گفتوگو با صبا علیزاده، پسر هنرمند حسین علیزاده
با پسر هنرمند حسین علیزاده آشنا شوید
نخستین بهانه گفتگو با صبا علیزاده، فرزند آهنگساز و استاد موسیقی ایرانی، حسین علیزاده، سوگواریهای او بر سر مزار آبانبارهای تاریخی ایرانی بود که روزهای پرآب را تجربه کردهاند، اما حالا خالی از آب در انزوا فرو رفتهاند. اما بعد سری هم به یادهای پراکنده، نخستین آلبوم این هنرمند کمانچهنواز که دستی هم بر آتش هنرهای تصویری ازجمله عکاسی دارد، زدیم.
او در کنار تاثیری که از پدر و مادر هنرمند خود در زمینه هنر و موسیقی داشته، سعی کرده است راه خود را در هنر بهطور ویژهای پیش ببرد؛ چه زمانی که نمایشگاه عکس «نور و خاک» را برای یادآوری رفتگان جنگ ایران و عراق برگزار کرد، چه زمانیکه زنجیر سوگواری را به آبانبارها برد یا زمانیکه نخستین آلبوم مستقل موسیقیاش را روانه بازار کرد. صبا علیزاده حالا به «شهروند» میگوید که «مرثیهای برای آب» حکایت قحطی است که از قحطی در حوزه فرهنگ به قحطی آب کشیده شده است.
از نام آخرین آلبوم (یادهای پراکنده) و کارهایی که در این چند سال داشتید، مشخص است در کنار موسیقی دغدغه مسائل اجتماعی را هم دارید. البته هنر دغدغهمند همیشه موافقان و مخالفان زیادی داشته است. نگاه شما به این موضوع چیست؟
چه بخواهیم و چه نخواهیم در جامعهای زندگی میکنیم که همه اتفاقات آن در زندگی مردم تأثیر میگذارد. شاید خیلی عجیب باشد اگر بگوییم که آدم از این اتفاقات تأثیر نمیگیرد. بهعنوان مثال وقتی کسی با کمانچه، تکنوازی میکند از فضا تأثیرمیگیرد و در سازش نمایان میشود. هیچ وقت نمیشود هنرمند را از فضایی که در آن زیست میکند، منفک کرد.
درباره دغدغه اصلیتان بهعنوان هنرمند بگویید.
دغدغه اصلی من در موسیقی رسیدن به بیان شخصی خودم است. در کل، هر هنرمندی برای رسیدن به آن، مسیر خود را طیمیکند و من هم در همان مسیر حرکت میکنم. حداقل کار یک هنرمند این است که هر آدمی در مواجهه کار هنری او به وجودیت خود فکر کند. شاید آن اثر هنری احساس بودن را در او قویتر کند و شاید دلیلی که به واسطه آن روی کرهخاکی آمدهاست، برای او مشخصتر شود. منظور من بیشتر یک اثر هنری ناب است که این خصلت را داشته باشد، البته نمیدانم که اثر هنری من این خصلت را دارد یا نه، اما در مسیری حرکت میکنم که به آن برسم.
البته با توجه به اجرای «مرثیهای برای آب» به نظر میرسد، دغدغههای زیستمحیطی هم دارید.
مرثیهای برای آب حکایت از قحطی داشت و ایده اصلی آن قحطی فرهنگی بود. این کار سال گذشته در قالب سه کنسرت در یک یخدان و دو آبانبار در شهرهای کرمان، شیراز و قزوین انجام شد و احتمالا در شهرهای دیگر هم آن را اجرا خواهم کرد. از نوعی میکروفن استفاده کردهام که میتوان به سطوح مختلف چسباند و آن را به دسته زنجیر متصلکردم. چند سال پیش که درحال انجام تجربیاتی با صدای زنجیر بودم، به فرآیند جالبی رسیدم. میکروفن را به سر زنجیر نزدیک کردم و سپس در پروسهای با کمک کامپیوتر از دل این صدا، صدای آب بیرون آمد و درنهایت مرثیهای برای آب را با محوریت آن ساختم.
چرا در این اجرا سراغ زنجیر رفتید؟
زنجیر در مراسم مذهبی اتفاقا بهعنوان یک ساز استفاده میشود، عزاداران را هماهنگ میکند، با آن ریتم میگیرند و نوحه میخوانند. حضور آن بهعنوان ساز مطرح است، اما هیچ وقت از آن با عنوان ساز یاد نمیشود. دلیلی که از آن استفاده کردم، شاید همین کنترانست بود. ایده اولیه از اینجا آمد و سپس بسط و گسترش پیدا کرد. صداهایی در دل زنجیر اضافه و ساخته شد، بعد هم کنسرتهای ٤٥ دقیقهای را در این سه فضا طراحی کردم که موضوع آن مستقیما به آب ربط داشت. ما از قحطی فرهنگی به قحطی آب رسیدیم. برنامهریزی نادرست برای آب ما را به اینجا رساند؛ موضوعی که در فرهنگ هم دیده میشود. در همه این سالها برای موسیقی هم بهعنوان میراث فرهنگی ما با برنامهریزی اشتباه مواجه بودیم.
