بورخس حافظهای خارقالعاده داشت و عدهای او را کتابخانهی متحرک خواندهاند.
ادبیات معاصر آمریکای لاتین شکوفایی خود در نیمه دوم قرن بیستم را از جمله مدیون بورخس میداند. او با تسلطی که بر ادبیات جهان داشت، چشماندازهای تازهای برای نویسندگان اسپانیاییزبان ترسیم کرد و زمینهساز یافتن راههای جدیدی در داستاننویسی شد.
اساطیر، افسانهها و شخصیتهای تاریخی اقوام مختلف جهان در آثار بورخس در هم تنیده میشوند تا جهانی سرشار از تخیل ناب پدید آورند و نویسنده را به یکی از اسطورههای ادبیات تبدیل کنند. اسطورهای که تمام مرزهای جغرافیایی و تاریخی را در هم میآمیزد تا بر بیمرزی جهان ادبیات شهادت دهد.
بورخس و رئالیسم جادویی
به اعتقاد بسیاری از منتقدان سرچشمهی آنچه «رئالیسم جادویی» خوانده میشود و به یکی از ویژگیهای نویسندگان مهمی، چون گابریل گارسیا مارکز تبدیل شده، را باید داستانهای کوتاه بورخس قلمداد کرد. در آثار بورخس دور از ذهنترین ارتباطها، اتفاقها و شخصیتهای تخیلی و واقعی چنان کنار هم قرار میگیرند که به عنوان واقعیتی «داستانی» همانقدر خیالی به نظر میرسند که باورپذیرند.
در داستانهای کوتاه او کوچههای اصفهان به همان اندازه «واقعی» جلوه میکنند که چاقوکشهای بوئنس آیرس و خلفای بغداد. برخی از صاحبنظران نقش بورخس را در رهایی تخیل نویسندگان معاصر آمریکای لاتین کمنظیر میدانند. عدهای نیز اعتقاد دارند او به نویسندگان اسپانیایی زبان آموخت، که میتوانند از مصالح بومی خود ادبیاتی برای مخاطبان جهانی خلق کنند.
کتابخانهی متحرک
دامنهی مطالعات و دانش بورخس بسیار وسیع و متنوع بود. فلسفهی کهن یونان، اساطیر و افسانههای اسکاندیناوی، ادبیات و فلسفهی قرون وسطای اروپا و ادبیات کهن شرق از جمله مسائل مورد علاقهی او بودند. شعر اروپا، به ویژه انگلیسی، که سالها موضوع درسهای او در دانشگاه بود و افسانههای کهن آسیا، به ویژه ایران که رد آنها را در داستانهایش میتوان یافت، از حوزههایی بودند که بورخس بارها در مقالهها و سخنرانیهایش به آنها پرداخته است.
بورخس از طریق مادربزرگ انگلیسیتبارش از کودکی با زبان و فرهنگ این کشور آشنا شد و از ۱۹۱۴ هفت سال را در سوئیس گذراند و زبانهای لاتین، آلمانی و فرانسوی را فراگرفت. ظاهرا از داستاننویسان اروپایی فرانتس کافکا بیشترین تاثیر را بر شاعر آرژانتینی داشته است. بورخس حافظهای خارقالعاده داشت و عدهای او را کتابخانهی متحرک خواندهاند.
آشنایی با ادبیات کهن ایران
آشنایی بورخس با ادبیات کهن ایران به دوران نوجوانی او بازمیگردد. پدر بورخس وکیل و استاد دانشگاه بود و دستی نیز در نوشتن و ترجمه داشت. او روایت انگلیسی شعرهای خیام اثر ادوارد فیتزجرالد را به اسپانیایی ترجمه و منتشر کرده است. بورخس میگوید، بعید نیست روح خیام در جسم این شاعر انگلیسی حلول کرده باشد. شاعر آرژانتینی به ادبیات عرفانی ایران، از جمله اثار عطار نیشابوری، توجه و علاقهی فراوانی داشت.
در میان آثار ادبی مشرق زمین، «هزار و یکشب» در نظر بورخس جایگاهی یگانه دارد. او بارها در مورد این مجموعه سخنرانی کرده و مقاله نوشته است. بورخس هزار و یک شب را یکی از گنجینههای ادبیات جهان میداند و رد پای این اثر را در بسیاری از داستانهای کوتاه و شعرهایش میتوان دید.
او با بهرهگیری از ساختار این کتاب شیوههای تازهای در نوشتن داستان کوتاه باب کرد که گسست از شیوهی روایت داستان مدرن و ورود به عصر پسامدرن تلقی میشود. برخی حضور بورخس در متنهایش یا ارجاعهای بینامتنی در آثارش را از ویژگیهای پست مدرنیستی آثار او میدانند. این نظر مورد قبول همهی منتقدان نیست.
