چند روز پیش ویدئویی از امیلیا کلارک، بازیگر اصلی سریال «بازی تاج و تخت» در فضای مجازی منتشر شد که در آن به خیال خودش، شعری از حافظ را میخواند. او کتابی به دست داشت که عنوانش «داروخانه شعر» بود و از این کتاب T شعری را با ذوق و علاقه خواند که میگفت از حافظ شیرازی است.
در فضای مجازی فارسی زبان، این کلیپ به دلیل شهرت «مادر اژدهایان» سریع دست به دست شد، و در توضیح آن آمده بود که امیلیا کلارک، ترجمه انگلیسی این ابیات را میخواند: «بر سَر ِ آنم که گر ز دست برآید؛ دست به کاری زنم که غصه سر آید. خلوت دل نیست جایِ صحبتِ اضداد؛ دیو چو بیرون رود فرشته درآید.»
کلمن بارکس که نامش به عنوان مترجم اشعار مولوی با کتاب «رومی: کتاب عشق» سر زبانها افتاد، فارسی نمیداند. این رابرت بلا، شاعر و نویسنده آمریکایی است که در دهه ۷۰ میلادی، پیشنهاد بازسرایی اشعار مولانا را به بارکس میدهد و میگوید: «این اشعار باید از قفس آزاد شوند.»
حافظ ما و حافظی که امیلیا کلارک میشناسد
حافظ در دنیای غرب، شاعر شناختهشدهای است. چهره ادبی سرشناسی، چون گوته یکی از آثار مهمش با عنوان «دیوان غربی شرقی» را پس از روبهرو شدن با غزلیات این شاعر خلق کرده است. گوته دو قرن پیش، با خواندن ترجمه غزلیات حافظ اثر یوزف فنهامر، شرقشناس اتریشی با حافظ آشنا شد.
در زبان انگلیسی هم از اواخر قرن هجدهم کم کم ترجمه تکبیتهایی از حافظ منتشر میشد و در قرن نوزدهم، این شاعر، محبوبترین شاعر پارسیزبان در دنیای غرب شده بود. تا امروز چهرههای گوناگونی شانس خود را در این زمینه آزمودهاند که هر کدام دیدگاهی به ترجمه داشتهاند. از آنجا که ترجمه شعر یکی از دشوارترین نمونههای ترجمه است، باید هم انتظار داشت که نتایج کار همیشه با اختلاف نظر همراه باشد.
البته شعری که امیلیا کلارک از حافظ میخواند، حاصل کار یک شاعر است نه یک مترجم. دنیل لدینسکی، آنطور که خودش میگوید، شاعر است و البته فارسی نمیداند. او خودش را مفسر اشعار حافظ میداند و باز هم آنطور که خودش مدعی است، «مومن به روح جاریِ» در اشعار لسانالغیب است. او برای باز سرودن اشعار حافظ از ترجمه «دیوان حافظ» اثر هنری ویلبرفورس کلارک استفاده کرده است.
حاصل کار لدینسکی، کتابهایی مثل «هدیه» و «یک سال با حافظ» شده است. کارهای این شاعر تا حدی دیده شده است که گاهی منبع کتابهایی از جنس همین «داروخانه شعر» هم بشود.
همانند آثار شکسپیر، ترجمه فیتزجرالد از رباعیات خیام هم الهامبخش عنوان بسیاری از آثار بزرگ ادبی شدند. از آنها میتوان به نمایشنامه کمدی «آه بیابان» اثر یوجین اونیل و رمان جنایی «انگشت متحرک» اثر آگا کریستی اشاره کرد.
متن انگلیسی شعری که امیلیا کلارک میخواند، در کتاب «هدیه» منتشر شده است.
«I wish I could show you
When you are lonely or in darkness
The Astonishing Light
Of your own Being»
وقتی غرب مولانا را شناخت
ماجرای لدینسکی نباید باعث برداشت نادرست شود. اینکه امیلیا کلارک برای به آرامش رسیدن در ایام قرنطینه، شعر حافظ میخواند، یا کریس مارتین، خواننده گروه «کلدپلی»، برای رهایی از افسردگی، شعر مولانا میخواند، نتیجه ترجمههایی از این دست است. فقط هم کریس مارتین نیست که تحت تاثیر اشعار مولانا قرار میگیرد. برخی، چون مدونا و تیلدا سویینتن نیز سراغ مولای روم رفتند. برد پیت حتی این اشعار را بر بازویش خالکوبی کرد.
حالا چرا اشعار مولانا تا این اندازه در غرب و به ویژه در آمریکا محبوب شده که به دنیای سلبریتیها هم راه پیدا کرده است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش باید کتاب «رومی: کتاب عشق» را بشناسیم، و بدانیم این کتاب ترجمه مستقیم اشعار مولوی از فارسی به انگلیسی نیست.
کلمن بارکس که نامش به عنوان مترجم اشعار مولوی با کتاب «رومی: کتاب عشق» سر زبانها افتاد، فارسی نمیداند. این رابرت بلای شاعر و نویسنده آمریکایی است که در دهه ۷۰ میلادی، پیشنهاد بازسرایی اشعار مولانا را به بارکس میدهد و میگوید: «این اشعار باید از قفس آزاد شوند.»
بارکس هم کارش را به خوبی انجام داد و مفهوم شعر مولوی را به انگلیسی و در قالب شاعرانه برگرداند. بارکس بدون شک برای کارش از ترجمههای انگلیسی موجود بهره گرفته است. کریم امامی، مترجم سرشناس ایرانی در یکی از مقالاتش از ترجمه انگلیسی دقیق یک ایرانی به نام جواد معین از «دیوان کبیر» (چاپ فروزانفر) به عنوان نسخه مورد استفاده بارکس نام برده است.
تا کنون بیش از ۲ میلیون نسخه از ترجمههای بارکس در سراسر جهان به فروش رسیده است و پس از خیام، مولوی را دیگر شاعر پارسیگوی محبوب غربیان کرده است.
فیتزجرالد و خیامی که جهان شناخت
ادوارد فیتزجرالد شاعر اهل انگلیس بود که خیام را به جهانیان شناساند. او خودش شاعر بود و بر خلاف کلمن بارکس، ادبیات فارسی را به خوبی میشناخت و رباعیات خیام را به فارسی میفهمید. او از اواسط قرن نوزدهم مطالعاتش درباره ادبیات فارسی را در دانشگاه آکسفورد شروع کرده بود و نزدیک به یک دهه بعد از آن «رباعیات خیام» را ترجمه کرد.
رباعیات خیام دنیایی از معنا در خودشان دارند و فیتزجرالد برای انتقال این مفاهیم در قالب شعر انگلیسی تلاش بسیاری کرد. ترجمه او که بیش از ۶۵۰ نسخه متفاوت انگلیسی از آن با طراحیهای ۱۵۰ هنرمند منتشر شده، تا کنون به بیش از ۷۰ زبان برگردانده شده است.
همانند آثار شکسپیر، ترجمه فیتزجرالد از رباعیات خیام نیز الهامبخش عنوان بسیاری از آثار بزرگ ادبی شدند. از آنها میتوان به نمایشنامه کمدی «آه بیابان» اثر یوجین اونیل و رمان جنایی «انگشت متحرک» اثر آگا کریستی اشاره کرد. رباعیات خیام به غیر ادوارد فیتز جرالد از سوی بسیاری مترجمان دیگر نیز به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی برگردانده شد که هیچکدام به گرد پای ترجمه آزاد فیتزجرالد نرسید.