ماجراهای واقعی از قهرمانانی که شاید نشناسید
چه چیزی یک نفر را قهرمان میکند؟ اگر این سوال را از مردم بپرسید، هرکس جواب متفاوتی به شما میدهد. واژه «قهرمان» برخی افراد را یاد ورزشکار موردعلاقهشان میاندازد در حالی که بقیه ممکن است یاد یک شخصیت سیاسی بیفتند که سالهای سختی را جنگیده است.
بعضیها هم «قهرمان» را کسی میدانند که همیشه کار درست را انجام میدهد. آنها فداکارانه جانشان را فدای درستی میکنند. برخی قهرمانان به خاطر حقوق کودکان میجنگند. بقیه خدمات پزشکی رایگان به نیازمندان ارائه میدهند. بسیاری از قهرمانان یک نقطه مشترک دارند: آنها نه برای معروف شدن، بلکه به خاطر درست بودن یک کار، آن را انجام میدهند. در این مطلب داستانهای واقعی از قهرمانانی را میخوانید که شاید کسی آنها را نشناسد.
ویتولد پیلکی (Witold Pilecki)
عکس بالا
ویتولد پیلکی سرباز کارآزموده ۳۹ ساله در جنگ لهستان-شوروی بود. وقتی او درباره قتل عام در آشویتس شنید، تصمیم گرفت کاری کند. او داوطلبانه در اردوگاه زندانی شد تا اطلاعاتی درباره آن کسب کند و سپس فرار کند و به نیروهای متفقین اطلاعات بدهد. اگرچه او در نهایت توانست فرار کند، اما توسط استالین به خاطر کار برای دولتهای بیگانه اعدام شد.
روی مادریل و کریس مارتینز (Roy Madril and Chris Martinez)
قهرمانان سن و سال متفاوتی دارند. وقتی روی مادریل و کریس مارتینز در حال بنزین زدن بودند، صدای فریاد یک مادر جوان را شنیدند که تقاضای کمک میکرد. خودروی این زن را با بچههایش که داخل آن بودند دزدیده بودند. این دو نوجوان سارق را تعقیب کردند و بچهها را نجات دادند.
الکسی آناننکو، والری بزپالوف و بوریس بارانوف (Alexei Ananenko, Valeri Bezpalov, and Boris Baranov)
الکسی آناننکو، والری بزپالوف و بوریس بارانوف سه مردی بودند که شجاعانه در آبهای رادیواکتیو چرنوبیل شنا کردند تا از فروریزش هستهای جلوگیری کنند. این سه مرد با باز کردن دریچههای سد زیر نیروگاه، از ریزش نیروگاه اتمی جلوگیری کرده و جان میلیونها نفر را نجات دادند. این سه قهرمان از تجربه هولناکی جان سالم به در بردند.
جیمز پرسین (James Persyn)
لازم نیست حتما یک جنایتکار را تعقیب کنید یا داخل یک ساختمان در حال سوختن فرار کنید تا قهرمان شوید. گاهی اوقات کافیست فریاد کمک یک نفر را اجابت کنید تا قهرمان شوید. جیمز پرسین ۱۴ ساله با خواهر و برادرهای خود در خانه تنها بودند که صدای بلند در را و تقاضای کمک را شنیدند. این صدای گریه یک دانشجوی دختر در دانشگاه میشیگان بود. او مورد حمله یک متجاوز قرار گرفته و موفق به فرار شده بود. پرسین به زن اجازه داد وارد خانه آنها شود. مهاجم فهمید که او کجاست و خانه را آتش زد. خوشبختانه پدر جیمز به موقع رسید و آتش را خاموش کرد.
دکتر جورج بول(Georges Bwelle)
دکتر بول به مردم مناطق روستایی کامرون خدمات پزشکی ارائه میدهد. او بعد از اینکه پدرش بیمار شد و پزشک کافی در دسترس نبود، فهمید باید کاری در این باره کند. جورج با کمک داوطلبان به ۳۰هزار نفر کمک کرد که خدمات بهداشتی دریافت کنند.
فرانک سرپیکو (Frank Serpico)
فرانک سرپیکو یک افسر پلیس بازنشسته است. او اولین پلیسی بود که فساد پلیس را در نیویورک سیتی گزارش کرد. او به ایجاد کمیسیون نپ (Knapp) در سال ۱۹۷۰۹ کمک کرد که با فساد در اداره پلیس مبارزه میکند.
پاول روسساباگینا (Paul Rusesabagina)
پاول روسساباگینا بشردوست اهل رواندا است. در جریان نسل کشی رواندا، او بیش از هزار نفر را در هتل میل کالینز پنهان و از آنها محافظت کرد. او در آن زمان دستیار مدیر هتل بود.
جیمز هریسون (James Harrison)
جیمز هریسون بیش از دو میلیون نوزاد را نجات داد. شاید بهتر باشد بگوییم خون او این کار را کرد. هریسون یک گروه خونی بسیار نادر دارد که میتواند پادتنهایی تولید کند تا نوزادانی که با بیماری نادر رسوس به دنیا میآیند را درمان کند.
یوکیو شیگه (Yukio Shige)
یوکیو افسر پلیس بازنشسته ژاپنی است. او اکنون زندگیش را وقف این کرده که مانع پریدن افراد از صخرههای توگینبو شود. او با همدردی و گوش دادن به حرفهای مردم، جان افراد زیادی را نجات داده است.
