شاید حتی فکرش را هم نکنید که اعتیاد چقدر در بین افراد مختلف جامعه رواج دارد اعتیادهایی نه از جنس مواد مخدر اما با فرآیندی مشابه و خطرناک!
بنا به تعریفی که انجمن آمریکایی درمان اعتیاد از واژه اعتیاد ارائه داده است: «اعتیاد یک بیماریِ مزمن و پیشرونده است که در مدارهای پاداش، انگیزه، حافظه و دیگر اجزای مغز اختلال ایجاد میکند و موجب علائم جسمانی، روانی و اجتماعی در انسان میشود.»
بروز چنین حالتهایی در انسان سبب میشود که وی برای دستیابی به پاداش (لذت) یا تسکین، به مصرف یک ماده مخدر یا انجام رفتاری ویرانگر روی آورد.
نشانه های بارز اعتیاد، مختل شدن کنترل رفتار، میل شدید به مصرف، ناتوانی در پاک ماندنِ مداوم و کاهش قدرت شناختِ مشکلات جدی در رفتار و ارتباط با دیگران است.
اعتیاد به شرایطی که در آن انسان برای انجام فعالیتهای عادی خود به «یک ماده یا یک رفتار خاص» وابسته میشود، نیز تعریف شده است. زمانی که ماده موردنیاز در اختیار بدن قرار نمیگیرد یا انجام رفتاری که شخص به آن وابستهشده امکانپذیر نیست، علائم خماری یا محرومیت بروز پیدا میکند.
از آنجا که پدرومادر، همسر و دیگر نزدیکان فرد معتاد از لحاظ روانی و هیجانی در فرایند شکلگیری و تداوم بیماری وی درگیر هستند و به عبارتی «هموابسته» شدهاند، بهراحتی ماهیت پیچیده بیماری اعتیاد را درک نکرده و برای ایجاد تغییر در رفتارهایشان تلاشی نمیکنند.
با آنکه از واژه «اعتیاد»، بیشتر در اشاره به وابستگی به مواد مخدر یا مشروبات الکلی استفاده شده است، این احتمال نیز وجود دارد که انسان در کنار اعتیاد به این مسائل، به فعالیتهای دیگری چون «قماربازی، دزدی، پرخوری، کار، روابط جنسی، تماشای تصاویر مستهجن، اینترنت، انجام خریدهای بیدلیل و بیش از اندازه، خودآزاری و حتی روابط عاطفی افراطگونه و متعدد» معتاد شود. این گونه اعتیادها را با عنوان «اعتیادهای رفتاری» میشناسیم.
اعتیادهای رفتاری، الگوهای رفتاری هستند که چرخهای همانند اعتیاد به مواد دارند: نخست اینکه ما از انجام یک رفتار احساس لذت میکنیم و سپس آن رفتار را بهعنوان روشی برای بهتر نمودن تجارب زندگی خود انتخاب میکنیم و سرانجام به استفاده از همان رفتار بهعنوان ابزاری برای تحمل و تسکین اضطراب و کاهش استرس در زندگی ادامه میدهیم.
از سوی دیگر، فرایند تلاش برای لذتبردن از آن رفتار، همواره شتاب بیشتری پیدا میکند و دفعات پرداختن به رفتار موردنظر، بیشتر و بیشتر شده و سرانجام به بخش عمدهای از زندگی روزمره ما تبدیل میشود. چنین اعتیادهایی همانند اعتیاد به مواد مخدر، به روابط ما با دیگران آسیب میرسانند.
شواهدی نیز وجود دارد که نشان میدهد اعتیادِ رفتاری نیز همانند اعتیاد به مواد مخدر، فعالیت عادی مغز را دچار اختلال میکند.
اعتیاد میتواند از یک عادت نادرست رفتاری نیز شروع شود. در بررسی عوامل مختلفی که به پرخوری میانجامند، نشان دادهشده که علاوه بر عواملی چون افسردگی، اضطراب و ژنتیک نیز از مهمترین دلایلِ درپیشگرفتن عادات نامناسب غذایی هستند.
«عادت» یک رفتار آموختهشده است که بارها تکرار شده و به بخشی از ویژگیهای رفتاری ما تبدیل شده است، بهگونهای که اگر آن را انجام ندهیم احساس ناخوشایندی داریم. مضطرب و کلافه میشویم یا فکر میکنیم چیزی را گم کردهایم؛ مانند اینکه: «عادت دارم بعد از غذا خوردن حتماً یک شیرینی بخورم» یا «عادت دارم همراه با چای، حتماً قند بخورم» یا «عادت دارم با غذا نوشابههای گازدار بخورم».
اینگونه رفتارها بیشتر با ناآگاهی و صَرف کمترین انرژی بهصورت خودکار در زندگی انجام میگیرند و گاهی جنبه فرهنگی نیز دارند. حالا آیا به نظر شما ترک عادت موجب مرض است؟! بله واقعاً همین طور است؛ چراکه در فرایند تغییر رفتار تا زمانی که به عادتهای درست رفتاری و وضعیت جدید عادت کنیم، ممکن است برای مدتی حالمان زیاد خوب نباشد!