا و خیال بودم به کتاب علاقمند شدم. یادم هست وقتی در کودکی به همراه پدر و مادرم به سینما رفتم و بعد از پایان فیلم، وقتی از سینما بیرون آمدیم انگار در یک دنیای دیگر بودم. زمان را از دست داده بودم. بعد از آن موسیقی وارد زندگی ام شد و مجموعه هنرها خیلی در کودکی من تاثیرگذار بود.
به خاطر همین فضای فرهنگی در زندگی شخصی شما بود که در نهایت منجر به ورود ترانه علیدوستی به عالم هنر و موفقیت هایش شد؟
-نمی دانم حتما دیگر (می خندد). شاید یک پدر نباید اینگونه بگوید، اما ترانه در کودکی واقعا خوب نقاشی میکرد و در آن سن پرسپکتیو را میشناخت. یادم هست که در سنین پایین تمام کتابهای چخوف را خوانده بود و به خاطر علاقهای که به موسیقی داشتم او را در هنرستان موسیقی ثبت نام کردم و بسیار هم در موسیقی استعداد داشت، اما بعد خودش گفت که میخواهد به کلاسهای آقای تارخ برود و بازیگر شود و من هم حمایتش کردم.
اولین فیلم ایشان “من ترانه پانزده سال دارم” اسم ترانه علیدوستی بیشتر به خاطر اینکه دختر شما است در زبانها افتاد، اما انگار خیلی زود این شرایط تغییر کرد.
ترانه در یک سنی آنقدر عاقل بود که به واسطه همین بینشی که داشت خیلی زود بزرگ شد. او همیشه نسبت به سنش تصمیمات آگاهانهای میگرفت و من فقط به عنوان یک پدر کمکش میکردم. همیشه خیلی خوب شرایط را میسنجد واز یک جایی به بعد او باید راه و روش را به من نشان میداد.
مرگ پسرم بالاترین رنج بود
شما در دورهای بودید که موانع و سختیهای زیادی وجود داشت؛ طرح ۲۷ ساله ها، محرومیت لژیونرها، تعطیلی فوتبال، تحریم المپیک و جام جهانی، محرومیت از جام جهانی … اما به نظر میرسد بچههایی که در این زمانه بازی میکنند خیلی از این خوش شانستر هستند.
-معلوم است حسرتهای زیادی دارم، دلم میخواست جام جهانی بروم و در بوندس لیگا بهترین گلزن شوم که هیچوقت اتفاق نیفتاد. دوست داشتم زمان بیشتری داشتم که به هدف و آرزوهایم برسم. کوتاهترین شغل جهان قهرمانی است و این حسرتها همیشه با ما هست. اما آنچه برایم اهمیت دارد نه گلزنی و اقای گلی که این است که من در این سالها یک جلسه در تمرین غیبت نکردم.
این حرکت نشان میدهد انگیزه درونی و هدف سازماندهی شدهای وجود داشته است. اگر چیزی از من هست که از آن رضایت دارم تلاش من است. من دور کره زمین تنهایی دویدم. خیلی ضعفها داشتم مثلا در سرزنی ضعف داشتم. در اتاقم توپ تنیس آویزان کرده بودم تا صدتا نمیزدم به دانشگاه نمیرفتم. اول گوش چپ بازی میکردم و راست پا بودم، اما آنقدر تلاش کردم با چپ هم خوب باشم. این تلاش خیلی مهم است. تمام چیزی که میتوانم بگویم این تلاش و کوشش است و خوشحالم که به این ایده رسیدم. همیشه به شاگردانم میگویم که باید برای مرد شدن طی طریق کنید.
تمرکز زیاد روی فوتبال آیا باعث شد چیزهای دیگر را از دست بدهید؟
-از نظر جسمانی همه چیزم را از فوتبال دارم و هنوز ورزش میکنم. همیشه خیلی علاقمند به پیانو بودم و از بچگی دلم میخواست ساز بزنم اماهیچوقت زمان نبود. اردو و تمرین و خستگی و کار اجازه نمیداد، اما الان دارم جبران میکنم؛ خیلی از آثاری که نخواندم را دارم میخوانم.
-بزرگترین رنجی که در زندگی فوتبالی یا خارج از آن متحمل شدید چه بوده است؟
مرگ پسرم بالاترین رنج برایم بود. نمیشود راجع بهش صحبت کرد چرا که اولترا رنج بود. این جراحتی است که هیچوقت تمام شدنی نیست. اما بین رنج و تنهایی یک پیوندی هست که پنجرههایی را بازکرده و نور آن به درون شما میتابد و به خودشناسی میرسید. فقط در سختی و رنج این شکوفا میشد میتوانید بزرگ شوید و پیشرفت کنید.
اوایل که کتاب میخواندم علاقمند به بیوگرافی آدمهای بزرگ بودم و اولین چیزی که نگاه میکردم تاریخ تولد و مرگ بود. خیلی از نوابغ مثل موتزارت، گلن گلد، شوبرت یا در سینما خیلی از افرادبودند که در سنین پایین فوت کردند. ولی من مرگ اندیش بودم و اگر مرگ اندیش باشید زندگی را میبینید. وقتی وارد این حیطه میشوید در تاریکی چیزهایی نشان شما میدهد که خیلی از آدمها نمیبینند.
