راگامگ: غلامحسین بنان، در سال ۱۲۹۰ خورشیدی در تهران و در خانوادهای اهل هنر و فرهنگ زاده شد. پدرش بنانالدوله، از دیوانیان و دارای آوازی خوش بوده و مادرش، که نسب از خانواده قاجار میبرده، با نواختن پیانو آشنا بود. میگویند در خانه آنان چهار پیانو و یک ارگ وجود داشت.
اعضای دیگر خانواده نیز هر یک به شکلی با موسیقی نزدیک بودند. خاله بنان نی مینواخته و خواهرانش، از شاگردان تار “مرتضی خان نیداود” بودند. زندگی دیوانی و فرهنگی، باعث آشنایی خانواده با بزرگان موسیقی زمان شد. برادران خاندان هنر: آقا حسینقلی، میرزا عبدالله، درویش خان و مرتضی نی داود از میهمانان اصلی مجالس بزم در خانه آنها بود.
در چنین فضایی بدیهی است اگر غلامحسین خردسال به موسیقی نزدیک و دلبسته شده باشد. در یکی از جلسات بزم، پدر دریافته که فرزندش صدای خوش را از او به ارث برده است. نتیجه دریافت پدر آن شد که غلامحسین از یازده سالگی، نزد مرتضی نی داود به فراگیری رموز آوازخوانی پرداخت.
از دو تن دیگر به عنوان آموزگاران آواز بنان یاد میکنند: ناصر سیف و میرزا طاهر ضیاء رسایی، معروف به “ضیاءالذاکرین” که این دومی “روضه خوانی” با “بیان جذاب” و “صدای مطلوب” توصیف شده است.
غلامحسین بنان از سال ۱۳۲۱- دو سال پس از بنیاد نخستین فرستنده رادیویی ایران- در این سازمان به کار خواندن پرداخت. عبدالعلی وزیری او را به خالقی معرفی کرد و خالقی آزمایش صدای او را به ابوالحسن صبا سپرد. صبا درآمد سه گاه را که به پایان برد، از بنان خواست، در پی، گوشه “حصار” را بخواند و او آنچنان خوانده و با مهارت به “درآمد” فرود آمده که شگفتی و تحسین صبا و خالقی را برانگیخته است.
“کشف” بنان برای خالقی و دیگر دست اندرکاران موسیقی موهبتی تلقی شد. آنان تازه انجمن موسیقی ملی را بنیاد کرده بودند و به خوانندهای چنین خوش صدا و ردیف شناس احتیاج داشتند. ارکستر انجمن با صدای پخته بنان حال و هوای دیگری پیدا کرد. با تبدیل انجمن، به هنرستان عالی موسیقی، بنان نیز از سال ۱۳۳۲ به عنوان آموزگار آواز به استخدام اداره کل هنرهای زیبای کشور درآمد.
با بنیاد برنامه “گلها”ی رادیو، از سوی “داود پیرنیا”، عرصه تازه و گستردهتری برای آوازخوانیهای بنان پدید آمد. او پانزده سال تمام (۱۳۳۰-۱۳۴۵) پای ثابت در بخشهای مختلف این برنامه (گلهای رنگارنگ، گلهای جاویدان و یک شاخه گل،…) بود. در این برنامهها، استادان طراز اول موسیقی سنتی چون روحالله خالقی، ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، احمد عبادی، حسین تهرانی، علی تجویدی، لطفالله مجد و….. با او همکاری و همراهی میکردند.
بنان در آغاز کار در رادیو تنها “آواز” میخوانده، ولی چندی بعد به توصیه خالقی که برای اجرای آفریدههای ارکستری، در جستجوی خوانندهای مناسب بوده، پذیرفته که “تصنیف” نیز بخواند و چه خوب که چنین کرده و با خواندههای درخشان خود، گنجینهای از آفریدههای معاصر سنتی را برای ما به یادگار گذاشته است.
در این گنجینه که گمان میکنیم بیش از سیصد و پنجاه برنامه آواز و ترانه خوانی بنان را در خود داشته باشد، با آفریدههایی از شیدا، عارف، وزیری، خالقی، محجوبی، تجویدی، و معروفی، روبرو میشویم که برای ارکستر بزرگ- غالبا از سوی خالقی و معروفی- تنظیم شده و صدای استثنایی بنان، جاذبه ویژهای برای آنها فراهم آورده است. در این میان ترانههایی چون: “حالا چرا” (خالقی- شهریار)/ “روز ازل” (محجوبی- معیری)/ “می ناب” و “جام جم” (خالقی – حافظ)/ و “عاشق شیدا” (تجویدی- منیر طه)/ و “الهه ناز” (محسنی – فکور)، جاذبهای فراگیر و ماندگار پیدا کردهاند.
سرود “ای ایران” (خالقی- گل گلاب)، با صدای بنان، در این سالها، دلنشینترین یادگاری است که از او به جای مانده است.
بنان در سال ۱۳۳۶، در یک سانحه اتومبیل، بینایی یکی از چشمان خود را از دست داد و برای حفظ چشم دیگر، به توصیه پزشکان به اروپا سفر کرد. سفری که به گفته خودش، در نحوه اجرای ترانههای او نیز موثر افتاده است:
“از ا ین پس آهنگهایی را خواهم خواند که شنونده را به وجد آورد. نه آن که وادار به ریختن اشک نماید.”
