بازیسازان برای ساخت بازی و اجرای ایدههای خود، نیاز به خلق جهانی دارند که تمام ماجراهای داستانی و مراحل بازی در آن اتفاق بیفتد. آنها برای شروع کار خود تصاویر ذهنی زیادی را از جهان پیرامون بازی طراحی میکنند که بتوانند به یک جمعبندی نسبت به پروژه خود برسند که این عمل، نقشه راه آنها برای پیشبرد توسعه بازی خواهد بود. پس از آن، براساس ذهنیتی که آنها نسبت به جهان بازی پیدا کردهاند شروع به خلق جهان بازی و المانهای آن میکنند. جهانها بسته به نیاز و پتانسیل بازی و طرح آن، میتوانند به اندازه یک اتاق کوچک یا به اندازه یک شهر بزرگ باشند. خلق جهان بازیها را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد؛ دسته اول جهانهایی هستند که بازیسازان با الهام و اقتباس از جهان واقعی از مکانها و شهرهای مختلف جهان ایده میگیرند و آن را در مقیاس کوچک، به صورت سهبعدی طراحی و پیادهسازی میکنند. مجموعه بازیهایی چون Grand Theft Auto، Assassin’s Creed، Far Cry و God of War شامل این دسته میشوند که هرکدام دارای منابع اقتباسی خاصی هستند؛ به طور مثال، شهر لوس سانتوس در بازی GTA V از شهر لوس آنجلس واقع در کشور آمریکا و سهگانه بازی God of War از آثار باستانی یونان الهام گرفته شدهاند. دسته دوم، جهانهایی هستند که بازیسازان با استفاده از قوه تخیل و طراحیهای ذهنی خود خلق کردهاند و مراحل و داستان بازی را در آن جهان پیادهسازی کردهاند. حال، در این مطلب قصد داریم بهترین جهانهای دسته دوم را معرفی کنیم و قوه تخیل بینظیر بازیسازان را نشان دهیم که چگونه توانستهاند جهانهایی ماندگار و پر از جزئیات در تاریخ صنعت بازیهای ویدیویی را ثبت کنند. بازیهای معرفی شده دارای ترتیببندی خاصی نیستند و فقط به صورت پشت سرهم معرفی شدهاند.
The Witcher
جهان ساحران مجموعه بازیهای The Witcher پکیج کاملی از یک جهان واقعی است. جهان فانتزی کانتیننت پر از قلمروها و سرزمینهای مختلف است که هرکدام دارای ویژگیهای منحصر بفرد و جذابی هستند. جهانی پر جزئیات که در هر نقطه از آن با هیولاها و موجوداتی روبرو میشویم و برای انجام کوئستهای مختلف در جنگلی تاریک و ترسناک یا کوهستانی برفی پا میگذاریم. درحالی که احساس میکنید در صلح و صفا در منطقه ناروک مشغول به گشت و گذار هستید ناگهان یک گریفین به سمت شما حمله میکند و شما باید با سحر و جادوی بینظیر گرالت و فنون رزمی او این هیولای بزرگ را از پای دربیاورید. این سرزمین دارای شهرهای بزرگی است؛ به طوری که هرکدام به اندازه یک سرزمین جداگانه برای یک بازی مستقل دیگر کافی هستند و این شهرها جزئیات بسیار زیادی دارند که ساعتها یا شاید ماهها بازیکن را میتواند غرق در جهان خود کند. تخیل و خلاقیت استودیو سیدی پراجکت رد در طراحی جهان بازی به قدری هنرمندانه در کنار گیمپلی جذاب بازی The Witcher قرار گرفته است که واقعا نمیتوان هیچ نقطه تاریکی را در سرزمین جادوگران پیدا کرد. در کنار این موارد، مردم هر سرزمین دارای آداب و رسوم مختلف با فرهنگهای گوناگونی هستند؛ شخصیتپردازیهای عمیق و مغزدار کاراکترهای اصلی که هرکدام دارای پیشینه منطقی و قابل باوری هستند، باعث شده است مخاطب با هرکدام از آنها ارتباط برقرار کند و در بعضی مواقع با آنها همدردی کند. نوع دیالوگها و صحبتها به طرز شگفتانگیزی دارای تنوع بالایی است که میتوانید افراد مختلف را به عنوان دوست خود یا دشمن خود انتخاب کنید و تأثیر رفتارهای خود نسبت به افراد مختلف را در ادامه ماجراهای بازی مشاهده کنید. به راستی عنوان پرافتخارترین بازی تاریخ صنعت بازیهای ویدیویی برازنده این اثر است.
