به گزارش راگا نیوز، سایت رجانیوز نوشت: در سال 1343 و در جوار حضرت عبدالعظیم(ع) در شهرری متولد شده است. در بیست سالگی داستان نویسی را آغاز کرد و اولین بار داستانش طعم برگزیده شدن را در مسابقه مجله پیام انقلاب چشید و در همان مجله هم چاپ شد. اما بازنشستگی فرصت بیشتری را در اختیار محمدحسن ابوحمزه گذاشت تا بیشتر به داستان بپردازد. کلی از داستانهای کوتاه او علاوه بر نشریات در چند مجموعه داستان منتشر شده است. «گرگها میآیند» و «شالگردن سفید» دو عنوان از این کتابهاست.
رتبه اول و چهارم جشنواره فیلمنامه نویسی انقلاب اسلامی، رتبه دوم جایزه ادبی داستان یوسف و برگزیده شدن در هر دو دوره داستان فتنه و بیداری از جمله افتخاراتی است که توانسته کسب کند که گفتگوی زیر به مناسبت همین آخری است. داستانهایی که ابوحمزه را در این دو جشنواره دارای مقام کردند در سه کتاب «عاشورای اغتشاش»، «دختران فیروزهای» و «چت مقدس» منتشر شده اند.
وقتی او با رجانیوز به گفتگو نشست هنوز معلوم نبود که قرار است سومین دوره جشنواره داستان فتنه برگزار شود یا نه؛ و طبیعتا هنوز نمی دانستیم که ابوحمزه قرار است دبیر علمی سومین جشنواره باشد. اگر اینها را میدانستیم شاید کمی سوالات متفاوتتر میشد. اما به هر حال گفتگوی زیر که با محوریت حضور او و برگزیده شدنش در دو دوره قبلی جشنواره بوده، خواندنی از آب درآمده است.
* فتنه، 9 دی و مسائلی از این دست چه ظرفیتهایی برای داستان پردازی دارند؟
حماسه نهم دی نقطه مقابل فتنه است و دو موضوعی که می تواند پایه و اساس داستان باشد خیر و شر وکشمکش و تعلیق میان این دو است. کسانی که جریان فتنه را شروع و هدایت کردند در حقیقت با تزویر چهره خود را پشت ماسک حق مخفی کرده و باعث ایجاد شک و تردید در عوام و حتی بعضی خواص گردیدند؛ رفتاری که به نوع شخصیت آنها ارتباط دارد. یکی از عناصر اصلی داستان شخصیت وشخصیت پردازی است. نفوذ درعمق شخصیتها، ریشه یابی و تغییر زاویه دید فتنه گران همه دستمایه خوبی برای معرفی ذات اصلی فتنه و فتنه گران است که میتواند در قالب داستان بخوبی انجام گیرد.
تحول درگروهی که فریب ظاهر فتنه گران را خورده اند و پس از برملا شدن چهره واقعی از آن جریان رو برگرداندهاند هم می تواند موضوع مناسبی برای نویسنده باشد. تعلیق و انتظار در لحظات سخت و نفس گیری که فتنه بخش بزرگی از کشور را فرا گرفته بود یکی دیگر از موضوعات قابل پرداخت است.
از سویی دیگر حماسه به معنای دلاوری و شجاعت است و به تعبیری آثار وصفیای است که بازگوکننده رفتار پهلوانی و معرف افتخارات یک جامعه است. زبان شعر و داستان مناسبترین نوع پرداختن به افتخارات یک ملت است. شور و هیجان، یکپارچگی مردم و غرور ملی از موضوعاتی است که می توان به آن پرداخت. از این جهات میتوان حتی بدنبال تاثیر حماسه نه دی بر مردم دنیا بود.
چگونه باید به این موضوعات نگاه شود که از افراط و تفریط، یعنی از شعار زدگی یا از آن طرف، از روشنفکر بازی در امان باشیم؟!
بهترین زاویه دید برای چنین موضوعاتی بیطرفانه نگاه کردن به آن است. دوری جستن از اغراق در بیان ابعاد قضایا آن را باورپذیر خواهد کرد. نکته آن است که در باب فتنه اصلا روشنفکرنویسی جایی ندارد تا روشنفکر بازی به وجود بیاید. تجربه نشان داده است که آنها به دنبال چه موضوعاتی هستند!
