در گفتارهایی این گونه قصد ندارم زندگینامۀ شخص را به تمامی بیاورم که با جستوجویی میتوانید یافت. غرض مهمتر ذکر نکاتی است که سزاوار درنگ و تأمل بیشترند و دربارۀ دکتر قمر آریان میتواند این ۱۰ فقره باشد:
۱. او، سیمین دانشور و زهرا کیا سه تن از نخستین زنان رده اول دانشگاهی و در عرصۀ ادبیات به شمارند که هر سه هم با سه چهرۀ شاخص در این حوزه ازدواج کردند و به نام آنان نیز شناخته میشوند:
قمر آریان با عبدالحسین زرینکوب، سیمین دانشور با جلال آلاحمد و زهرا کیا با پرویز ناتل خانلری.
۲. میان زندگی دکتر قمر آریان و دکتر سیمین دانشور شباهتهایی شگرف وجود دارد. جدای نامهاشان که یکی «قمر» است به معنی ماه و دیگری «سیمین» که آشناترین صفت ماه است (قاصد آمد: گفتمش آن ماه سیمین بر چه گفت) این نکات جالب است:
هر دو در ردیف اولین زنانی بودند که دکتری ادبیات گرفتند و استاد ممتاز دانشگاه شدند. هر دو با چهرههای شاخص فرهنگی ازدواج کردند، هر دو ۹۰ سال عمر کردند و حاصل هر دو ازدواج، فرزندی نیست. مرگ آنان نیز با فاصلۀ کوتاهی رخ داد. سیمین دانشور اواخر اسفند ۱۳۹۰ و قمر آریان کمتر از یک ماه بعد. همچنین میتوان به تجربه هر دو در روزنامهنگاری در دوران جوانی اشاره کرد و این که خانم آریان یک دوره سردبیر «راهنمای کتاب» بود و سیمین دانشور در روزنامۀ «ایران» در دوران جوانی و نه ایران کنونی روزنامه نگاری کرده بود.
شاید تنها تفاوت این باشد که سیمین بخش کمی از عمر خود را با جلال سر کرد و هر چه گذشت از اندیشههای جلال فاصله گرفت، اما قمر از ۳۲ تا ۷۸ و نیمی از عمر را با «عبدی» سپری کرد.
۳. قمر آریان اگر چه یک سر غرق ادبیات بود، اما با جامعه و سیاست هم در حد لازم آشنایی داشت. چندان که از شاهدان دادگاه دکتر محمد مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بوده است؛ دادگاهی که از آن به عنوان نمایش «انسانیت، در مقابل رذالت» یاد میکرد و انگار همین خاطره برای آن که تمام سالهای پس از آن را ارزیابی کند کافی بود.
۴. هر چند این جمله که «پشت سر هر مرد موفق، زنی قرار دارد» بسیار تکرار شده و گاه دربارۀ آن لطیفه هم ساختهاند، اما بیگمان نقش قمر آریان را در آرامش و موفقیت عبدالحسین زرینکوب نمیتوان انکار کرد. شمار کتابها و آثار و کیفیت نوشتهها و تحقیقات دکتر زرینکوب مایۀ شگفتی است و او را در جایگاه یکی از چند پژوهشگر و نویسنده و ادیب برتر ۱۰۰ سال اخیر ایران قرار میدهد. گشایش یکی از رازها میتواند همراهی زنی، چون قمر آریان باشد؛ خصوصا در سفرهای خارجی و این که دغدغهها و علایق مشترک داشتند.
۵. در سال ۱۳۷۵ برنامهای به نام «هویت» از صداوسیما پخش شد که در واقع سفارش سعید امامی و بخش امنیتی زیر نظر او بود و در آن به چهرۀ شخصیتهای فرهنگی با نام و نشان، لجن میپاشیدند و سراغ همه نوع روشنفکر هم میرفتند تا هر که به گونهای دیگر میاندیشد بینصیب نماند و به هر کاری هم دست میزدند. از پخش اعترافاتی که قول داده بودند برای ثبت در تاریخ است تا انواع اهانتها و تهمتها. از این رو عجب نبود که نام احمد شاملو یا عزتالله سحابی را در آن بشنوی، اما برای این که کلکسیون خود را کامل کرده باشند دکتر عبدالحسین زرینکوب را هم متهم کردند؛ هر چند که همین اتفاقا سبب شد دیگر متهمشدگان اعتبار فراوان کسب کنند.