Grim Fandango
همیشه جهان مردگان برای بازیسازان سوژه جذابی بوده است و شاهد بازیهای مختلفی از این جهان بودیم اما بیشتر این بازیها ضعفهای زیادی داشتند و نتوانستند از این پتانسیل بهترین استفاده را کنند. با این اوصاف، تیم شفر، کارگردان خلاق استودیو دابل فاین، در سال ۱۹۹۸ با استفاده از جشن مردگان مکزیکیها وارد این جهان بکر شد و جهانی را در بازی Grim Fandango خلق کرد که مورد توجه طیف عظیمی از مخاطبان و منتقدین قرار گرفت. اداره مرگ (Department of Death) در این اثر پل ارتباطی دو جهان سرزمین زندهها با سرزمین مردگان است که مانوئل کالاورا، شخصیت اصلی بازی، در این اداره مشغول به کار بود و او مأمور تحویل افراد تازه فوت شده در سرزمین زندهها است که با انجام امورات مردگان آنها را برای ارسال به سرزمین مردگان آماده میکند. روایت داستانی عجیب و جذاب آن که بازیکن در نقش یک اسکلت به اسم مانوئل کالاوِرا قرار میگیرد به همراه موجودات و شخصیتهای گوناگون حاضر در این جهان، به قدری باورپذیر طراحی شده بودند که در همان ثانیههای اولیه بازی متوجه میشدیم که با یک بازی سطحی طرف نیستیم. جالبی ماجرای بازی Grim Fandango عشق در جهان مردگان است که این موضوع یک پارادوکس زیبا را ایجاد کرده است. تنوع محیطی بازی در کنار گیمپلی روان این اثر نوآر باعث شد غرق در این جهان عجیب شویم. جالب است بدانید گرافیک بازی با امکانات آن سال بسیار چشمنواز و زیبا طراحی شده بود که جزو برترین گرافیکهای آن زمان شناخته میشود. معماهای پیچیده بازی Grim Fandango با موسیقی جاز آن، فضایی رمزآلود را ایجاد کرده بود که باعث شد بازیکن بیشتر با جهان غنی آن ارتباط برقرار کند. معماهای بازی به قدری سخت بودند که تا مدتها درگیر آنها میشدیم و در آن زمان راهنماهای گوناگون امروزی وجود نداشتند و بازیکن مجبور بود معماها را با تکیه بر تواناییهای خودش حل کند. تجربه این جهان زیبا یکی از بهترین اتفاقاتی است که افرادی که گیمر نیستند از این موهبت بزرگ محروم شدهاند.
World of Warcraft
استودیو بلیزارد استاد خلق جهانهای بزرگ و غنی است که میتوان از دل آن تعداد بیشماری ماجراهای جذاب بیرون آورد. ۲۴ سال است که وارد قارههای Azeroth و Kalimdor و Outland و دیگر قارههای مجموعه بازیهای World of Warcraft میشویم و با تک تک شخصیتهای متنوع و جذاب آن، جنگ بین نژادهای مختلف را تماشا میکنیم. هرکدام از شخصیتهای بازی به قدری پخته و دارای پیشینه طولانی هستند که احساس میکنیم واقعا چنین شخصیتهایی در دنیای واقعی نیز وجود داشتهاند و روزگاری را در این جهان زندگی کردهاند؛ به دلیل منحصر بفرد بودنشان، مردم افسانههایی را برای آنها ساختهاند و برای فرزندان خود ماجراهای آنها را تعریف میکنند. شخصیتهایی چون Medivh و Garona و Arthas و Thrall و دیگر افراد حاضر در این مجموعه هرکدام دارای قدرتهای منحصر بفردی هستند که بازیکن به سرعت با آنها ارتباط برقرار میکند و خودش را یکی از این شخصیتها میپندارد. این مجموعه با گیمپلی روان خود توانسته است تعداد بیشماری از بازیکنان را به این بازی معتاد کند و بیش از ۱۰۰ میلیون بازیکن توانستهاند در جهان این مجموعه بازی قرار بگیرند و مشغول به تجربه آن شوند. لحظات نابی است زمانی که به دشمن حمله میکنیم و یکی پس از دیگری دشمنان را از پای در میآوریم و با استفاده از معجونهای مختلف قدرت خود را افزایش میدهیم. پس از قلع و قمع دشمنان، زمانی که قلعه دشمن نابود میشود، شادی و رضایت از کاری کردهایم دوچندان میشود و دوست داریم این روند را دوباره و دوباره با آن موسیقی بینظیرش تکرار کنیم. موسیقی که شنیدنش حضور در جهان هیجانانگیز World of Warcraft را دلنشین میکند و هر قاره آن که دارای موسیقی مخصوص به خود است، به نوعی شناسنامه آن منطقه محسوب میشود. این جهان شناسنامهدار به راستی بهترین نمونه برای بازیسازان است که برای ساخت جهان بازیهای خود از این مجموعه الگو بگیرند و در توسعه آثار خود لحاظ کنند.
