انتشار یکی از مهم ترین و مانیفست وارترین
کتاب های لویی فردینان سلین به زعم من اتفاقی است که می تواند دوباره بحث
های فراوانی را درباره این نویسنده عاصی پیش بکشد. «گفتگوهایی با پروفسور
ایگرگ» با ترجمه مترجم کارکشته، افتخار نبوی نژاد یکی از کتاب های کوچک اما
مهم این نویسنده است که برای اولین بار به سال ۱۹۵۵ منتشر شد. کتابی که
برخی آن را رمان می دانند، برخی متنی روایی و برخی یک اثر جَدَلی. نوعی
روایتگری که بعدِ سال های جنگ جهانی دوم و وقتی که سلین به خاطرِ حمایت اش
از مارشال پتن و دولتِ ویشی تحت تعقیب بود در آثارش متولد شد.
لویی فردینان سلین
روایتی هیجانی، مملو از پرش های زمانی و
مکانی، آشفته نما و حتی ضدِ روایت، در واقع می توان کتاب هایی را که این
نویسنده فرانسوی نوشت به دو دوره قبل جنگ دوم و بعدش تقسیم کرد. روایی ترین
و البته مشهورترین کتاب های او یعنی «سفر به انتهای شب» و «مرگِ قسطی» در
این دوره نوشته می شوند اما در فرآیندی که با جنگ دوم رقم می خورد سلینی که
نفرت از کمونیسم در تمامِ واژه هایش حضور دارد و بعدِ سفرش به مسکو چند
برابر نیز شده است. دو کتاب می نویسد که عملا باعث می شوند به عنوان یک
نویسنده فاشیست کنار نام هایی چون ازرا پاوند، پل موران، کنسوت هامسونو …
قرار بگیرد.
«چرندیاتی درباره یک مشت جنازه» (که سال
هاست اجازه چاپ ندارد و همین چندماه پیش نیز انجمن های تندروی یهودی با
شلتاق نگذاشتند گالیمار تجدید چاپ اش کند) و دیگری «مکتبِ اجساد» که سال
۱۹۴۲ نوشت و رسما از ویشی و پتن حمایت کرد. از آن تاریخ به بعد سلینی که با
«سفر به انتهای شب» جامعه ادبی فرانسه را ابهت زده کرده بود واردِ لیستِ
منفورین شد. بسیاری از سلین شناسان معتقدند او اصولا با هر ایدئولوژی مخالف
بود و دست انداختنِ یهودیان در برخی آثارش دخلی ندارد به نژاد پرستی اما
این امر افاقه نکرد. سلین سال ها در به در بود. در آلمان زیست و سال هایی
نیز در دانمارک به زندان افتاد. غیابی به اعدام محکوم شد.
آپارتمانش را در پاریس غارت کردند و دست
نوشته هایش را به یغما بردند. وقتی به فرانسه برگشت، در بایکوتِ خبری قرار
گرفت و وقتی سالِ ۱۹۶۱ از دنیا رفت فقط شصت و هفت سال داشت. مردی تلخ، تنها
و عاشق حیواناتِ معلول و زخمی. پزشکی زخم برداشته از جنگِ جهانی اول. سلین
در تمام این سال ها کتاب های بسیار زیادی نوشت که منظومه زبانی و فکر او
را تشکیل دادند. هزاران نامه به آدم های مختلف و انبوهی یادداشت که برخی
شان همین چند سال پیش پیدا شدند. مدام می نوشت و خشم اش را بروز می داد.
تجربه گرایی بود علیه آکادمی، زیبانویسان و البته ژان پل سارتر و در چنین
فضایی ست که «گفتگوهایی با پروفسور ایگرگ» نوشته می شود.
