زندگی همیشه یک قانون ثابت ندارد، گاهی برخی از اسطورهها و یا چهرههای افسانهای از سوی هوادارانشان و کسانی که روزی به آنان عشق میورزیدند، کشتهشده اند. اینگزارش درباره سه چهره است که از سوی طرفدارانشان کشته شدند:
۱. جسیجیمز
ایالات متحده هنوز از تأثیرات جنگ داخلی که بخش عمدهای از مناطق ایالت را در اواسط قرن نوزدهم ویران کرد، بهبود نیافته بود، تا اینکه جسی جیمز جنایتکار و سارق بانک و قطار، باند خود را تأسیس کرد که پیوستن و یا نفوذ به آن کارِ اسانی نبود.
جسی در ایالت میسوری ایالات متحده در سال ۱۸۴۷ متولد شد و به طور غیر رسمی در جنگ داخلی با یک باند به نام بلادیبیلاندرسون به عنوان یک مبارز علیه برادرش فرانکجیمز که عضو گروه سرهنگ کوانترل بود، همکاری کرد. این جنگ در سال ۱۸۶۵ پایان یافت و جسی شخصیّتی گریزان از قانون پیدا کرد و باند خود را در سال ۱۸۶۵ به نام باند جیمز تأسیس کرد که وظیفه آن سرقت از بانکها و قطارها، حمله به گاریهای پستی و همچنین کشتار و سرقت بود. جسی بسیار باهوش و محتاط بود و فقط کسانی که کاملاً وفادار به او بودند به باند او میپیوستند. وقتی به کسی شک میکرد، فوراً او را میکشت. وقتی کار او بالا گرفت، فرماندار میسوری در سال ۱۸۸۱ پاداش ۵۰۰۰ دلاری برای کسانی که او را زنده یا مرده تحویل دهند در نظر گرفت.
تا اینجا همه چیز واضح است، یک گانگستر، قاتل و یک دزد که در تمام جرایم علیه مقامات حرفهای شدهاست. اما آنچه بعد از آن اتفاق افتاد تمام مقیاسها را تغییر داد. رابرت فورد ۱۸ ساله، از زمانی که به باند جسی جیمز در ایالت میسوری در ایالات متحده در سال در سال ۱۸۸۰ پیوست، نمیدانست که به یکی از مشهورترین خائنان در تاریخ آمریکا تبدیل خواهد شد. رابرت یا باب آنطور که جسی او را صدا میزد، چنان تحت تأثیر جسی قرار گرفت که فقط با داشتن ۱۸ سال به باند او پیوست و قبل از آن نیز دو برادرش، عضو این باند بودند. رابرت و برادرانش با جسی درگیر بسیاری از سرقتها شدند که مشهورترین آنها سرقت قطار آبی در شهر جکسون در سال ۱۸۸۱ بود.
هنگامی که پاداش دستگیری جسی زنده یا مرده اعلام شد، جسی با همسرش با نام مستعار در سانتیجوزف زندگی میکرد و فقط رابرتفورد از این ماجرا خبر داشت. جسی، همسرش و رابرت نیز در خانه کوچک صبحانه میخوردند و در حالی که جسی و رابرت در حال ترک میز صبحانه بودند، جسی در اخبار روزنامه خواند که یک عضو باند به وی خیانت و علیه او اعتراف کردهاست.
شک در روح جسی ریشه انداخت و نگاهی محتاطانه با رابرت مبادله کرد که بسیار مهربان به نظر میرسید. جسی در مورد این ماجرا با رابرت صحبت نکرد و به اتاق نشیمن رفت و پس از آنکه تمام اسلحههای خود را روی میز گذاشت تابلویی که روی دیوار بود نظرش را جلب کرد، او یک صندلی آورد تا گرد و غبار روی تابلو را پاک کند و برای تمیز کردن تابلوی عکس از صندلی بالا رفت و در حالی که آن را پاک میکرد، رابرت اسلحه خود را از جیب بیرون کشید و دو گلوله را به سمت جسی از پشت شلیک کرد تا بتواند پاداش اعلام شده را دریافت کند و بلافاصله به زندگی جسی پایان داد. بسیاری از مردم با جسی همدردی کردند و با وجود جرائمی که جسی انجام داد، رابرت را خائن و ناجوانمرد شمردند. زندگی جسی به دست یکی از افراد زیادی که عاشق او بود و او را دوست داشت برای پول به پایان رسید. پول همان چیزی که جسی فقط برای آن زندگی میکرد.