Castlevania
بیش از ۳۰ سال است که همراه خانواده بلمونت (Belmont) وارد ماجراهای جذاب و هیجانانگیزی میشویم تا بتوانیم دراکولا را از بین ببریم و به رستگاری برسیم. ماجراهای پیچیده و جذابی در جهان بازی Castlevania جریان دارد که سالها است بازیکنان را برای تجربه تکتک نسخههای این مجموعه ترغیب میکند تا بازیکن با یکی از اعضای بزرگ خانواده بلمونت وارد ماجراجوییهای نفسگیری شود. جهان این بازی به قدری گسترده و پرجزئیات است که میتوان از دل آن تعداد بیشماری داستان یافت و به نبرد با دشمنان خونین، به خصوص دراکولای ترسناک رفت. با اینکه گیمپلی بازی Castlevania دستخوش تغییرات زیادی شده، اما هسته اصلی آن حفظ شده است و شاهد پیشرفتهای زیادی در این بخش و دیگر بخشهای آن اعم از گرافیک و موسیقی این اثر بودهایم. موسیقی جذاب و گیرا این اثر توانسته است حس یک شکارچی دراکولا را به بازیکن منتقل کند و بازیکن با شنیدن تِرکهای گوناگون این بازی انگیزه دوچندانی برای انجام و پیشروی داستان بازی بگیرد. هرکدام از شخصیتهای بازی Castlevania دارای پیشینهای مفصل و عمیق است که میتوان به راحتی با آنها ارتباط برقرار کرد. چقدر لذتبخش است که دشمنان را با تازیانه یا شلاق سیمون بلمونت از پای در بیاوریم و پا به پای او و سایر افراد خانواده بلمونت به سوی از بین بردن خونآشامان برویم و در جهان جذاب بازی Castlevania گشت بزنیم.
Fable
سرزمین آلبیون در مجموعه بازیهای Fable یک جهان تخیلی است که ماجراهای آن در سه دوران مختلف جریان دارد و شاهد اتفاقات مختلفی در این سرزمین هستیم. این سرزمین طی سالیان و دوران مختلف دستخوش تغییراتی شده است و شاهد پیشرفت سرزمین آلبیون بودهایم. جهانی فانتزی با موجودات و شخصیتهای گوناگون که هرکدام دارای شخصیتپردازی جذابی هستند. داستان بازی Fable با اینکه هر نسخه آن داستانی مجزا را روایت میکند، به خوبی نشان میدهد که آلبیون چقدر پتانسیل بالایی دارد که میتوان آنقدر ماجراهای متنوع را در این جهان به وجود آورد و چالشهای مختلفی را در بازی ایجاد کرد. در کنار این موارد، گیمپلی ساده اما روان آن باعث شده است بازیکن بتواند به خوبی با شخصیتها و محیط بازی خو بگیرد و خود را یکی از افراد جهان آلبیون احساس کند. المانهای نقشآفرینی به همراه جادوهای مختلفی که میتواند قدرت بازیکن را افزایش بدهد بسیار متنوع هستند. سرنوشت گیمر در این آثار به خود او بستگی دارد و او سرنوشت داستانی بازی را با گرفتن تصمیمات مختلف در حین تجربه بازی تعیین میکند. یکی از شاخصههای بارز این مجموعه، حس طنز نهفته در این اثر است که بازیکن میتواند با طنازی خود با مردم روستا ارتباط برقرار کند. حتی میتوان با تندخویی با افراد مختلف صحبت کند که عواقبش پای خود بازیکن است. لحظه شیرینی است که در جنگلهای سرسبز آلبیون مشغول گشت و گذار هستیم و در پسزمینه محیط، موسیقی دلنشینی پخش میشود و به سمت ماجراهای هیجانانگیز The Hero میرویم.