* ماجرای نوشتن از فتنه و کتاب دختران فیروزه ای چگونه شکل گرفت؟
هنوز جریان فتنه از حرکت های تخریبی و هوچی گری خود دست برنداشته بود. برای مثال وقتی طرح شد هنرپیشه ای قصد بازی دریک فیلم با موضوع فتنه را دارد هجمه شدیدی ازسوی رسانه های هوادار فتنه که غالبا از خارج کشور هدایت می شد برعلیه هنرپیشه مذکور شکل گرفت.
درهمان فضا در سایت ها و اخبار فتنه گران از برپایی جشنواره مردمی داستان فتنه توسط موسسه رسول آفتاب با مدیریت آقای رحیم مخدومی مطلع شدم. آقای مخدومی را از داستان کوتاه بسیار زیبایی که سالهای گذشته نوشته و در خصوص یکی از شهدای افغانه دفاع مقدس بود می شناختم؛ البته درحد خواندن اسم ایشان در کنار عنوان داستان. زیبایی داستان، نام ایشان را در ذهنم حک کرده بود. وقتی هیاهوی فتنه گران را دیدم فهمیدم بازخبری شده است.
* این هیاهو و جنجالها چه چیزی را در ذهن شما تداعی کرد؟
مثل هیاهوی منافقین در تنگه چهارزبر بود! و یا هیاهوی بعثی ها در صبح روزی که رسیدیم کنار جزیره شلحه درکربلای پنج. جزیزه شلحه چون نزدیک بصره بود صدام احساس خطر کرد و هیاهویی به راه انداخت که بیا و ببین.
من آن روزها دیدبان بودم. آن روز از روی جنازه های نظامیان عراق به بالای یک بام ساختمان رفتم برای دیدبانی. خیلی تلفات داده بودند. بچه ها بخشی از شلحه را گرفته بودند. اگر شلحه سقوط می کرد بصره رفته بود. اگر هم بصره را می گرفتیم دیگر خودتان حدس بزنید چه می شد. با هیاهوی فتنه گران باخودم گفتم حسن تو نمیری بازخبری شده!
* برگردیم به ماجرای نوشتنتان برای جشنواره فتنه…
بله، رفتم آدرس سایت «مردان درد» را پیدا کردم، فراخوان جشنواره راخواندم و شروع کردم. آن ایام صبح زود می رفتم سر کار و آخر شب برمی گشتم خانه و تازه می نشستم به نوشتن؛ بیست سی تا داستان نوشتم و فرستادم.
با خودم گفتم حسن اون ترکشی که توی ارتفاعات قلاویزان مهران خورد به دستت ساخته دست همین هایی هست که امروز پهنای باند برای فتنه گرا مهیا می کنند، سایت های سبز و شبکه های ماهواره ای تاسیس می کنند، حواست باشه فریب نخوری.
* سوژهها را چطور پیدا میکردید؟
موضوعات را از مردم می پرسیدم، اتفاقاتی که دیده یا شنیده بودند. ازاینکه نویسندگان معتبر هم جلو نیایند اصلا ترس نداشتم، با یه حرف خودم را راضی می کردم. این که اول جنگ وقتی توی خرمشهر بچه های هم سن و سال بهنام محمدی بادست خالی و پاره آجر جلوی عراقی ایستاده و جلوی هیاهوی بعثی ها را گرفته بودند، خیلی از بزرگان ما توی تهران اصلا خبرنداشتند اون جا چه خبره. الحمدالله جشنواره مردمی داستان فتنه با اقتدار برگزارشد. از روز اول هم هدیه جشنواره را نذر جشنواره دوم فتنه کردم.
از اینکه با نوشتن درباره فتنه، به نویسنده حکومتی متهم شوید و محافل و جریانهای روشنفکری به شما کم اهمیتی کنند یا به شما بتازند و یا حتی اینکه بعدا در ادامه فعالیت هنری با شما مقابله کنند، نمی ترسیدید؟
خدا رحمت کند حضرت امام را که نزدیک به این مضمون می فرموند هر وقت دشمن از شما تعریف کرد بترسید. حالا بر عکس هم هست، هروقت دشمن به ما ایراد گرفت پس باید امیدوار باشیم. رودروایسی رو بزاریم کنار، ازحرف که نباید ترسید. جایی خواندم مقام معظم رهبری فرموده بودند به این مضمون که جمهوری اسلامی حکومتی مردمی است و فرقی بین مردم و حکومت نیست. درست است؟ پس این اولین مطلب.
