اسید پاشی به صورت داریوش توسط دختر گل فروش
این قصه تلخ مربوط به زنی به نام «مریم محمدی» است. او در تابستان ۱۳۵۶ هنگامی که داریوش داشت ترانه «شرمت باد ای دستی که…» میخواند؛ به روی سن رفت و لیوان اسیدی را به صورت خواننده معروف آن روزگار پاشید.
انعکاس – بعد از وقوع این حادثه، مریم محمدی توسط مأموران پاسگاه ژاندارمری کَن دستگیر و روانه زندان شد و آن خواننده نیز در بیمارستان مهر بستری شد و مجلات هفتگی آن روزها از جمله مجله جوانان، در چند شماره پیاپی، این ماجرای تلخ را پیگیری کردند و گزارشهای مفصلی در این باره نوشتند.
بنابر آن گزارشها و نوشتهها، مریم محمدی زنی بود که به صدای آن خواننده و ترانههایش علاقه مند بود و شبی با حضور در آن محفل از خواننده خواسته بود تا ترانهای هم به افتخار او اجرا کند که نام «مریم» در آن باشد و آن خواننده نیز ترانه «نازنین مریم» را بدون هیچ پیش زمینه و تمرینی با ارکسترش روی سن اجرا میکند.
شب های بعد نیز مریم محمدی به محلهای اجرای آن خواننده میرود و درخواست خود را مکرراً میگوید ولی دیگر آن خواننده زیر بار نمیرود. به ویژه آنکه مریم از آن خواننده تقاضاهای دیگری هم داشته است! که گویا برای آن خواننده مقدور نبوده است و چون جواب های مکرر رد از سوی آن خواننده میشنود، تصمیم به انتقام میگیرد و ظرف اسیدی را به صورتش میپاشد.
او که نام اصلیاش «ماه سلطان ـ ش» بود و ۲۸ سال سن و شوهر و ۶ فرزند هم داشت، در بازجوییاش در پاسگاه ژاندارمری کن گفته بود از کاری که کرده است اصلاً پشیمان نیست. او تاوان این جرم خود را پرداخت و ماهها زندان را تحمل کرد، خانه و شوهر و فرزندان خود را از دست داد و آواره خیابان ها شد و به گلفروشی در میدان دربند و تجریش روی آورد و غروبها با پوشیدن لباس سپید، سبدی از گلهای مریم را در دست میگرفت و در ترافیک به مردم میفروخت و جالب این که مردم هم که او را خیلی خوب میشناختند، از او گل مریم میخریدند.
حتی نقل است که خواننده ای به نام جمشید نجــفی ـ که بــعد از انقلاب سرود معروف «خلبان ها» را با شعر و آهنگی از فیروز برنجیان اجرا کرد و معروفتر شد ـ آن روزها ترانهای دو صدایی به نام «آی دختر گلفروش ـ گُلو ارزون نفروش» را با همکاری بانو گیتا اجرا و به او تقدیم کرد و بدین سان انتقام خوانندگان کوچه بازاری آن روزگار را از خوانندگان پاپ آن روزگار گرفت.
حسن فرازمند، روزنامهنگار نیز درباره او نوشت: من نیز در یکی از روزهای تابستان که مریم محمــدی در تجریش مشغول گل فروشی بود، برای مصاحبهای کوتاه سراغش رفتم.
او در آن مصاحبه از این که انتقام خود و خیلی از دخترها و زنان آن روزگار را از آن خواننده گرفته، خوشحال هم بود و میگفت: «بنویسید که به خاطر عشق، همه چیزم را از دست دادم و این عشق بود که مرا به این کار واداشت، بنویسید عشق مریم، یک عشق پاک بود ولی آن خواننده نتوانست این عشق پاک را درک کند و…»
من در همان ایام و روزگار، با آن خواننده نیز در بیمارستان مهر ملاقاتهایی داشتم، او این کار را یک توطئه از سوی رقبایش علیه خودش میدانست و میگفت: رقیبانم کور خواندهاند، به محض این که خوب بشوم، دوباره روی سن خواهم رفت و دوباره برای دوستدارانم «بوی گندم مال من» را خواهم خواند.
آن خواننده می گفت که اصلاً این خانم را نه میشناسم و نه به جا میآورم، ولی واقعیت این است که هر جا برای اجرای برنامه میرفتم، او هم میآمد و یکی دوبار هم به من اظهار محبت و علاقه و حتی اظهار عشق کرد و مثل همیشه جواب من جواب رد بود که باعث این حادثه شد.
این هم از پایان ماجرای «نازنین مریم» و ترانهای که این همه متن و حاشیه در عالم فرهنگ و هنر و ترانه سازی و دنیای موسیقی ایران ایجاد کرد.