Borderlands
اگر بخواهیم فاصله طبقاتی را در یک بازی نشان بدهیم که مشکلات هردو قشر را به خوبی به نمایش در آورده باشد، باید به جهان بازی Borderlands رجوع کنیم. جهان این مجموعه شامل دو بخش ثروتمند و متمول یعنی ایستگاه فضایی Helios و سیاره متوسط و فقیرنشین Pandora میشود که هر منطقه دارای مشکلات مختص به خود هستند. مردمان هلیوس افرادی پیشرفته هستند که دغدغههایی چون امکانات مختلف ربات انساننما و کمبود وقت برای تفریح دارند و مردمان پاندورا دغدغه پول و جایی برای خواب دارند. این تفاوت باعث شده است مردم پاندورا دل خوشی از هلیوسیها نداشته باشند و آنها را با الفاظی ناخوشایند خطاب میکنند. در کنار این مورد، وجود موجودات جهشیافته و خلافکاران جانی باعث شده است سیاره پاندورا به یکی از مخوفترین مناطق حاضر در بازیهای ویدیویی تبدیل شود. داستانهای پرماجرایی که تقابل این دو قشر و مبارزات هر دو قشر با موجودات جهشیافته را نشان میدهد، دارای جذابیت و هیجانی است که هر شخصی را وادار میکند تا پایان داستان از جای خود تکان نخورد. حضور شخصیتهای جالب و پرجزئیاتی چون Handsome Jack در این مجموعه که هر کدام دارای شخصیتپردازی فوقالعادهای هستند، باعث شده است به سرعت با آنها ارتباط برقرار کنیم و وارد ماجراهای آنها شویم و از گذشته آنها اطلاعات بیشتری کسب کنیم. یکی از نقاط قوت این مجموعه موسیقی متن بازی است که در هر دو منطقه دارای موسیقی اختصاصی است و حس تفاوت این دو قشر را حتی در موسیقی بازی نیز میتوانیم احساس کنیم. کم لطفی کردهایم اگر یادی از ربات بامزه Gortys با صداپیشگی ماندگار اشلی جانسون نکنیم؛ روباتی که سعی میکند مشکلات را حل کند اما بعضی اوقات دسته گل به آب میدهد.
The Elder Scrolls
وسعت سرزمین Nirn بسیار پهناور و بزرگ است که نمیتوان مقیاس دقیق آن را حساب کرد. سرزمینی که دارای قارهها و مناطق گوناگون است و هرکدام دارای گونههای جانوری و گیاهی منحصر بفرد با آب و هوایی متنوع هستند. مردم هر منطقه فرهنگ و گویش مخصوص به خود را دارند که ماجراهای مختلفی را در آن منطقه روایت میکنند. ما در هر نسخه از مجموعه The Elder Scrolls شاهد داستانهایی در مناطق Tamriel و Skyrim و هفت منطقه دیگر هستیم که اتفاقات پرکششی در هرکدام از مناطق رخ داده است؛ به عنوان مثال، در اسکایریم جنگ داخلی در این منطقه رخ داده که ما به عنوان یک شوالیه وارد جنگ میشویم. اگر داستان این مجموعه را کنار بگذاریم، بازهم کوئستها و آیتمهای فراوانی در این جهان پیدا میشود که میتواند ساعتها گیمرها را سرگرم کند. سرزمین Nirn دارای اسطورهشناسی و تاریخ پربار و غنی است که تجربه لذتبخشی را در این جهان به ارمغان آورده است. موجوداتی چون اژدها و غولها و دیگر جانوران حاضر در این مجموعه وجود دارند که چالشهای جدیدی را در برابر گیمرها ایجاد کرده است. محیطهای مختلف و متنوع The Elder Scrolls به قدری زیبا طراحی شدهاند که دوست داریم دست از بازی کردن بکشیم و دقایقی به این مناظر نگاه کنیم. این مجموعه به آزادی عمل مشهور است، به طوری که از انتخاب چهره، زره و نوع نژاد شخصیت گرفته تا روش انجام بازی توسط بازیکن انجام میشود و پس از آن وارد جهان مهیج The Elder Scrolls میشود. لحظه نابی است وقتی که در یک جنگل سرسبز و زیبا قرار داریم و با پیدا شدن سر و کله یک اژدهای بزرگ، به سمت شکار کردن او میرویم. این مجموعه توانسته است لحظات شاد و مفرحی را ایجاد کند و همچنان بازیکنانی وجود دارند که سالهاست مشغول تجربه این مجموعه بزرگ هستند.
