یک روز چند دقیقه قبل از آنکه بازیکنان برای تمرین بیایند جیووانی میسرمربی ایتالیایی تیم آمد و کنار چمن ایستاد و بازی ما دانشجویانی که با لباسهای گل منگی در حال ورجه وورجه بودیم را نگاه کرد. در کسری از دقیقه زمین به غوغاکدهای تبدیل شد. همه سوباسا و کاکرو شدیم تا شاید دل جیووانی میرا به دست بیاوریم!
از بخت خوش و لابد سر سوزن تکنیکی، من دو گل زدم و چند حرکت انجام دادم که دیگر تکرار نشد! زمین را که تحویل دادیم، مردی که کنار سرمربی ایتالیایی بود من و رضا را که اهل میانه بود صدا زد. فاصلۀ سیمتر تا آقای سرمربی را روی ابرها قدم میزدیم. هر دو میخواستیم مثل پژمان جمشیدی و بهنام ابوالقاسمپور برویم پرسپولیس! آماده عقد قرارداد با سایپا بودیم که بعد هم با تلاش و کوشش برویم تیم ملی! جیوانی میبا قیافۀ کاملاً جدی و موهای آشفته به انگلیسی و ایتالیایی چیزهایی گفت که خلاصهاش میشد: «آفرین، شما خوب بازی میکنید!»
پروژۀ قرارداد و پرسپولیس و تیم ملی کنسل شد! البته همین هم کم دستاوردی نبود! آن سالها همه میگفتند که سایپا کارخانۀ تولید بازیکن است. کرج، شهر مهاجرپذیر بزرگی بود که از همه جای ایران کسانی برای زندگی بهتر آنجا میآمدند و طبعاً جوانهایی هم پی ورزش میرفتند. گل سرسبد، اما پژمان جمشیدی بود که زیر نظر علی پروین به پرسپولیس رفته بود و به عنوان یک بازیکن راستپا و سریع تحسین میشد.
بعدها سایپا لیگ برتر را با علی دایی برد و تیم فراز و فرود زیادی داشت، اما مثل آن سالها جوانهایش خوب دیده نشدند. از آن نسل پژمان جمشیدی، ولی هنوز ستاره است و چه بسا محبوبتر و مشهورتر. او با بازی در سریال «پژمان» خودش را به عنوان یک استعداد در عرصه بازیگری نشان داد. بهجز او در آن سریال حمید درخشان، محمد محمدی، بهروز رهبری فر، علی موسوی و … همبازی کردند، اما پژمان جمشیدی به دل نشست.
بعد درها باز شد. در «آتشبس ۲» برای تهمینه میلانی بازی کرد و در «خوب، بد، جلف» بهعنوان یک بازیگر آنقدر خوب طنز او درخشید که حالا سالی چند پیشنهاد داشت و به بازیگری تبدیل شد که فروش یک فیلم را تضمین میکرد. سال ۹۷ در ۶ فیلم سینمایی، یک مجموعۀ تلویزیونی و یک تئاتر ایفای نقش کرد و هر بار با تسلطی بیشتر از قبل به چشم آمد.
این تصور که او در همه نقشهایش با همان ابروهای پرپشت و طنز کلامی فقط با «تنها گل ملی»اش شوخی میکند اشتباه است. جمشیدی در ۱۷ کار روی صحنه تئاتر رفت و گاهی نقشهایی دشوار و چنان دور از فضای طنز و فوتبال را ایفا کرد که نمیشد تحسیناش نکرد. اما همهچیز به سادگی به دست نیامد. نقدها به «پژمان جمشیدی فوتبالیست» هم از راه رسید.
کسانی میگفتند او نان شهرتش در فوتبال را میخورد. حتی برخی از کسانی که با افتخار از «خاموش بودن تلویزیون» در خانهشان بهعنوان یک کنش اجتماعی- سیاسی حرف میزدند هم در مورد چند سریال تلویزیونی او که اصلاً ندیده بودند نقد نوشتند!
جمشیدی بعد از این فشارها در گفتوگویی عنوان کرد: «من همیشه این را میدانستم که تئاتر جای محترمی است و آدمهایی که از تئاتر میآیند، بسیار آدمهای محترمی هستند، اما این موضوع را نمیدانستم که عرصۀ تئاتر آنقدر محصور است، فحشهایی که برای بازی در این کار به من دادند، زمانی که در پرسپولیس بازی میکردم از علی پروین نخورده بودم!»
اما وقتی در سی و ششمین جشنوارۀ فیلم فجر بهعنوان یکی از نامزدهای بهترین بازیگر مکمل مرد معرفی شد، بازهم با طعنه و نیشخند گفتند هنوز نان شهرتش در فوتبال را میخورد. فضا از «نقد» به سمت «نیش» رفت.
فارغ از اینکه طبعاً سابقه قبلی او و شهرتش به دیده شدن و متمایز بودنش کمک میکند و طبعاً تجربه بازیای به اندازه ستارههایی ندارد که گاه کنارشان بازی میکند، منصفانه نیست که همهچیز را به فوتبال ربط داد. چند نفر بازیهای او در زمین فوتبال را به خاطر میآورند؟ بچههایی که زمان اوج درخشش پژمان جمشیدی به دنیا آمدند الان جوانهای ۱۸ ساله هستند و آیا همه آنها او را بهعنوان فوتبالیست میشناسند یا بازیگر؟
در سریال «زیر خاکی» بازی جمشیدی در کنار بازیگران شناختهشده نه تنها در سطح پائینتری نیست بلکه گاهی حتی چشمنوازتر هم هست.
نقد پژمان جمشیدی اگر از روی انصاف و بدون نیش و زهر ریختن معمول باشد البته کار ارزشمندی است و به ارتقای او کمک میکند و مانع از آن میشود که جای فرد شایستهتری را به ناحق بگیرد، اما پنهانکردنی نیست که حضور چهرههایی، چون او که جوهرۀ بازیگری دارند و از حوزه دیگر با خود اعتباری همراه میآورند به سود اقتصاد سینما و تئاتر است.