یک سال بعد و پس از پیروزی سیدمحمد خاتمی که فضای فرهنگی در بخشهایی از ساخت سیاسی و نه صداوسیما تغییر کرد، آیینی در نکوداشت دکتر زرینکوب برپا شد و در آن مراسم خود او از «هویت» با تعبیر کنایه آمیز «هوئیت» یاد کرد و گفت: «راست میگویند که دنیا یک روز بر توست و دیگر روز با تو. دیروز هو میکردند و امروز ستایش میکنند.» هر چند که هوکنندگان و ستایشگران از دو قبیله بودند و اختلاف این دو به تمام عرصههای فرهنگی و سیاسی کشیده است. دو سال بعد و در شهریور ۷۸ استاد درگذشت و شرمندگی برای صداوسیما باقی ماند که در حیات زرینکوب نتوانست عذرخواهی و جبران کند. از این رو بارها سراغ همسرش دکتر قمر آریان رفتند و گویا یک بار با «جام جم» و با تصور غلبۀ صبغۀ مطبوعاتی بر وابستگی به صداوسیما گفتگو کرد.
او، اما ۱۳ سال پس از درگذشت دکتر زرینکوب نیز زندگی کرد و دید چگونه به هر بهانه میخواهند جبران کنند.
این اشاره هم خالی از لطف نیست که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ که علی لاریجانی رییس صداوسیما در زمان پخش «هویت» کاندیدا بود در غالب جلسات دانشگاهی در این باره مورد سؤال قرار میگرفت و یک بار به خاطر مورد مشخص دکتر زرینکوب عذرخواهی کرد و نوبت دیگر هم از جبران با تجلیل از همسر او سخن گفت.
۶. جشنواره علوم انسانی فارابی در سال ۱۳۹۷ از دکتر زرینکوب تجلیل کرد. ۲۲ سال پس از «هویت» و ۶ سال پس از مرگ قمر آریان. حداقل این یکی را زودتر انجام ندادند تا خانم آریان ببیند!
۷. این اشاره هم خالی از لطف نیست که پایاننامۀ او (چهرۀ مسیح در ادب فارسی) هفت سال به طول انجامید. از پایاننامههایی آن گونه که خود مینوشتند قمر آریان بیرون میآمد و شاید اگر در روزگار وفور دانشکده و دانشگاه و دانشجو و مدرس، چون قمری ظهور نمیکند در پایاننامههای سفارشی باشد و البته در بیاجر و ارج شدن علم و تحقیق. کاش یک پایان نامه به سترون شدن دانشگاهها از زادن امثال اینان اختصاص یابد.
۸. در بازگشت به آمریکا یک دوره رییس هنرستان نقاشی هم شد و در آن روانشناسی هم درس داد. کتاب او دربارۀ کمالالدین بهزاد حاصل همین دوره است.
۹. راستی چرا در این شهر خیابانی به نام عبدالحسین زرینکوب یا قمر آریان نیست؟ هر چند که شنیدهام شهردار پیشین بروجرد که مانند بسیاری از اهالی این شهر گودرزی نام دارد و دوستدار فرهنگ است نام او را بر یک بلوار نهاد، اما چرا در تهران و در شهرهای دیگر و دربارۀ قمر آریان نه؟
۱۰. زنانی، چون قمر آریان، سیمین دانشور و … میتوانند الگوهایی برای نسل سرگشتۀ امروز باشند. زندگینامۀ آنان را در کتابهای درسی بگذارید تا دختران ما بدانند اینها چگونه هم عاشقی کردند و هم زمینۀ فعالیت فکری خود و همسرانشان را فراهم ساختند و هم اگر خود فرزندی نیاوردند، وجوه مادرانه را به کمال و به گونههای دیگر در خود پروراندند. حداقل در دانشگاه شهید بهشتی تندیسی از او نصب کنید؛ مگر نه این که بهترین سالهای عمر خود را در این دانشگاه و در روزگاری که «دانشگاه ملی ایران» خوانده میشد، تدریس کرده است؟»