Halo
مجموعه بازیهای Halo یکی از پهناورترین جهانهای بازیهای ویدیویی محسوب میشود. کهکشانی عظیم که داستان آن در قرن ۲۶ام روایت میشود. جهانی که کره زمین علائم حیاتی خود را از داده است و انسانها مجبور شدهاند از این کره خاکی مهاجرت کنند. در این جهان انسانها تنها موجودات زنده نیستند و موجوداتی هستند که قصد انقراض انسانها را دارند. کاوننتها موجوداتی افراطی هستند که کمر به قتل انسانها بستهاند و بمب هیلو را به همین منظور ساختهاند. همچنین، موجودات دیگری در این کهکشان وجود دارند که هرکدام دردسرهایی را برای انسانها ایجاد کردهاند. داستان و شخصیتپردازی مجموعه Halo دارای تاریخچهای غنی است که میتوانیم با تک تک شخصیتها و ماجراهای پیش آمده در این کهکشان ارتباط برقرار کنیم. ما در طول ۱۷ سال عمر مجموعه هیلو، ماجراهای قهرمان بازیهای مسترچیف و کورتانا، ماجراهای اسپارتانهای شریف در سرزمین Reach و رشادتهای نیروهای ODST را مشاهده کردیم و همچنان این مجموعه پتانسیل بالایی برای روایت اتفاقات و داستانهای جدیدی را دارد که میتواند ما را با دیگر ظرفیتهای این مجموعه آشنا کند. استودیو خلاق بانجی با خلق کهکشان زیبای مجموعه Halo اوج خلاقیت و هوش خود را به همگان نشان داد. موسیقی متن زیبای بازی Halo که حالتی حماسی و قهرمانانه دارد، مقدمه آرام موسیقی اصلی بازی، به خوبی سکوت و تنهایی مسترچیف در کهکشان را به بازیکن منتقل میکند. مسترچیف با اینکه فردی کم حرف است اما عملکردش برای نجات بشریت به قدری پرسروصدا بوده است که محبوبیت بسیار بالایی را در بین انسانها و حتی گیمرها ایجاد کرده است. در وصف بزرگی Halo همین کافی است که چندین اسپارتان تا پای جان خود در برابر دشمنان ایستادگی کردند و سیاره ریچ را از گزند دشمنان پاک کردند.
Fallout
بدون شک بهترین جهان آخرالزمانی اصیل و واقعی متعلق به بازی Fallout است. سرزمین Wasteland دچار یک انفجار هستهای شده است که این اتفاق به دلیل جنگ جهانی دوم بین کشورهای آمریکا و شوروی رخ داده است. سرزمینی که مردم باید برای بقا و زنده ماندن در این محیط زندگی کنند. نقطه به نقطه نقشه بازی دارای آیتمها، وسایل و کوئستهای متنوع است. از کوهستانها تا زیر دریای عمیق ویستلند به قدری پرجزئیات و چشمنواز طراحی شده است که بعضی مواقع دوست داریم دقایقی به این تابلوی نقاشی پیکسلی نگاه کنیم و لذت ببریم. اوج هنرمندی تاد هاوارد،کارگردان خلاق این مجموعه، در طراحی گیمپلی و ایجاد آزادی عمل گسترده است که زمانی بازیکن وارد بازی میشود، میتواند شخصیت خود را بسته به سلیقه خود بسازد و پناهگاه خود را خلق کند و وارد جهان بزرگ آخرالزمانی ویستلند شود. با اینکه این جهان دچار تخریب شده است، اما تکنولوژی و یکسری موارد دیگر دچار پیشرفت شدهاند و یک جهان پیشرفته جنگ زده را تشکیل داده است. وجود شخصیتهایی جذاب با خلق و خوی متفاوت باعث شده است فضایی جذاب ایجاد شود و بازیکن علاقه دارد با آنها ارتباط برقرار کند. یکی از نکات جالب بازی Fallout، حضور Vault Boy در این مجموعه است؛ پسری که نماد بازی Fallout محسوب میشود و در خود بازی فردی است که نحوه زندگی کردن در جهان پسا آخرالزمانی را به مردم آموزش میدهد. نکتهای وجود دارد که خیلی از افراد نسبت به ژست معروف والت بوی که انگشت شست خود را بالا گرفته و یک چشمش را بسته است را نمیدانند؛ بازیکنان با نگاه اول فکر میکنند که این ژست به معنی رو به راه بودن اوضاع است و والت بوی از شرایط راضی است. اما در اصل این ژست جنبه آموزشی دارد؛ زمانی که شخصی انگشت شست خود را به سمت انفجار هستهای بگیرد و اندازه انفجار اندازه شست شخص باشد، او از موج انفجار در امان خواهد بود. اما اگر اندازه انفجار از انگشت شست بیشتر باشد، آن شخص باید زودتر خود را از موج انفجار نجات دهد. واقعا توجه به جزئیات ریزی مانند والت بوی نبوغ و خلاقیت تاد هاوارد و تیم سازندهاش را به خوبی نشان میدهد.