یک جدال باشکوه
«گفتگوهایی با پروفسور ایگرگ» یک کتابِ کوچک
است با محوریتِ شخصِ سلین. او در پارکی با مردی که نامش را پروفسور ایگرگ
می گذارد، مشغولِ بحث و جدل می شود. در واقع از او می خواهد با او مصاحبه
کند. سلین در دو شخصیت و نقش فرو می رود. اول خودِ واقعی و دوم نقشِ
منتقدانش و دوئلی شگفت انگیز می سازد. این دوئل درباره همه چیز است. سلین
از جامعه فرانسه دهه پنجاه عصبانی است. از ادبیاتی ها و کسانی که زبانِ
عامیانه او را نشانه ای از لحاظ می دانند و مجلاتی که به زعامتِ چپ ها او
را بایکوت کرده اند. حتا از دستِ گاستون گالیمار که به نوعی یکی از شخصیت
های کتاب است؛ ناشرش. او در این دیالوگِ پر سرعتِ نفس گیر زندگی اش را دوره
می کند. مردی که وارد شصت سالگی شده است و جامعه دارد او را به خاطرِ
عقایدش تنبیه و مواخذه می کند.
او سرشار از خشم است. مدام تکه هایی از
تاریخ را احضار می کند و می خواهد مخاطب اش پاسخ دهد که چگونه توانستند با
او و نگاهش چنین برخوردی داشته باشند و بعد پایِ مفاهیم وسط می آید. نبوغ
زیبانویس های ادبی، جوایز، جنگ، خوانندگان رمان های زرد، سیاست، بسیاری
نویسندگان و منتقدانِ فرانسه زمانه، تنهایی و … و تمامِ این روایت ها در
وضعیت دیالوگ انجام می شود. یک گفتگوی تند و بی وقفه که انگار نمی خواهد از
نفس بیفتد. سلین بی رحمانه می تازد، زخم می زند و خون را از تاول ها بیرون
می کشد. او یک تنه از خودش، سبک اش و ذهن اش دفاع می کند مقابل جهانی که
این کهنه سرباز را تنها گذاشته است.
مردی که می جنگد و می جنگد و می جنگد
«گفتگوهایی با پروفسور لِگرگ» نمونه ای
درخشان از متنی ست که مدام در حالِ نبرد است. این نبرد در وجوه گوناگون رخ
می دهد. اول از همه در هویت، نویسنده خودِ را دو نیمه می کند.«دیگری» به
وجود می آورد که قرار است او را به حرف و نقد بکشد. دیگری که نه تنها سایه
او نیست و بی رمق که پرخاش هم می کند و یک شخصیت کامل و روشن است. نکته
بعد، به زبان باز می گردد. لحنی مقطع، سه نقطه های مشهورِ نویسنده، رها
کردنِ جملات، استفاده از کلمات عامیانه به وفور و نکته بعد مضمونی است که
او کوک می کند. فردینان سلین به جهان روایی خود باور دارد به رغم مخالفت
فرهنگستان و انبوهی منتقدان که او را می رانند. این در حالی ست که او در
زمان های با این سر برخورد می کند که «سفر به انتهای شب» یکی از مشهورترین
رمان های تاریخ ادبیات فرانسه است.
