زندگینامه شهید البرز رحمانزاده

 

    شهید البرز رحمان زاده سال1336 در خانواده ای مذهبی فقیر و متدین از توابع خلخال چشم به جهان گشود ، دوران کودکی را در همان روستا گذراند و مدت کمی را به تحصیل پرداخت و برای تامین مخارج زندگی به تهران نقل مکان کرد و درجنوبی ترین نقطه تهران یعنی باقرشهر ساکن گردید و در بازار به شغل خیاطی مشغول شد .  سال 1356 زمانیکه انقلاب اسلامی به اوج مبارزات خود رسید و با اعتصاب بازاریان وی نیز در تظاهرات به طور فعال شرکت کرد ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای حراست از انقلاب وارد کمیته انقلاب اسلامی شد و پس از مدتی خدمت در کمیته وارد سپاه شد ، با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در غرب کشور حضور داشت . سال 1361 برای دومین بار به جبهه های جنوب اعزام شد و درعملیات بیت المقدس شرکت نمود و در جبهه خونین شهر به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد . 

با سلام ودرود بر امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی .

پدر مهربانم به علت دوری راه نتوانستم از شما خداحافظی نمایم ولی چون سعادت دست داده بودکه عازم جبهه های  حق علیه  باطل شوم شتابان راه  افتادم  ، پدرجان ؛ امیدوارم که از من راضی  باشی و ببخشی . ک وسایل موجود در اتاقم وحقوقم به پدرم تعلق دارد ، ضمناً یک دستگاه یخچال خریده ام که مبلغ یک هزار تومان آن را بدهکارم که اگر احتیاج داشتید یخچال را بردارید و پول  آنرا  پرداخت  نمائید . فعلا ًیخچال دراختیار شورای مسجد محل می باشد . مدت 15 روز احتیاطا ً نماز و روزه برایم قضا نمایید و از دوستان و آشنایان  طلب حلالیت می طلبم و سفارش می کنم که  همیشه پیرو امام  خمینی باشید و امام را دعا کنید که تا انقلاب جهانی حضرت ولی عصر(عج) سلامت باشد . کتابهای موجود که متعلق به من است را وقف کتابخانه مسجد الهادی (ع)  نمایید . مرا در گلزار بهشت زهرا (س) و در کنار شهدا دفن کنید هر شب جمعه بر مزارم بیایید و فاتحه بخوانید و شهدا را از یاد نبرید و حرمت خون شهیدان را نگهدارید ، همه شما را به خدا می سپارم برایم طلب مغفرت از خداوند متعال نمایید. از خواهر کوچکم خوب نگهداری نمایید و او را خوب تربیت کنید و یک فرد حزب الهی بار بیاورید و به او بگوئید حتما درسش را بخواند تا برای کشور و جامعه مفید باشد . در پایان حلالم کنید و همه شما را به خدا می سپارم .

                                                                             والسلام  (4/2/1361)

                                                                                البرز رحمان زاده

جبهه ها را خالی نگذارید و همیشه پیرو امام باشید و برای طول عمر و سلامتیش دعا کنید. وراه شهدا را ادامه دهید .

پدر شهید می گوید : من در روستا بودم و او در تهران ، آخرین مرتبه ای که می خواست برود خواب می بیند که آقا صاحب الزمان (عج) به البرز می گوید بیا به جبهه و هر کس را که می خواهی ببینی ببین چون دیگر بر نمی گردی و از همه حلالیت بطلب ، ایشان به برادرش می گوید : آقا به من گفته بیا و دیگر بر نمی گردی وجودم لازم است باید بروم ، برادرش می گوید : برو و پدر و مادرمان را ببین ، ایشان می گوید : نمی توانم بروم چون اگر بروم آنها را ببینم محبت آنها نمی گذارد به جبهه برگردم ، اگر بگویند نرو باید نروم و اگر هم نروم حرف آقا را چه کنم . مادرش به او می گوید من خواب دیدم تو نزد حضرت زهرا (س) هستی و خانم می فرماید : تو بیا و اینجا بنشین ، البرز به مادرش می گوید : که من آن خواب را جلوتر از تو دیده ام باید بروم.