۲۲ سال بعد از کوچ کاپیتان قایقران؛ «سیا لنتی»
بیست و یک سال گذشت؛ از ساعت ۱۷ آن روز لعنتی که کاپیتان برای آخرین بار در مسیر تهران به انزلی درست مقابل امامزاده هاشم از ماشینش پیاده شد، آبی به دست و صورتش زد و برای آخرین بار صدای راستین را شنید را که میگفت: «بابا چقدر خنک شدم» و چند ثانیه بعد برای همیشه چشمهایش را بست.