۷ داستان جالب، ۷ سال پس از بازنشستگی الکس فرگوسن

در هفتمین سالگرد بازنشستگی او، بی‌بی سی اسکاتلند داستان‌هایی را از زبان شاگردان و همکاران این مربی اسکاتلندی بازگو می‌کند که احتمالا تا کنون نشنیده‌ایم.

«برای من فقط دو بطری شراب قرمز بگیر»

اوون کویل

اوون کویل و الکس فرگوسن کنار زمین

مربیان زیادی هستند که می‌گویند سال‌ها از حمایت فرگوسن برخوردار بوده‌اند. در تابستان ۲۰۰۸، اوون کویل، مربی برنلی از او خواست لطفی در حقش بکند. داشتم مدرک مربیگری حرفه‌ایم را می‌گرفتم و برای بازی‌های یورو در سوئیس بودم. حین صحبت با جیم فلیتینگ و مارتین فرگوسن (برادر الکس فرگوسن) گفتم: «مارتین می‌توانی لطف کنی و با رییس تماس بگیری؟ یک بازیکن دارد که می‌خواهم پیش از دیگران با او در موردش حرف بزنم.» مارتین به او زنگ زد و گوشی را به من داد. گفتم: «می‌شود یک لطف به من بکنید. شما کریس ایگلز را دارید و من فکر می‌کنم این بازیکن سطح تیم من را تغییر می‌دهد.» او گفت: «۴ ژوئیه که سر تمرین برمی‌گردیم یک کاری برایت خواهم کرد. این را به تو قول می‌دهم، اما تا قبل از آن روز مزاحمم نشو.»

همانطور که انتظار می‌رفت هشتم ژوئیه، ساعت ۸ و نیم صبح، فرگوسن پای تلفن به من گفت: «به قولت عمل کردی، اما دارم این بازیکن را برای اردوی پیش فصل به آفریقای جنوبی می‌برم، چون به او نیاز دارم. اما وقتی برگردیم اگر خودش بخواهد، مال توست.» او علاوه بر این بر سر قیمت این بازیکن هم با ما توافق کرد؛ فقط یک میلیون پوند. بعد گفت: «تا وقتی برگردم مزاحم من نشو. اما ترتیبش را خواهیم داد.»

بعد از آن تک تک بازی‌های یونایتد در آفریقای جنوبی را دیدم. او گلزن برتر تورنمنت شد. نمایشی استثنایی داشت. با خودم فکر می‌کردم این بازیکن مال من نخواهد شد. اولین روز بعد از برگشت آن‌ها از آفریقای جنوبی به فرگوسن زنگ زدم. او گفت: «منتظر تماست بودم پسرم. خب در مورد همه آنچه قبلا گفتم توافق شد. »به او از نگرانی‌ام گفتم و او پاسخ داد: «من به تو قول دادم. اگر خودش بخواهد به تیمت بیاید، مال توست.»

پس از آن هم رفتار فرگوسن با من عالی بود. بعد از پیروزی در پلی‌آف و صعود به لیگ برتر در پیامی برایم نوشت: «امسال درخشان بودی، اما یادت نرود وقتی به دیدارتان می‌آییم دو بطری شراب قرمز مرغوب برای من و دستیارانم بگیری.»

اولین بازی خانگی ما در لیگ جلوی منچستریونایتد بود و ما آن را بردیم. با این حال بعد از بازی فرگوسن حدود یک ساعت و نیم با من وقت گذراند.

من مشروب نمی‌خورم. از درن، مسئول روابط عمومی خواستم دو بطری شراب مرغوب بگیرد. او سیصد، چهارصد پوند بابت شراب‌ها پول داد. می‌خواستم بطری‌ها را داخل یخچال بگذارم که خدا را شکر درن آنجا بود وگرنه همه چیز خراب می‌شد. سرالکس و دستیارانش مقدار زیادی نوشیدند پس حتما شراب‌ها خوب بوده‌اند.


«مادرم تلفن را روی او قطع کرد»

درن فلچر

درن فلچر سال ۲۰۰۳ قراردادی چهار ساله با منچستر یونایتد امضا کرد

درن فلچر، هافبک پیشین منچستر یونایتد که زیر نظر فرگوسن ۵ قهرمانی در لیگ برتر و یک قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا کسب کرد، دعوای سخت مادرش با مربی سابق خود را به خوبی به یاد دارد.

کار قراردادم با نیوکاسل تقریبا تمام شده بود. از ۱۲ سالگی در یونایتد بودم و نیوکاسل دومین تیم بزرگی بود که قرار بود در آن بازی کنم. همه می‌گفتند: «ببین من‌یونایتد چه هافبک‌های فوق‌العاده‌ای دارد. هیچوقت به این تیم راه نخواهی یافت. نیوکاسل به خانه‌ات هم نزدیک‌تر است.» همان موقعی بود که فرگوسن برای بار اول گفت قصد بازنشستگی دارد.