اما نکته بعد اینکه آیا جریان های روشنفکری تاحالا یک قدم برای این کشور برداشتند؟ جز این که حرف دیگران را تحویل ما دادند؟ یک شب برای پاسداری از این کشور و در گرمای خرداد ماه رقابیه، بالای ارتفاع خوابیدند تا پشه ها پوستشان را بکنند؟ نه؛ فقط ژست های عجیب قریب ادبی گرفتند تا بقیه مرعوب شوند. پس حقی ندارند راجع به ما و کشوری که هیچ کاری برایش نکردند اظهارنظر کنند. من رفتم برای کشور خودم و کشور آنها هرکاری از دستم بر می آمد انجام دادم، جوانیام را گذاشتم، حالا برگشتم قلم دست گرفتم و می فهم چی بنویسم، چطور بنویسم و برای کی بنویسم؟!
پس چرا باید خودم را به آنها گره بزنم یا از حرفشان بترسم؟ من از تیر دوشکا نترسیدم، خودم را رساندم کنار سنگر دوشکا و نارنجک انداختم داخلش، حالا از نقد و حرف بترسم؟ کی می تونه به من ایراد بگیره؟ کسی که به دهن دیگران چشم دوخته؟ به دهان همان های که گاز خردل به دشمن ما هدیه می دادند؟
اگراین جریان ها به من نتازند باید در کارم بازنگری کنم. اهمیتی که این ها میخواهند به من بدهند می خواهم صد سال سیاه نباشد.
اهمیت اینه که در مترو کنار مردم بایستی و در فشار جمعیت له شی، با آنها گپ بزنی و بیایی حرفشان را بنویسی. مردم برای من مهم هستن و بس چون در راهپیمای های اول انقلاب مردم کنارم بودند، در فکه با مردم بودم، زیر بمباران هواپیما های فرانسوی، پای صندوق رای زمان جنگ با مردم بودم، روز نهم دی هم همینطور.
اگر خاطره ای از واکنش ها به داستان ها یا کتاب دختران فیروزه ای دارید بفرمایید.
بهترین واکنش تقدیر مادر گرامی شهید احمدی روشن بودکه افتخار کردم رفتم بالای سن و از دست ایشان لوح گرفتم و کتاب هم مورد تقدیر ایشان قرار گرفت. جالبه که ایشان فامیلی من هم یادشان رفته بود و آخر کار مجری را وادار کرد از توی لیست فامیلی من را بخواند تا ایشان حرفی را که می خواستند بزنند.
نقش سازمانهای فرهنگی یا انتشاراتی ها در تولید محصولاتی با موضع فتنه و مسائلی از این دست چه حد است؟
نقش اول متعلق به نویسندگان است که باید آثار متناسب با موضوع خلق کنند و بعد آنها. بیشتر سازمان های فرهنگی ما به دنبال شعارهای قشنگ و تبلیغات هستند تا پرداختن به اصل موضوع. باید کمی ازتجارت فاصله بگیرند به فرهنگ نزدیک شوند و دغدغه بیشتری نسبت به موضوعات فرهنگی داشته باشند از جمله موضوع فتنه.
* چقدرنویسندگان در کمبود این آثار مقصرند و چقدر این موسسات؟
قدم اول را باید نویسندگان بردارند. درآثارمربوط به فتنه جوانها شجاعت بیشتری داشتند و دارند. تمام قد آمدند، چه شعر و یا داستان. تا نویسنده تولید نکند موسسات نمی توانند حرکتی نمایند. ما درجریان فتنه برخی نویسندگان را دیدیم که خود نتوانستد تشخیص درستی ازجریان فتنه داشته باشند، اینها همان که خودشان را پیدا کنند کافی بود!
گروهی دیگر با بی طرفی به موضوع نگاه می کردند تا در پایان جریان فتنه موضع خود را مشخص کنند. اما خیلی ها هم وارد معرکه شدند و خوب عمل کردند. قلم بسیاری از نویسندگان در خلق حماسه نهم دی بسیار موثر بود.