اسامی و چهرهها
ناصرمحمدخانی: در تیم ملی در کنار او بازی کردم، یک بازیکن فوق العاده که هنوز به نظر من بازیکنی در حد و اندازه هایش در فوتبال ایران نیامده است.
حمیددرخشان: از نسلی که باهم بودیم. هافبک خلاق و گلزن و تکنیک و رهبر در میانه زمین و بازیکن خیلی خوب.
چنگیز: ما سه تا (علیدوستی، محمدخانی و چنگیز) چند سال در خط حمله تیم ملی بودیم. چنگیز بینهایت خوش تکنیک بود. موضوعی که هست اینکه نسل ما سلسله مراتب را طی کرده و همه ما در تیم جوانان همبازی بودیم. بچهها واقعا پخته و باتجربه بودند.
محمد مایلی کهن: از انسانهای خیلی شریفی است. روزی که پسرم را از دست دادم مایلی کهن هم مادرش را از دست داد. مقبره پسر من و مادر او کنار هم است و سالها همدیگر را میدیدیم و با هم راجع به مسایل مختلف حرف میزدیم. مایلی کهن آدم صادقی است و همیشه با من در تماس بوده و همدردی کرده است یا اگر با تیم ملی نوجوانان نتیجه گرفتیم تبریک گفته است.
پرویز دهداری: مکتبش تیم هما است. انسان شریف و همان چیزی که از معلم میگویند. من خیلی با ایشان کار کردم. با وجود اینکه به او میگویند معلم اخلاق، اما دید گستردهای نسبت به فوتبال روز دنیا داشت. تیم هما تاکتیکی بازی میکرد و این از درایت او بود.
ناصرحجازی: افتخار حضور در کنارشان در مقدماتی جام جهانی آرژانتین در سنگاپور و مقدماتی المپیک مسکو را در تیم ملی داشتیم. انسان متین و با سواد که ادبیات انگلیسی خوانده بود. همیشه من را که جوان بودم مورد تشویق قرار میداد جایشان خالی است. سالیان سال بهترین دروازه بان ایرانی بوده و باشگاههای خارجی دنبالش بودند. در مربیگری هم با استقلال نایب قهرمان آسیا شد. همیشه خاطرات خوب از اخلاق او خواهد ماند.
اصغر فرهادی: کارگردان پرافتخار سینمای ایران. من با خودشان هم خاطرات زیادی داشتم. فیلم درباره الی را خیلی دوست دارم.
شهاب حسینی: چند دفعه همدیگر را دیدیم و باهم حرف زدیم. او بسیار انسان خوب و افتادهای است. خیلی خاکی و علاقمند به فوتبال هم هست.
بهمن فروتن: بهمن خان فروتن یکسال مربی من در هما بود و در آن سال قهرمان شدیم. من گوش چپ بودم که من را آورد در نوک حمله بازی داد. از لحاظ فنی هم ایشان مدرس مربیهای آلمان بوده است. یورگن کلوپ شاگرد بهمن خان بوده است. بهمن خان خیلی برای من زحمت کشید و از او ممنون هستم.
امیرقلعه نویی: پرافتخارترین مربی لیگ که بسیار انسان باهوشی است. در زمان بازی هم از هوشش استفاده میکرد و قدرت تصمیم گیری بالایی داشت. در مربیگری هم خوب تیم میبندد و مدیریت خوبی دارد و کمتر حاشیه در تیمش اتفاق میافتد. برای همین هم هست یا قهرمان بوده یا نایب قهرمان.
رضااحدی: بازیکن جوانی در آن نسل طلایی بود. یک چپ پای خوب با ارسالهای عالی از جناح چپ. در آلمان هم بازی کرد و ما در آنجا دوبار مقابل هم بازی کردیم. متاسف هستم که او را از دست دادیم. بسیار انسان ساکت و سربزیر و محترمی بود.
علی پروین: همه میدانند نام پرسپولیس با نام او عجین است. در کودکی که در محل با توپ پلاستیکی بازی میکردیم سه تا محله بود یکی شهباز، عارف و چهارصد دستگاه. عارف محله و قلمرو پروین بود و من بازی هایش را نگاه میکردم. او یکی از آدمهای است که من را شیفته زیبایی فوتبال کرد. پروین خیلی زیبا فوتبال بازی میکرد و من را به سوی فوتبال بازی کردن سوق داد. سالیان سال کاپیتان تیم ملی بود و کنارش بازی کردم. او هافبک فوق العاده و مربی موفقی بود.
مهدی طارمی: شاید سبک بازی من شبیه طارمی باشد، اما قدرت بدنی او بالاتر از من است. یکی از فوتبالیستهای توانمند با قدرت فیزیکی خوب و اکتیو است. خیلی خودش را در موقعیت گل قرار میدهد و از هوشش استفاده میکند. بازیکن فوق العادهای است مراحل رشدش خیلی خوب بوده است.
علی دایی: همه میدانند به عنوان یک مهاجم به همه افتخارها دست پیدا کرد. جدا از آقای گلی جهان، روزی که به چلسی و آث میلان در لیگ قهرمانان گل زد واقعا به او افتخار کردم. این میل به پیروزی و خواستن و انگیزه را در مربیگری هم دارد. فوتبالیستی که دانشگاه شریف درس خوانده هم سواد و افتخاراتش در فوتبال دست نیافتنی است. انشالله در مربیگری هم به افتخارات بیشتری برسد. دایی باعث افتخار همه ما است.