موسیقی که سفارشی تولید میشود، حتی نازلتر از موسیقی است که زمان جنگ در لسآنجلس تولید میشد، شاید بعضی وقتها اصالت آن از موسیقی که حالا تولید میشود، بیشتر بود. جای همه چیز عوض شده و نداشتن برنامهریزی و نگاه غلط، ما را دچار قحطی کرده است. مسأله دیگر ذوقزدگی کسانی است که دستاندرکار صنعت موسیقی هستند، البته اگر بشود اسم آن را صنعت گذاشت.
آنها دچار ذوقزدگی نمایش بیزینس و درآمدهای کلان آن شدهاند که درواقع شبیه همان فرهنگ برجسازی است. فرهنگ برجسازی از چندین سال پیش پایتخت و شهرهای دیگر را فراگرفته بود و البته حالا به رکود رسیده، اما در موسیقی و هنرهای دیگر رخنه کرده است؛ بنابراین میبینید که مسیر برعکس شده است؛ ابتدا یک بیزینس پلان وجود دارد و کار هنری براساس آن ساخته میشود.
میخواهم بدانم نخستین مواجهه شما با خشکسالی و مسأله کمبودها چه زمانی بود و درواقع چطور آن را درک کردید؟
یادم هست که در گذشته همیشه آب جیرهبندی میشد، حتی در تهران. البته حالا جیرهبندیها کمتر شده است، اما اخبار به ما میگوید با پدیده نشست زمین در مناطق مختلف روبهرو هستیم. این فاجعه تا نزدیکی تهران رسیده است و البته مردم در بسیاری از مناطق کشور هم با آن درگیر هستند. وقتی سیل پیش آمد، همه فکر کردند دیگر مشکل آب نداریم، در صورتی که سیل هم به علت خشکسالی اتفاق میافتد. فاجعه پشت فاجعه اتفاق میافتد و هیچ برنامه منسجمی برای آن وجود ندارد. معتقدم در این شرایط فاجعه کلیتری هم اتفاق میافتد و شاید چند سال دیگر واقعا شیر آب را باز کنیم، اما آب نداشته باشیم.
شما فرزند هنرمندی هستید که همیشه دغدغههایی در هنر خود داشته است، از تاثیراتی که پدر در به وجود آمدن دیدگاهتان داشت، بگویید.
حضور پدر و مادری که دید من را نسبت به زندگی و هنر شکلدهند، شانس زندگی من بود. پدر همیشه دید بازی نسبت به هنر و آهنگسازی دارد و این بیشترین تاثیری است که از او گرفتم.
بعد از اجرای مرثیهای برای آب در یک یخدان و دو آبانبار گفته بودید که احتمالا این ایده را به شهرهای دیگری هم خواهید برد. این اتفاق بالاخره خواهد افتاد؟
مرثیهای برای آب احتیاج به یکسری حمایتهای مالی داشت. مبلغ کمی از طریق شرکتهایی که دوست و همکار بودند، برای اجراها تأمین شد. البته برای اجراها گرفتن مجوز از میراث فرهنگی ارشاد هم پروسهای دارد که باید طی شود. شهرهای دیگر اعلام آمادگی کردند، اما هنوز برای آن برنامهریزی دقیق نکردیم. موضوع سیل که پیش آمد، ماجرا را مسکوت گذاشتم، اما امیدوارم هوا که گرمتر شد، اجراها را دوباره از سر بگیریم.
مردم و کسانی که همراه شما بودند، نسبت به موسیقی و فضایی که ایجاد شده بود، چه بازخوردی داشتند؟
ژانر موسیقی این اجراها الکتروآکوستیک بود و برای بعضیها تازگی داشت، بههرحال برای گوشی که با این موسیقی آشنایینداشت، اجرای راحتی نبود. بعضی از آنها هم شگفتزده شده بودند، چون همزمان تصاویری هم روی گنبدها به صورت زنده بود که سیاوش نقشبندی آنها را ساخته بود و پخش میشد. عده دیگری از مخاطبان هم پر از سوال بودند که چرا زنجیر؟ یکسری هم به علت ناآشنا بودن موسیقی کلا آن را نفیکردند و حتی شاید کمی هم ترسیده بودند.
