روزنامه همشهری: چهارشنبهسوری همیشه برای همه یک روز شاد و هیجانانگیز بوده و هست. اما این روزها هیجان این روز جای خودش را به ترس و وحشت داده است و کمتر کسی دیده میشود که مثل گذشته برای رسیدن روز چهارشنبه آخر سال لحظهشماری کند. حالا که این روز از رسم و رسومات زیبای خود فاصله گرفته، وقت آن رسیده است که کمی از سنتهای زیبایی که در گذشته اجرا میشده را مرور کنیم.
در گذشته جشن چهارشنبه آخر سال با رسوم و مراسم خاصی برگزار میشد. برخی از این مراسم عمومی بود و در همه شهرها اجرا میشد و برخی دیگر مختص اهالی یک شهر یا روستا بود که نسل به نسل منتقل شده و همه به آن پایبند بودند.
سوری در زبان کردی بهمعنای سرخ است. ایرانیان از گذشته در این شب آتش بزرگی روشن میکردند و تا سپیده صبح اطراف آن آتش میچرخیدند و میرقصیدند و شادی میکردند. جمع کردن شاخه و بوتههای خشکیده، آتش زدن و پریدن از روی آن و بارها و بارها تکرار کردن عبارت «زردی من از تو، سرخی تو از من» مهمترین رسم شب چهارشنبهسوری بوده است. کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد، دور آتش جمع میشدند و با تکرار این عبارت شادی میکردند. هر چند حالا سالهاست که این شب به یادماندنی برای خانوادهها با ترس و دلشوره سپری میشود و این رسم شیرین جایش را به ترقهبازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است.
رایجترین آداب شب چهارشنبه سوری که در گذشته به آن پایبند بودند، از این قرار است:
روشن کردن آتش
قدیمیترین و زیباترین سنت شب چهارشنبهسوری آتشافروزی بوده است. همه مردم شهرها به کوچه و خیابان میرفتند، آتش روشن میکردند و در هر جستنی میگفتند: «زردی من از تو، سرخی تو از من» یعنی زردی بیماری و ناتوانی را از دل و جان من بگیر و سرخی و شادابی و تندرستی را که در خود داری به من ببخش». پس از سوختن بوتهها و خاموش شدن آتش، خاکستر به جا مانده از آتش را پشت در خانه میریختند. بعد در خانه را میزدند. آنهایی که داخل خانه بودند، میپرسیدند: «کیست؟». او که بیرون در بود میگفت: «منم. من». دوباره میپرسیدند: «از کجا آمدهای؟». جواب میداد: «از جشن و عروسی». میپرسیدند: «چه با خود آوردهای؟». در جواب میگفت: «تندرستی» آن وقت در را به روی تندرستی باز میکردند.
کوزه شکستن
شب چهارشنبهسوری یکی از اهالی خانه کوزه سفالی را پر از آب تازه و گوارا میکرد و با خود به پشت بام یا روی بلندترین تپه روستا میبرد. بعد کوزه را از آن بالا به پایین میانداخت. کوزه روی زمین میافتاد و میشکست و آب گوارا روی زمین جاری میشد. قدیمیها باور داشتند با این کار بلاها و بدیها و هرچه باعث شر است را از خود دور کردهاند و شکستن کوزه را عامل دفع بلا میدانستند. آب هم که نشانه روشنایی بود. بلا را میشست و با خود میبرد.
پختن آش بیمار
همه این شب را شب شادمانی و دفع بلا و گرهگشایی میدانستند. از اینرو میکوشیدند با هرآنچه در توان دارند سلامتی را در هر زمینهای بهدست آورند. آنهایی که در خانه بیمار بدحال داشتند، شب چهارشنبه سوری آش میپختند. به این آش «آش بیمار» میگفتند. برای پختن این آش یک قاشق و یک ظرف مسی برمیداشتند. در خانه همسایهها را میزدند و با قاشق به ظرف مسی میکوبیدند.
همسایهها آمادگی داشتند که اگر چنین صدایی شنیدند، مقداری حبوبات، سبزی، آرد، برنج و هرچیزی که برای پختن آش لازم است و در خانه دارند را در کاسه بریزند. وقتی کاسه پر میشد به خانه برمیگشتند و با آن آش میپختند. معتقد بودند این آش با دعای همگانی برای شفای بیمارشان پخته شده و جان دوباره به فرد بیمار میدهد. نزدیک غروب که آش آماده میشد چند کاسه آش پر میکردند و به همسایهها میدادند تا به نیت شفای بیمار بخورند و برایش دعا کنند.
فالگوش ایستادن
آنهایی که حاجتی در دل داشتند، در شب چهارشنبه سوری سر کوچهها و پشت در خانهها فالگوش میایستادند. گوششان را تیز میکردند تا حرفهای هرکسی که از کنارشان رد میشد را بشنوند. هر چیزی که میشنیدند را به نیت برآورده شدن حاجتشان در سال جدید میپذیرفتند. اگر حرفهای خوبی میشنیدند دلشان روشن میشد که حاجت روا میشدند و برعکس.
فال گرفتن
تا حرف از فال گرفتن میشود همه یاد شب یلدا میافتند. اما قدیمیها شب چهارشنبه سوری هم فال میگرفتند. گرفتن فال حافظ یا فال بولونی (دختران جوان جمع میشدند، کوزههای کوچک دهان گشادی را میآوردند و اشعار مختلف را روی کاغذ مینوشتند و داخل کوزه میانداختند. بعد هرکدامشان یک نشانه از خود داخل کوزه میانداختند. دختر نابالغی را صدا میزدند تا یکی از اشعار و نشانهها را از داخل کوزه بیرون بیاورد. آن نشانه مال هرکس بود آن شعر را بهعنوان فال برایش درنظر میگرفتند و تعبیر میکردند.) در این شب مرسوم بوده است.
گرهگشایی از بخت دختران
زنان و دخترانی که فکر میکردند گرهای در کارشان افتاده و بهاصطلاح بختشان گره خورده است، گوشه روسری یا چادر یا دامنشان را گره میزدند و از روی آتش میپریدند. بعد از نخستین کسی که از کنارشان رد میشد میخواستند که آن گره را باز کند. بعد هم صلوات بر محمد و خاندان پاکش میفرستادند و به دلشان نوید میدادند که گره از کارشان باز و بختشان سپید شده است. بعضی از اهالی طهران برای بختگشایی و دفع چشم زخم و بلا، در این شب راهی دباغخانه میشدند و کمی آب برمیداشتند. به خانه برمیگشتند و با آنای سر و صورتشان را میشستند.
آجیل چهارشنبهسوری
خوردن آجیل شور و شیرین در این شب مرسوم است. زنان قدیمی از ماهها قبل، تخمههای داخل هندوانه، خربزه و کدو و… را خشک میکردند و بو میدادند تا در این شب دور هم جمع شوند و آجیل بخورند. خوردن خرما خشک، انجیر، کشمش و برگه زردآلو هم در این شب مرسوم است. خوردن آجیل بهانهای برای دورهمی و گپ زدن در این شب بوده و اینکه معتقد بودند در این شب بدن تندرستی و شادابی یک سال را بهدست میآورد. در واقع با خوردن این آجیل قوت میگرفتند.