Dragon Age
جهان Thedas یکی از پر جزئیاتترین و پرماجراترین جهانهای تاریخ بازیهای ویدیویی است. جهانی که دارای سه منطقه بزرگ Ferelden و Orlais و The Tevinter Imperium است که هرکدام دارای داستانها و اتفاقات مختص به خود است و وسعت آنها به قدری است که میتوان یک بازی جداگانه از هرکدام استخراج و برای بازیکنان عرضه کرد. پیشینه جهان بازی Dragon Age مانند مجموعه ارباب حلقهها است و شاهد موجوداتی چون اژدها، اِلفها و دوارفها هستیم که در این جهان وسیع زندگی میکنند. گیمپلی هیجانانگیز این مجموعه که آزادی عملهای گوناگونی به ما میدهد باعث شده است از اولین دقایق بازی به خوبی با محیط و شخصیت اصلی بازی ارتباط برقرار کنیم و تشنه گشت و گذار در نقطه به نقطه محیط جهان Thedas باشیم و کوئستهای متنوع بازی را تجربه کنیم. در کنار این عناصر، داستان پرکشش و جذاب را به این جهان بینظیر اضافه کنید تا به اوج خلاقیت استودیو بایوور پی ببریم که توانستهاند با استفاده از تخیلات و خلاقیت خود یک جهان با این مقیاس خلق کنند که هر منطقه از بازی دارای خصوصیات اقلیمی مخصوص به خود و دارای ماجراهای گوناگون باشد. این مسئله به خوبی نشان میدهد چرا هر بازیکن منتظر انتشار نسخه جدیدی از مجموعه Dragon Age است، به دلیل شخصیت پردازیهای عمیق و با پیشینه طولانی، بازیکن با تک تک آنها ارتباط عمیقی برقرار کرده است و علاقه دارد داستانهای جدیدی را در جهان با پتانسیل بالای Thedas ببیند و تجربه کند.
Metal Gear Solid
یک جاسوس آمریکایی، پایگاه تروریستی واقع در آلاسکا را از بین برد. اگر فکر میکنید با ماجرای کلیشهای و سطحی روبرو هستید، سخت در اشتباه هستید. داستان مجموعه Metal Gear Solid دارای پیچیدگی و فراز و فرودهای هنرمندانهای است که درباره آن میتوان چندین مقاله نوشت. روایت داستانی پراکنده اما منسجم بازی Metal Gear Solid آنقدر هیجانانگیز است که نمیتوانیم دست از ادامه بازی بکشیم و ادامه بازی را به زمان دیگری موکول کنیم. هیدئو کوجیما کارگردان افسانهای این مجموعه توانسته است جهانی زیبا در عین حال بحرانی را خلق کند که گیمر به طرز عجیبی عاشق این جهان پرجزئیات شود و خودش را یکی از افراد حاضر در این مجموعه تلقی کند. کوجیما به دلیل اینکه از دوران بچگی درگیر جنگ بوده است، هدف خود را برای ساخت بازی متال گیر سالید، نفرت از جنگ و خونریزی خود از این واقعه شوم قرار داده بود. برای همین، ما شاهد عناصر ضدجنگ بسیاری در این مجموعه بودیم. آخرین نبرد باس و اسنیک بهترین مثالی است که او به هنرمندی بیزاری خود را به نمایش گذاشته است. حضور شخصیتهای پر رمز و رازی چون سالید اسنیک، بیگ باس و آسلات در این مجموعه به قدری جذاب و هیجانانگیز هستند که دوست داریم پا به پای آنها وارد جهان بازی شویم و به گشت و گذار بپردازیم. مخفیکاری و آزادی عمل در این بازی حس یک مأمور مخفی کارکشته را به خوبی به بازیکن القا میکند، بماند که نهایت مخفیکاری منجر به اکشنکاری بازیکن در انتهای مرحله خواهد شد. کوجیما همیشه حساسیت بالایی در بخش موسیقی بازیهای خود داشته است و موسیقی بسیار زیبای Metal Gear Solid حال و هوایی جاسوسانه و هیجانی دارد که علاقهمندان به این بازی همیشه یکی از تِرکهای آن را در پلیلیست خود دارند و آهنگهای مختلف بازی را گوش میدهند. خلاقیت و هوش کوجیما، صداپیشگی بینظیر دیوید هیتر و تروی بیکر به همراه گیمپلی ناب و روان، مجموعه Metal Gear Solid را به یک تجربه بینظیر تبدیل کرده است که در هیچ یک از هنرهای هفتگانه مثالش پیدا نشده است.