نام قطعاتتان در آلبوم «یادهای پراکنده» خیلی جالب است؛ «بنبست لادن پلاک ٥»، «رنگها مرا در تهران بافتند»، «سلام بر خاک»، «خاطرات پراکنده» یا مثلا «خونین شهر» که نامش من را به یاد «شهر خاموش» کیهان کلهر هم میاندازد. انگار پشت هر کدام داستان و ایدهای است و بعضی از آنها مثل «من رو یادت موند؟» هم تصویر دارد و درواقع در فضایی تئاتری است. موضوع خیلی جذابتر میشود وقتی به این فکر میکنیم که هنرمندی عکاس این موسیقی را ساخته و احتمالا از آن هم کمک گرفته است.
یادهای پراکنده ١٠ قطعه است که من آن را شبیه نمایشگاه هنرهای تجسمی میبینم. هر کدام از این عکسها در عین اینکه به هم ربط دارند، ولی هر کدام قصه خود را دارند. شاید مثل دفتر خاطرات شخصی از فضاهایی که در آن حضور داشتم، هم باشد. خونین شهر مستقیم به خرمشهر اشاره دارد. خونین شهر را شاید بتوان صدای مجموعه عکسهایم با نام نور و خاک که درباره جنگ ایران و عراق بود، دانست که در بسیاری از کشورهای دنیا هم نمایش داده شده است. قطعه رنگها من را در تهران بافتند، فضای رویازده و متلاطم تهران است که نسل من در آن زندگی میکند. بنبست لادن هم آدرس خانهای است که من دوسال در آن زندگی میکردم و ماجراهایی برای خود داشت.
سلام بر خاک خیلی نوستالژیک بود، بعضی از قطعات هم تم غمگین داشت.
با این دستهبندی غمگین و شاد موافق نیستم. احساسات طیفهای مختلفی دارند. شما ممکن است در اوج خوشحالی اشک بریزید، اما لزوما غمگین نیستید. موافقم که بههرحال فضای ملانکولیک دارد. مثلا خونین شهر به خرمشهر که در ایران رگ غیرت ما است، اشاره دارد. وقتی قصهای درباره این شهر گفته میشود، حتما رنگوبویی از آن حال و فضا دارد.
در نمایشگاه نور و خاک تصاویری خلق شد که نگاه تازهای به ماجرای جنگ ایران و عراق داشت و این مجموعه به واسطه نگاه تازهای که داشت، در کشورهای زیادی هم نمایش داده شد. خلق آن تصاویر چطور رقم خورد؟
از زمان نوجوانی درگیر مسأله جنگ ایران و عراق بودم. بسیاری از فیلمهای آقای آوینی را میدیدم، خاطرات شهدا را میخواندم و عکس آرشیو میکردم. دلم میخواست این افراد را دوباره در فضایی که نیستند، احضار کنم، بنابراین تصاویر آنها را با پروژکتور در فضای خصوصی خانه انداختم. خانهای که جایشان در آن خالی است و من سعی کردم دوباره آنها را در این فضا بازسازی کنم.
ما از نسلی هستیم که انواع مسائل و مشکلات را یا به چشم دیده یا از دیگران درباره آن شنیدهایم. فکر میکنید هنری که از این نسل در موسیقی فعال است و شاید آن اصالت هنرمندان نسلهای قبل را نداشته باشد؛ چه چیز تازهای برای ارایه دارد؟
اول باید اصالت را تعریف کنیم، آن هم در شرایطی که بسیاری از واژهها بهروز تعریف نشده است و هر کس تعریفی دارد. نسل من نسلی است که به او اینترنت با کلی داده، معرفی میشود؛ دادههایی که شاید نسل قبل به آن دسترسی نداشتهاند. دادههای فراوان از یک سو خوب است و ممکن است آدم را دچار تشویشکند.
به همین دلیل میگویم اصالت را باید از اول تعریفکرد تا بگوییم کدام نسل اصیلتر است. در این نسل متاسفانه کمی کارهای زود بازده که زودتر به پول برسد، اتفاق میافتد و همین باعث میشود کیفیت کار پایین بیاید و کمیت بالا برود. البته این موضوع هم قابل بررسی است، چون نسل قبل با شرایط اقتصادی که نسل من دچار آن است، درگیر نبوده است. نمیگویم نسلهای قبلی مشکل نداشتند، اما مسائل اقتصادی در نسل من خیلی سخت شده است، برای همین هر کاری میکنیم باید حواسمان به تبعات آن هم باشد.