احمد میرعلایی، مترجمی تاثیرگذار
توجه فارسیزبانان به بورخس را احمد میرعلایی جلب کرد. جامعهی ادبی ایران میرعلایی را به عنوان مترجمی نوجو و خوش سلیقه میشناسد. او، به ویژه در دههی پنجاه خورشیدی آثاری را به ایرانیان معرفی کرد که سهم به سزایی در تحول رویکردهای ادبی نویسندگان معاصر داشتهاند. این فهرست طولانی با بورخس آغاز میشود و با نامهایی، چون اکتاویو پاز و میلان کوندرا ادامه مییابد.
میرعلایی در سالهایی که ادبیات معاصر ایران پوست میانداخت، دست به ترجمهی کتابها و نوشتههایی زد که اغلب پاسخی به نیازهای روز و دریچهای به سوی مناظر تازه بودند.
او سالها در دانشگاههای اصفهان و تهران زبان و ادبیات انگلیسی تدریس میکرد و چند سال آخر عمر بیشتر وقت خود را در کتابفروشیاش در اصفهان میگذراند که مرکز دیدار و گفتوگوی دوستداران ادبیات نیز بود. احمد میرعلایی از نویسندگان و روشنفکرانی بود که در جریان موسوم به «قتلهای زنجیرهای» آبانماه ۱۳۷۴ در اصفهان کشته شد.
آشنایی فارسیزبانان با بورخس
میرعلایی در حدود ربع قرنی که به ترجمه مشغول بود با مهمترین نشریههای ایران نیز همکاری میکرد. مطرح شدن نویسندگان مهم و مباحث روز ادبیات جهان در این نشریهها از جمله حاصل تلاشهای اوست.
در میان ۲۲ کتابی که در زمان حیات میرعلایی، با ترجمهی او منتشر شد بورخس با پنج کتاب سهم و جایگاهی ویژه دارد. نخستین کتاب از این مجموعه «ویرانههای مدور» بود که در سال ۱۳۴۹ انتشار یافت. دو سال بعد «الف و داستانهای دیگر» و در سال ۱۳۵۵ «هزارتوها»ی بورخس با ترجمهی میرعلایی به خوانندگان عرضه شد.
پس از انقلاب مترجمان دیگری نیز به ترجمهی آثار بورخس پرداختند. سهم میرعلایی دو کتاب دیگر است که ۱۳۶۴ و ۱۳۶۸ منتشر شدند. در میان آثاری که در سالهای گذشته از بورخس منتشر شده، میتوان به چند مجموعه از شعرها، گفتوگوها، نامهها و سخنرانیهای او اشاره کرد.
علاقه و اصرار به کوتاهنویسی
بیشتر آثار بورخس از طریق زبان انگلیسی و فرانسه به فارسی برگردانده شدهاند. کاوه میرعباسی که چند اثر بورخس را از زبان اصلی ترجمه کرده، معتقد است، ایجازی که در نثر بورخس وجود دارد در بسیاری از این ترجمهها از دست رفته است.
ایجاز را میتوان از ویژگیهای بارز تمام نوشتههای بورخس دانست. شاید همین علاقه و اصرار به فشردهگویی و کوتاه نویسی از دلایلی باشد که باعث شد بورخس برای رمان، به عنوان یک نوع ادبی، اعتبار زیادی قائل نباشد.
بورخس گذشته از ترجمههای ادبیاش در سه زمینهی شعر، داستان کوتاه و مقالهنویسی آثار فراوانی از خود به جا گذاشت. در بسیاری از این آثار جدا کردن مرز این سه نوع ادبی از هم کار سادهای نیست.
خورخه لوئیس بورخس ۱۴ ژوئن ۱۹۸۶ در ژنو از دنیا رفت. او در دوران جنگ دوم جهانی مقالههای فراوانی در مخالفت با آزار و کشتار یهودیان منتشر کرد. به رغم ستایشی که از بورخس به دلیل نوشتن مقالههایی در تقبیح جنگ و مخالفت با فاشیسم و نازیسم میشود، او به خاطر حمایت از برخی دیکتاتورهای آمریکای لاتین بارها به شدت سرزنش شده است.
بسیاری معتقدند جایزهی ادبی نوبل باید سالها پیش از مرگ بورخس به او تعلق میگرفت. گفته میشود این جایزه به دلیل گرایشهای سیاسی محافظهکارانهی این شاعر و نویسنده به او اهدا نشد. بورخس از ۱۹۵۵ مدیریت کتابخانه ملی بوئنس آیرس را در حالی به دست گرفت که شش سال پیش از آن بینایی خود را از دست داده بود.
منبع: dw