Final Fantasy
در مجموعه بزرگ Final Fantasy چندین جهان وجود دارد که هرکدام عظمت و شکوه منحصر بفردی دارند. داستانهایی پر از افسانه که چالشها و بحرانهای زیادی برای شخصیتها و مردمان این جهان رخ داده است. برای طرح کلیت داستانهای فاینال فانتزی از عناصری مثل عشق، وطنپرستی، فداکاری و نفرت استفاده شده است که از هرکدام به طور مفصل داستانپردازی شده است. سرزمینهای Midgar و Ivalice و Gaia دارای نزدیکترین جوامع به جامعهها در جهان واقعی هستند که شاهد توطئهها و جنگهای قبیلهای و سیاسی مختلفی در این سرزمینها بودهایم. وجود موجودات خطرناک باعث شده است اتفاقات ناگواری برای مردم شهرها بیفتد؛ قهرمانان شجاعی وارد جنگ با این موجودات میشوند تا بتوانند آنها را از بین ببرند. شخصیتپردازی عمیق و باورپذیر مجموعه Final Fantasy همیشه یکی از نقاط قوت این مجموعه محسوب میشود؛ به طوری که بازیسازان بسیاری برای ساخت آثار خود از این مجموعه الگو گرفتهاند. حضور شخصیتهایی چون لایتنینگ، کلاود و ناکتیس و دیگر شخصیتهای مهم این مجموعه دوستداشتنی توانستهاند در تاریخ بازیهای ویدیویی ماندگار شوند و جزو محبوبترین کاراکترها قرار بگیرند. نوع مبارزات کاراکترها بسیار روان و هیجانانگیز است؛ مخصوصا زمانی که یکی از آن موجودات عظیمالجثه را از پای در میآوریم، لذت تجربه بازی برای ما دوچندان میشود. جالب است بدانید که نسخه اول فاینال فانتزی قرار بوده است آخرین بازی هیرونوبو ساکاگوچی، خالق مجموعه فاینال فانتزی، باشد؛ چون در آن زمان استودیوی او ورشکست شده بود و آنها قرار گذاشتند این بازی را به عنوان آخرین بازی استودیو منتشر کنند و استودیو را تعطیل کنند. به همین دلیل اسم این اثر را آخرین فانتزی گذاشتند؛ اما نسخه اول فاینال فانتزی مورد توجه خیل عظیم بازیکنان و منتقدین قرار گرفت و فروش بی سابقهای را تجربه کرد. به طوری که، وضعیت استودیو از بحران خارج شد و به سوددهی رسید و ساکاگوچی ساخت نسخه دوم فاینال فانتزی را شروع کرد. به راستی که باید قدردان گیمرهایی باشیم که اگر حمایت آنها از بازی فاینال فانتزی نبود، هرگز ادامه ماجراهای مجموعه جذاب Final Fantasy را نمیدیدیم.
The Legend of Zelda
جهان Hyrule با اینکه در طول عمر ۲۵ ساله خود دستخوش تغییرات فراوانی قرار گرفته است، اما هیچوقت بزرگی و شکوه خود را از دست نداده است. جهانی با گونههای متنوع گیاهی و جانوری و تعداد بیشماری منطقه برای گشت و گذار که یکی از لذتبخشترین تجربهها برای بازیکنان بوده است. سرزمین Hyrule مانند یک تابلوی نقاشی زنده است که از تماشای مکانها و محیطهای چشمنوازش سیر نمیشویم. داستانهای پرکشش و جذاب لینک، قهرمان بازی The Legend of Zelda، ما را وارد ماجراهایی میکند که نظیر آن در هیچکدام از بازیهای دیگر دیده نشده است. همیشه گیمپلی مجموعه The Legend of Zelda یکی از نقاط قوت این مجموعه بوده است که سالهاست بازیسازان از مکانیکها و عناصر گیمپلی این بازی استفاده میکنند. آزادی عمل بالا و تنوع کوئستهای موجود در بازی در کنار گیمپلی روان این مجموعه لحظات فراموش نشدنی را به وجود آورده است. موجودات فراوانی در این بازی وجود دارند که بر علیه پرنسس زلدا قیام کردهاند تا سلطنت او را از بین ببرند، اما قهرمانی افسانهای به نام لینک هیچوقت اجازه نداده است که دشمنان توطئههای خود را بر علیه تخت پادشاهی پرنسس زلدا عملی کنند. موسیقی متن مجموعه زلدا با آن حال و هوای حماسی خود، فضایی را در بازی ایجاد کرده است که با شنیدن هر قطعه حال عجیبی را به بازیکن انتقال میدهد. حال خوبی است زمانی که بر فراز یکی از تپههای سرسبز ایستادهایم، موسیقی دلنشینی پخش میشود و به منظره زیبای روبرویمان نگاه میکنیم و با اسب به سمت یکی از مأموریتهای هیجانانگیز بازی رهسپار میشویم.