لاسانا بتیلی (Lassana Bathily)
لاسانا بتیلی، مرد مسلمانی است که در مالی به دنیا آمده است. او در سوپرمارکتی در پاریس کار میکرد. یک روز، مرد مسلحی وارد سوپرمارکت شد و شروع به کشتن مشتریانی کرد که یهودی بودند. لاسانا افرادی که زنده بودند را جمع کرد و آنها را در یخچال پنهان کرد تا کمک برسد.
کایل کارپنتر (Kyle Carpenter)
کایل کارپنتر سرباز نیروی دریایی آمریکایی بود. او فداکارانه روی نارنجک پرید و جان دوستش را نجات داد. کارپنتر بیشتر دندانها و چشم راستش را از دست داد و بسیاری از استخوانهایش شکست. خوشبختانه او هنوز زنده است و جوانترین کسی است که مدال افتخار گرفته است.
کندی لایتنر (Candy Lightener)
کندی لایتنر بنیانگذار «مادران مخالف با رانندگی مست» است. او پس از اینکه دخترش توسط یک راننده مست کشته شد، این سازمان را تاسیس کرد. طبق گزارشها، آنها جان بیش از ۳۰۰هزار نفر را نجات دادند.
رزا پارکز (Rosa Parks)
تقریبا همه میدانند که رزا پارکز که بود. او یک زن آمریکایی آفریقایی بود که حاضر نشد جای خود را در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست بدهد. این کار باعث شد او دستگیر شود، اما شجاعتش الهامبخش افراد زیادی شد. او باعث اعتراض به تفکیک صندلیها شد که در آن آمریکایی آفریقاییها سوار اتوبوس نمیشدند. این اعتراض بیش از یک سال طول کشید. رزا پارکز را اغلب مادر جنبش حقوق مدنی میدانند.
دانیلا گلتو (Danielle Gletow)
دانیلا فعال حقوق کودکان و و بنیانگذار وبسایت «یک آرزوی ساده» است که به افراد امکان میدهد آرزوهای کودکان را تحقق بخشند. این آرزوها ممکن است چیزهای بسیار کوچکی مثل یک درخت کریسمس، اسباب بازی و … باشند.
ریچارد نارس (Richard Nares)
ریچارد نارس موسس بنیاد امیلیو نارس است. او این بنیاد را به نام پسرش انتخاب کرد که در اثر سرطان خون درگذشت. این بنیاد برای بیماران جوان، حمل و نقل رایگان به سوی مراکز شیمی درمانی فراهم میکند.
دیل بیتی (Dale Beatty)
دیل بیتی جانبازی بود که «خانه قلبهای بنفش» را تاسیس کرد. بیتی به هزاران جانباز کمک کرد تا بعد از بازگشت از جنگ، مسکن و مراقبتهای بهداشتی کافی داشته باشند. بیتی در ۳۹ سالگی درگذشت، اما در عمر کوتاهش، تغییر ماندگاری ایجاد کرد.
مارک پترسون (Marc Patterson)
مارک پترسون جان مرد جوانی را که مورد حمله شیرکوهی قرار گرفته بود نجات داد. پترسون دید که این پسر کشته خواهد شد، بنابراین بیدرنگ وارد عمل شد. او ابتدا نتوانست حیوان را مجبور کند پسر را رها کند، اما تسلیم نشد. او در نهایت حیوان را ترساند و جان پسر جوان را نجات داد.
نورمن بورلاگ (Norman Borlaug)
نورمن بورلاگ کشاورزی بود که «انقلاب سبز» را به راه انداخت. انقلاب سبز به افزایش تولید محصولات کشاورزی در سراسر جهان کمک کرد. بورلاگ جایزه صلح نوبل را در سال ۱۹۷۰ به خاطر سهم دیرپایش در تامین غذایی جهان داده شد.
هنریتا لاکس (Henrietta Lacks)
هنریتا لاکس به صورت غیرمستقیم به کشف واکسن فلج اطفال کمک کرد. هنریتا به خاطر تودهای در نزدیکی دهانه رحم خود به جان هاپکینز مراجعه کرد. بعد از بافت برداری، مشخص شد که او سرطان دهانه رحم دارد. سلولهای سرطانی با سرعت زیاد تکثیر میشدند و متاسفانه لاکس قبل از درمان، درگذشت. اما پس از مرگش، پزشکان خون او را برای بسیاری از متخصصان از جمله جوناس سالک فرستادند. سالک با استفاده از خون لاکس، واکسن فلج اطفال را ابداع کرد که جان افراد زیادی را نجات داد.
پیتر تابیچی (Peter Tabichi)
پیتر تابیچی معلم کنیایی است. بیشتر دانش آموزان او در فقر شدید زندگی میکنند یا خانوادههای تک سرپرست دارند. او نمیخواست هیچ یک از دانش آموزانش به خاطر این فشار مردود شوند یا مدرسه را ترک کنند، بنابراین ۸۰درصد از درآمد خود را به آنها میداد. با این کار، نگرانی دانش آموزان کمتر میشد و میتوانستند روی درس خود تمرکز کنند. او اخیرا به عنوان بهترین معلم دنیا شناخته شده و یک میلیون دلار به او اهدا شده است. (احتمالا این پول را هم صرف کمک به دیگران کرده است.