از سویی کالیمار اعلام کرده که میزانِ فروش
آثارش بسیار پایین است. سلین در نامه هایی بارها به وضعیت بدِ فروش کتاب
های اش اشاره می کند. او در نامهای به یکی از منتقدانِ مشهور آن زمان می
نویسد که با تخطئه او به عنوانِ فاشیست باعث شده میزان فروش کارهایش پایین
بیایید و دریافتی اش از گالیمار محدودتر. سلین عکسِ حالت تهاجمی کلماتش
بسیار نسبت به فقر نگران بود. در در نامه ای دیگر (تمام این نامه ها در
مجموعه ای نفیس و حضور سه هزار صفحه منتشر شده اند) از نداشتن حقوق
بازنشستگی گله می کند. برای همین وقتی کتاب با بحث درباره فروش آثار و
تیراژهای بالای رمان های عامه پسند آغاز می شود. می شود خشم او را به خوبی
درک کرد:
«نویسنده باید مفلس باشد. مهم این است! تصور
می شود نویسنده پول هنگفتی دارد و درآمدش را آدم دُم کلفتی تامین می کند
یا (قوی تر از هم جوشی اتم ها)، راز زندگی کردن بدون خورد و خوراک را کشف
کرده است.» و چند جمله جلوتر ناگهان با لحنی کنایه آمیز شروع می کند به
گفتن از وضعیتِ خودش به عنوان نویسنده و تلقی که به زعمِ او جامعه از
نویسنده نمادین دارد. (تصورشان این است که زندگی حقیقی هنرمند جز یک بازی
طولانی با کوتاه مدت قایم باشک با زندان نیست… و چوبه دار، هر قدر هم که
به نظر خوف بار آید، کاملا برای او لذتبخش است… یا به تعبیری، چوبه دار
انتظار هنرمند را می کشد! هنرمندی که از پای چوبه دار (یا اگر دوست دارید
اسمش را سکوی اعدام بگذارید) سر به سلامت می کرد، شاید بتواند بعد از چهل
سالگی، در قامت دلقک جلوه گر شود…»
سلین در این فضا، تخریبی را که فضای بیرونی
بر او اعمال کرده بازآفرینی می کند. ره چند با قدرت مقابل ابتذالِ
استانداردنویس ها و چپ می ایستد اما در نهایت می توان خستگی یک نویسنده زخم
خورده را مشاهده کرد که در پارک نشسته و با مردی که زاییده خیال اش است
لاینقطع مباحثه می کندو ناگهان ساکت می شود و تلخی ناب او بر جان خواننده
می نشیند. شکاف های متعددی که بر واقعیتِ رسمی می اندازد، حملاتِ بی وقفه
اش، ترس ها و گاهی نگرانی های عمیق اش کتاب را مملو از جان و روح و انرژی
می کند. شاهکاری در جدل. اثری شگفت انگیز که درش نویسنده خود را شقه می کند
و شروع به تماشای خود از قالبی دیگر. آفریده او نقدهای محکم و سوال های
جدی از او می پرسد که گاهی سلین را عصبانی هم می کند!
بسیاری این کتاب را نتیجه بایکوتِ سلین از
سوی مطبوعات داشته اند و این که او تصمیم گرفته خودش با خودش مصاحبه کند.
سلین نویسنده ای پر حرف و نظر بود و به شدت دوست داشت نقش تعیین کننده در
مناسبات ادبی زمانه اش داشته باشد؛ اتفاقی که در سال های آخر زندگی و به
خصوص بعدِ مرگش برای او افتاد. و «گفتگوهایی با پروفسور ایگرگ» شاید مرور
زندگی سخت و پرتلاطم اوست که در نهایت او را روی نیمکتِ پارک مقابل خودش
قرار می دهد وادار به اعتراف و بیرون ریختن کلماتی که کسی حاضر نبود در آن
زمان در نشریه اش آنها را چاپ کند
و از این جهت انتشار این کتاب به فارسی
بسیار مهم است چون سلینی را می بینیم بی پرده، رها و پریشان احوال که در
فرآیندی تکنیکی به روایتِ «خود» مشغول شده است و ابایی ندارد از تخریبی که
دامن اش را خواهد گرفت. یاغی ادبیاتِ فرانسه و مردی که با همه سر جدال
داشت. در این کتاب کوچک نشان می دهد چرا چنین به جهان بی ایمان شده و
ناامید شده است، و نیش انتقادش بارها به «مردم» برخورد می کند و آنها را
«مغرض» می نامد. او نویسنده ای است که حتی به خودش هم باج نمی دهد و چنین
است که انتشارِ هر متنی از او خونی ست تازه در ادبیات ما، بی تردید و من
همیشه حاضرم با سلین در اعماقِ دوزخ جهانِ ادبیات باشم تا با دیگران رستگار
شوم…