۲. آندریاس اسکوبار
آندریاس اسکوبار مدافع تیم ملی کلمبیا
هیچ کس نمیتواند انکار کند که فوتبال برای افراد تنگدست و علاقهمندان پرشور، اولین بازی محبوب جهان است که هنگام دیدن تیم مورد علاقه یا بازیکن الهام بخششان، دچار اشتیاق وصفناپذیری میشوند. این همان حسی بود که هواداران کلمبیا پس از عبور از گروهی سخت شامل آرژانتین، پاراگوئه و پرو و کسب مجوز برای حضور در جام جهانی ۱۹۹۴ آمریکا لمسکردند.
جام جهانی آغاز شد و هواداران زیادی برای تشویق تیم ملی کلمبیا رفتند که با گروه آمریکا، سوئیس و رومانی در یک گروه قرار گرفت. این فقط تودههای معمولی نبودند که تیم کلمبیا را تشویق میکردند و بر سر آن شرط بندی میکردند، بلکه مافیای بزرگ مواد مخدر در کشوری که به مبارزات فراوان خود با فروشندگان مواد مخدر شناخته میشود و ثروت عظیمی از فروش مواد مخدّر کسب کردهاند، نیز برای پیروزی تیم ملی کلمبیا شرطبندی کردند. در دومین دیدار مقابل آمریکا آندریاس اسکوبار اشتباه بزرگی مرتکب شد، او تصور نمیکرد هزینه اشتباه او، جانش باشد؛ اما این همان چیزی است که در واقع اتفاق افتاد. او در دقیقهی ۳۵ یک گل به درون دروازه تیم خود شلیک کرد. کلمبیا این مسابقه را دو بر یک از دست داد تا امیدهای خود برای صعود به دور دوم جام جهانی را از بین ببرد و امید فراوان هواداران را که به آن دلبسته بودند ناامید شود.
بعد از گذشت حدود یک هفته از پنهان ماندن و عدم حضور بازیکنان و هیئت همراه، آندریاس اسکوبار در یک میخانه در کلمبیا ظاهر شد و در حالی که او به خاطر گل اشتباهی از همه عذرخواهی میکرد، سه مرد شش گلوله به سمت او شلیک کردند و این بازیکن ۲۷ ساله فوراً کشته شد. غلطیدن در خون بر اثر اشتباه ناخواستهای که در فوتبال انجام داد، در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۹۴ یکی از بدترین حوادث تاریخ فوتبال را ثبت کرد. از اوج فوتبال گرفته تا مورد اصابت گلوله مافیای موادّ مخدر قرار گرفتن … چرا بازیکن افسانهای اینقدر سریع برای طرفدارانش فرو ریخت؟!
۳. جان لنون
جان لنون و همسرش یوکو اونو
با وجود زشت بودن قتل و جنایت، انگیزههای بسیاری در آن وجود دارد؛ مانند کشتار در جنگ، قتل به دلیل سرقت یا دفاع از خود و سایر انگیزههای روانی و مادی، اما اینکه کشتن و گرفتن زندگی برای هیچ چیز باشد، بدونشک بدترین نوع کشتن است.
مارک دیوید چپمن جان لنون را با اسلحه گرم در بیرون خانهاش در نیویورک به قتل رساند. چپمن به جان لنون در برابر چشمان همسرش «یوکو اونو» چهار بار از پشت به شلیک کرد. چپمن فرار نکرد و تا آمدن پلیس در صحنه جنایت ماند.
در روز ۸ دسامبر ۱۹۸۰ چپمن در بیرون خانه لنون چرخ میزد. البته اتفاق عجیبی نبود، هر روز هواداران زیادی منتظر میماندند تا جانلنون از خانه خارج شود و از او امضاء بگیرند. در حدود ساعت پنج بعدازظهر آن روز، وقتی جان لنون به همراه همسرش یوکو اونو از ساختمان خارج میشوند، چپمن، آلبوم دابلفانتزی را برای امضا به لنون میدهد. لنون حتی از او میپرسد: «همین؟ چیز دیگهای نمیخواهی؟» و چپمن در پاسخ فقط لبخند میزند.
مارک چپمن، در همان زمان انگیزه اصلیاش از قتل جان لنون را رسیدن به شهرت بیان کرده بود. او با صراحت گفته بود که هیچ انگیزه شخصی و یا خردهحسابی نسبت به لنون نداشت و فقط برای اینکه نام او هم سر زبانها بیفتد اینکار را کرده است. چپمن بیماری روانی هم نداشت.