خبر تصمیم من برای بستن قرارداد با نیوکاسل به گوش سر الکس رسید. یک شب به خانه‌مان زنگ زد و خواهرم گوشی را برداشت. او گفت رییس با من کار دارد و حسابی هم عصبانی است. ۱۵ سال بیشتر نداشتم. رنگم پریده بود و مربی هم در آن طرف خط داشت من را دعوا می‌کرد. با دیدن این صحنه مادرم گوشی را گرفت و چند ثانیه به حرف‌های او گوش داد. بعد گفت: «دیگر هیچ‌وقت با پسرم این طوری صحبت نکن» و با عصبانیت گوشی را گذاشت. با خودم فکر کردم: «چه خبر شده؟»

یک دقیقه بعد تلفن دوباره زنگ خورد. الکس فرگوسن بود. به مادرم گفت: «واقعا متاسفم خانم فلچر. ما واقعا پسر شما را دوست داریم. با پرواز بعدی به ادینبورو می‌آیم.» مادرم نگاهی به اطراف خانه انداخت. احتمالا داشت فکر می‌کرد خانه نیاز به نظافت دارد. به او گفت: «نه. شما نمی‌آیی. او خودش می‌آید شما را ببیند.» من به آنجا رفتم و ترتیب همه کار‌ها داده شد. این بهترین تصمیمی بود که گرفتم. او تاثیر زیادی روی دوران حرفه‌ای من گذاشت.


روانشناسی معکوس

بیلی استارک

بیلی استارک در تیم‌های سنت میرن و آبردین زیر نظر فرگوسن بازی می‌کرد. سال ۱۹۸۵ که با آبردین قهرمان لیگ کشور شدیم، در بازی مقابل سلتیک در سلتیک پارک یک پنالتی را از دست دادم و دیوی پرووان هم ضربه آزادش را به گل تبدیل کرد تا تیمش دو بر یک بازی را ببرد.

هفته بعد از آن در طول تمرین، فرگوسن از کنارم رد شد و فقط گفت: «امیدوارم به قیمت از دست دادن قهرمانی آب نخورد.» حرف خیلی مهمی زد. او این را وقتی داشت از کنارم رد می‌شد، گفت، اما حرفش در ذهنم ماند و با خودم فکر کردم: «عجب»

این که با این حرف می‌خواسته به من انگیزه مضاعف بدهد یا نه را هرگز نخواهم فهمید، اما آن فصل من بهترین عملکرد را از نظر گل زدن داشتم و در نهایت هم قهرمان لیگ شدیم. به هر حال او احتمالا کمی در مورد روانشناسی می‌دانست. به نظر می‌آمد خوب می‌داند چه حرفی را چه موقع بزند.


چای با کارکنان زن رخت‌شویی و ناهار با خانواده بازیکنان جدید

آرچی ناکس

الکس فرگوسن و دستیارش آرچی ناکس در سال ۱۹۸۸

آرچی ناکس، دستیار فرگوسن در آبردین و اولدترافورد بود. سال ۱۹۸۰ وقتی فرگوسن با ناکس تماس گرفت، او مربی تیم فورفار اتلتیک بود. اما پیشنهاد همکاری با سر الکس چیزی نبود که بشود رد کرد.

او را خیلی خوب نمی‌شناختم، اما وقتی برای یک بازی دوستانه به فورفار آمده بودند، خواست با من صحبت کند. او را به دفترم بردم. از من پرسید: «نظرت در مورد این که دستیار من در آبردین بشوی چیست؟» گفتم: «فوق‌العاده است. من آماده‌ام.» پرسید چه زمانی می‌توانم شروع کنم و در پاسخ گفتم: «فردا».

آیا از نظر من روش کاری او در آبردین و یونایتد با هم فرق داشت؟ نه. او به شدت روی برنامه‌هایش برای بازیکنان جوان تمرکز داشت. او زیرساخت‌های استعدادیابی را در اولدترافورد محکم کرد. به استعدادیاب‌ها گفت: «هر بازیکنی که با فرد دیگری قرارداد بست، می‌خواهم در موردش بدانم.» بعد از آن ما سراغ بکام، بات، گیگز، اسکولز و برادران نویل رفتیم.

الکس همیشه یکی از بازیکنان جوانی که به دنبال خریدش بودیم یا تازه با ما قرارداد امضا کرده بود را به همراه والدینش به تماشای بازی و صرف ناهار دعوت می‌کرد و با آن‌ها گپ می‌زد. وقتی با بکام قرارداد امضا کردیم، او با همراه مادر و پدر و خواهرش برای دیدن همه بازی‌های ما در لندن می‌آمد و شب قبل از مسابقه هم به هتل تیم سرمی‌زد.