Dark Souls
بدون شک هیدتاکا میازاکی یکی از خلاقترین و باهوشترین بازیسازهای تاریخ بازیهای ویدیویی است. او جهانی بسیار زیبا با اتمسفری تاریک و بیرحم خلق کرده است که داستان آن در دورانی فانتزی و آخرالزمانی روایت میشود. سرزمین Lordran که در سیطره ارواح، اژدها و موجودات عجیب و غریب دیگر قرار گرفته است و بازیکن باید از این سرزمین پادشاهی جان سالم به در ببرد. یکی از شاخصههای مشهور مجموعه بازیهای Dark Souls درجه سختی بالای آن است و بازیکن وارد چالشهای متفاوتی میشود؛ به طوری که سختی آن حالتی لذتبخش دارد به خصوص زمانی که باس فایتها را پس از چندین بار تلاش شکست میدهیم. موسیقی هیجانانگیز و جذاب این مجموعه به قدری زیبا است که در مواقع مبارزات با دشمنان، آدرنالین ما را بالا میبرد و حسی عجیب به ما دست میدهد که دلمان میخواهد موجودات را با شمشیر خود، استخوان دشمنان را یکی پس از دیگری خرد کنیم. سرزمین لردران از کوهستان Anor Londo تا اعماق Catacombs بسیار پرجزئیات است؛ به طوری که، بعضی اوقات بازی را رها میکنیم و مشغول به گشتن در مناطق این سرزمین میشویم و به جستجوی آیتمهای بازی میرویم. کنارهم قرار دادن اتمسفر سنگین و جذاب این سرزمین پادشاهی در کنار گیمپلی بینقص این بازی، اوج خلاقیت هیدتاکا میازاکی و تیم سازندهاش را نشان میدهد. جزئیات بالای هر باس و موجودات مختلف این اثر به خودی خود یک تابلوی نقاشی زیبا است که میتوان آنها را مدتها نگاه کرد و از استودیو فرامسافتور تشکر میکنیم که این جهان زیبا را خلق کردهاند تا بازیکنان از آن لذت ببرند.
BioShock
مجموعه بازیهای Bioshock پا را فراتر از یک بازی ویدیویی گذاشته است. این مجموعه، مؤلف یک تفکر فلسفی عمیق است که میتوان در مورد آن چندین مطلب گوناگون نوشت. کن لوین در بازی Bioshock دو آرمان شهر عظیم که یک شهر زیر آب به نام رپچر و یک شهر دیگر در آسمان به نام کلمبیا خلق کرده است که هرکدام داستان یک آرمان شهری را روایت میکند که مردم برای زندگی بهتر و رؤیایی پا به این شهرها گذاشتهاند. اما با ورود قهرمانان اصلی بازی مانند جک یا بوکر دویت، روی دیگر از این شهرها برای ما نمایان میشود و متوجه میشویم یک فسادی در بطن رپچر و کلمبیا در جریان است. کن لوین و تیم سازندهاش جهان بایوشاک را بسیار حساب شده و هدفدار خلق کردهاند؛ داستانهای عمیق و فلسفی به شدت هیجانانگیز مجموعه بایوشاک ما را وارد جهانی میکند که هیچگاه تصوری از آنها نداشتهایم. گیمپلی روان و دقیق بازی کمک بسزایی در درک هرچه بهتر از اتمسفر سنگین این دو آرمان شهر کرده است. حضور کاراکترهایی با شخصیتپردازی پرجزئیات و با پیشینه تاریخی قابل توجه، باعث شده است ارتباط بیشتری با آنها برقرار کنیم. زمانی که ما نوارها و اسناد مختلفی که در سراسر شهر قرار دارد را گوش میدهیم، ما را با مردم و تفکرات غالب بر این دو شهر بیشتر آشنا میکند؛ این مورد به تنهایی نبوغ و هوش بالای کن لوین را به همگان ثابت میکند. خلق جهان Bioshock به قدری تأثیرگذار بوده است که کن لوین، کارگردان خلاق این مجموعه، دچار مشکلاتی چه در حوزه کاری و چه در حوزه خانوادگی میشود که باعث میشود لوین از دنیای بازیسازی خداحافظی کند. اتفاقی دردناک و غمانگیز که سبب شده صنعت بازیسازی از وجود یک بازیساز مؤلف و خلاق محروم شود.
نظر شما نسبت به جهانهای معرفی شده چیست؟ به نظر شما بهترین جهان بازیهای ویدیویی کدام اثر است؟ لطفا نظرات خود را با زومجی در میان بگذارید.