او از سال ۱۳۴۵ به مرور از حجم خواندنهای خود کاست و چند سال بعد به “افتخار بازنشستگی” رسید. سبب را خود او برای دوستانش “مدیریت مغرضانه اداره رادیو و اوضاع نابسامان موسیقی ایرانی” عنوان کرد.
غلامحسین بنان هشتم اسفند ۱۳۶۴ در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت او مدت ها بود از بیماری گوارشی و هم چنین افسردگی رنج می برد.
صدای ناب پرورده
ارزش موسیقایی در آوازخوانیهای بنان از پیوند دو عامل طبیعی وهنری شکل میپذیرد. عامل طبیعی، جنس و رنگ صدای اوست که در تاریخ آوازخوانی سنتی در ایران، اگر نگوییم بینظیر، کمیاب است.
وقتی حرف از صدا و آواز به میان میآید، همه بیش از هر چیز نظر بر “ششدانگ” بودن آن دارند. حال آن که موسیقی سنتی ایران پیش از آن که نیاز به صدای ششدانگی داشته باشد، صدای “با حال” میطلبد.
جیغ و فریاد با مزاجش سازگار نیست. اهل نجوا و زمزمه است. صدای بنان همانی است که موسیقی سنتی ما میطلبد. نه تنها حجم ضروری برای اجرای راحت آن را دارد که با ویژگیهای دیگر نیز سازگاری نشان میدهد. صدای بنان، از بمهای میانی صدای مردان است (نزدیک به باریتون) و جان میدهد برای پیوند با محتوای عرفانی موسیقی سنتی که از سوی دیگر معمولا با شعر عرفانی ایران نیز پیوند خورده است.
چیز دیگری در صدای اوست که باز در پیوند با شعر و موسیقی سنتی اهمیت پیدا میکند: غلت و تحریرهای کوتاه- و نه بلند- که با حرکتهای آرام و غیر جهشی در خط سیرهای نغمهای موسیقی سنتی هماهنگی دارد و به خواب و بیدار مخمل میماند.
و اما این ویژگی طبیعی صوتی اگر چه ضروری است ولی کافی نیست، باید با ویژگیهای هنری و فنی، جلا پیدا کند. صدا هر قدر هم که خوش طنین باشد، نیاز به “پرورش” دارد و برای آن که درست عرضه شود- دانایی هنری و توانایی فنی میطلبد. دانایی همان آشنایی دقیق با محتوای موسیقی و شعر سنتی است و توانایی از گوش دقیق، حافظه قوی و تمرین مدام به دست میآید.
یک خواننده خوب در قلمرو موسیقی سنتی کسی است که علاوه بر موسیقی، با عروض شعری نیز آشنا باشد. جای درست “تقطیع”های شعری را بشناسد و آنها را به هنگام اجرا، درست اعمال کند. تحریرها و غلتهای آوازی را در جایی به کار گیرد که به محتوای شعر آسیب نرساند. تاکیدها و کششهای شعر و آهنگ را بر یکدیگر منطبق کند. به بیان کوتاه به مهارتهای هنری برای پیوند شعر و موسیقی دست یافته باشد.
بنان از نادر آوازخوانانی بود که مجموعهای از این دادههای طبیعی و دست یافتههای فنی و هنری را در خود داشت. آنچه از خواندههای او بر جای مانده میتواند برای آوازخوانان ریز و درشت زمان ما نقش سر مشق و “دستور” را ایفا کند.
از چشم دیگران
در پایان این یادواره کوتاه، بد نیست حرفهای دیگران را نیز در این جا بیاوریم، دیگرانی از اهالی هنر و فرهنگ:
حسینعلی ملاح میگوید: “از دیدگاه زیبایی شناسی، صوت خوش بنان را میتوان به خطی منحنی تشبیه کرد که عاری از هر گونه زاویه است و زبری و درشتی…. در آن احساس نمیشود.”
روحالله خالقی میگوید: “تحریرهای ناب بنان، مانند مشتی مروارید است که بر صفحهای از مرمر بغلتانند!”
اسماعیل نواب صفا میگوید: “در مرکب خوانی استاد بود. به سهولت میتوانست از دستگاهی به دستگاه دیگر برود و بازگردد، ولو این که این دو دستگاه متضاد باشند…”
احسان یار شاطرمیگوید: “آواز بنان خیلی بلند نبود. ولی نرم و صاف و پر و گرم و خوش طنین بود. اختیار حنجرهاش هرگز از دستش خارج نمیشد. چهچه بی جا نمیزد و قدرت نمایی نمیکرد. بر عکس قدرت خود را در انتقال معنی شعر و ارائه ظرافتها و لطافتهای آواز نشان میداد. تحریرهایش موجهای ریز حریری را در معرض نسیم به خاطر میآورد! تحریر و چهچه هرگز خارج از متن آواز نبود، بلکه جزء بافت آواز او به شمار میرفت. بنان آن طور که “میبایست” میخواند و دیگران بیشتر آن طور که میتوانستند.”
فریدون مشیری، پس از مرگ بنان، “یاد یار مهربان” را سروده که در آن به شماری از ترانههای او اشاره شده و “فرهاد فخرالدینی” بر آن آهنگی نهاده که با صدای کاوه دیلمی”- شبیه به صدای جوانیهای بنان- ضبط شده است:
جویبار نغمه میغلتید، گفتی بر حریر/ آبشار شعر، گل میریخت، نغز و دلپذیر
مخمل مهتاب بود این، یا طنین بال قو/ پرنیان ناز آواز سرا پا حال او
منبع: BBC