وقتی به اولدترافورد رفتیم اولین چیزی که به من گفت این بود: «باید همه آدم‌های اینجا را بشناسیم.» پیشخدمت‌ها، کارکنان زن بخش اداری و کسانی که در آشپزخانه کار می‌کردند. صبح‌ها که وارد باشگاه می‌شدیم، قبل از این که به تمرین برویم دو خانمی که در رخت‌شویی کار می‌کردند برایمان یک فنجان چای می‌آوردند. مساله این بود که مطمئن شویم همه کاری برای انجام دادن دارند و همگی در کنار هم هستیم. در آبردین هم اوضاع به همین شکل بود. او همه را می‌شناخت.


«چطوری پسرم؟»

اوله‌گونار سولشر

اوله‌گونار سولشر

مربی کنونی منچستر یونایتد سال ۲۰۰۷ می‌ترسید به فرگوسن بگوید نمی‌خواهد جراحی بیشتری روی زانویش انجام شود و ترجیح می‌دهد از فوتبال خداحافظی کند.

در حال پارک کردن ماشینم در پارکینگ زمین تمرین بودم که به سمتم آمد و گفت: «چطوری پسرم؟» «خیلی خوب نیستم. باید یک جراحی دیگر انجام دهم، اما این کار را نمی‌کنم. باید از فوتبال خداحافظی کنم.»

فرگوسن گفت: «نگران نباش پسرم. دوران حرفه‌ای فوق‌العاده‌ای داشته‌ای. خانواده‌ات باید به تو افتخار کنند. فصل آخرت عالی بودی. چرا مربی مهاجم‌های تیم نمی‌شوی؟ چند هفته کنار خانواده‌ات باش و هر وقت حاضر بودی برگرد.»

سه هفته از منچستر رفتم و وقتی برگشتم او من را در کادر آماده سازی تیم اصلی جا داد. من مربی کریستیانو رونالدو و وین رونی شدم. کارلوس توس هم بود. وقتی رونالدو یا وین توپ را از میان پا‌های مدافع حریف وارد دروازه می‌کردند به نواه، پسرم می‌گفتم: «پدرت این کار را به آن‌ها یاد داده.»


فریاد‌های پرطنین

پل پارکر

تمرین منچستر یونایتد سال ۱۹۹۵

در حالی که بسیاری فرگوسن را به حمایت‌ها و کمک‌هایش می‌شناسند، فریاد‌های بلند او در رخت‌کن تیم که به «سشوار» معروف شد هم شهره خاص و عام است. پل پارکر، مدافع پیشین یونایتد در مصاحبه با مجله «فور فور تو» یکی از روز‌هایی را به یاد می‌آورد که بین دو نیمه فرگوسن سشوار خود را روشن کرد.

حین بازی در اولدترافورد جنت، همسر استیو بروس در اتاق عمل بود و جراحی روی کمرش انجام می‌شد. بروس در طول مسابقه موبایلش را روشن گذاشته بود. بین دو نیمه وارد رختکن شدیم و بازی هم خوب پیش نرفته بود.

وقتی در رخت‌کن بودیم تلفن استیو زنگ خورد. همه متعجب بودیم تلفن چه کسی است. می‌دانستم مال من یا دنیس (اروین) نیست، چون موبایل او هیچ وقت روشن نبود. مثل همیشه پیت (اشمایکل) فورا گفت «مال من نیست» و احتمالا با چشم‌هایش هم به کسی که تلفنش زنگ خورده بود اشاره می‌کرد.

همه جا ساکت شد و بروس با آن چهره و حالتش گفت: «تلفن من بود.» مربی به سمت او رفت، تلفنش را گرفت و سرش داد کشید. استیو هم با فریاد جواب مربی را داد و سعی کرد به او بفهماند همسرش در بیمارستان بوده. فرگوسن گفت: «برایم مهم نیست که همسرت در بیمارستان است.» بعد تلفن را به سمت سطل آشغال پرت کرد. تلفن به دیوار خورد و شکست.


«او مثل یک پدر بود»

دیوید بکام

منچستر یونایتد

فرگوسن برای اولین بار دیوید بکام را با لباس منچستر یونایتد به زمین فرستاد.

قبلا هم بار‌ها گفته‌ام، رییس فقط بزرگ‌ترین و بهترین مربی که زیر دستش بازی کرده‌ام نیست، او از همان ۱۱ سالگی که به باشگاه پا گذاشتم تا وقتی آن را ترک کردم، برایم مثل یک پدر هم بود.

از این که توسط بزرگ‌ترین مربی فوتبال هدایت شده و دوران حرفه‌ای‌ام را زیر نظر او گذرانده‌ام، به خودم افتخار می‌کنم. بدون او هرگز به جایی که الان هستم، نمی‌رسیدم.

منبع: bbc

۷ازپسجالبداستانسال
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما