سهراب پورناظری؛ آهنگساز جوان و خوشآتیهی موسیقی ایران
برخی از استادان و اهالی موسیقی معتقدند ذائقه موسیقایی امروزجامعه دستخوش تغییر شده است؛ چه این تغییر را در مسیری پیش رونده ببینیم، چه در راه سطحینگری، بههرشکل موسیقی امروز آن چیزی نیست که چنددهه پیشتر بود. شاید نخ ارتباطی آن گذشته و این حال را بتوان در پدران و فرزندان حوزه موسیقی سراغ گرفت. مردانی میراث دار که وظیفه خود دانستهاند هنر متعالیشان را بهصورت موروثی به فرزندان خود منتقل کنند تا این میراث گرانبها همچنان نسل به نسل مانا بماند.
چهرههایی، چون کیخسرو پورناظری، محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، شهرام ناظری، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده و دیگرانی که تلاششان در این انتقال میراث به ظهور چهرههایی، چون تهمورس و سهراب پورناظری، همایون شجریان، امید لطفی، حافظ ناظری، آیین مشکاتیان، صبا و نیما علیزاده و چندین و چند ستاره دیگر آسمان موسیقی امروز ایران ختم شده است. اما درباره اینکه فرزندان چقدر در مسیر پدر گام برداشتهاند و راه را درست پیموده اند و موفق بودهاند یا نه، تاریخ قضاوت خواهد کرد.
سهراب پورناظری یکی ازهمین نوگرایان موسیقی است؛ آهنگساز و نوازنده تنبورو کمانچه. اومانند پدرش استاد کیخسرو پورناظری درخانوادهای اهل موسیقی متولد شده و رهرو راه پدراست؛ پدری که تحولی نوین در تنبور ایجاد کرد و ساز گوشهنشین خانقاهها را به محافل عمومی آورد. حال سهراب داعیهای دیگر در سر دارد؛ او معتقد است: «من زاده زمان خود هستم و قرارنیست همان کاری را که پدرم پیشتر انجام داد، عین به عین به جامعه تحویل بدهم. من به هنر زنده اعتقاد دارم و بر این باورم که هنر باید پویا باشد.»
علاقهمندی سهراب به موسیقی به دوران کودکی او برمیگردد و درهمان سنین کم، عزمش را جزم کرد تا موسیقی ردیف و دستگاهی ایران را با ساز تنبور بیاموزد و بعد از آن، آرامآرام، به گروه شمس ملحق شد. گروهی که مؤسس آن پدرش است و آثارماندگاری، چون «صدای سخن عشق»، «مطرب مهتاب رو» و «افسانه تنبور» با صدای خوانندگان برجسته ایران در این گروه ضبط و اجرا شده است. سهراب پورناظری دراین سالها تلاش کرد با حفظ نغمههای اصیل موسیقی ایرانی، ابداعات و اندیشههای خود را درنواختن تنبور پیاده کند و این نگاه نوگرایانه بر آن بود که موسیقی ایرانی را همنشین موسیقی غربی کند و تنبور را کنار گیتار بگذارد تا با این تلفیق موسیقایی، صدای این ساز گوشهنشین را به گوش دنیا برساند.
این، اما پایان ماجرا نبود؛ نگاه متفاوت سهراب به موسیقی امروز و جامعه یا همانی که پیشتر ذائقه موسیقایی نام نهادیم، درآلبومهایش و درهمکاری با همایون شجریان آشکار میشود.
اگرچه دراین باب نسبت به نوع آثار و نگاه این دو هنرمند نظرات متفاوتی وجود داشت و برخی از اهالی موسیقی بر این عقیده بودند که همایون و سهراب در هنر موروثی خود ساختارشکنی کردهاند. او در همین گفتگو میگوید: «چرا همایون شجریان باید قدم به قدم مسیر هنری استاد محمدرضا شجریان را دنبال کند؟ اگر اینگونه است پیشتر استاد شجریان این مسیر را به بهترین شکل و در زمانه خود رفته و چه فایدهای خواهد داشت چرا که این کار تنها تکرارمکررات است.»
این گفتگو به بهانه خبر همکاری دوباره همایون شجریان و سهراب پورناظری در فیلم سینمایی «مست عشق» که داستان شمس و مولاناست انجام گرفت؛ با این حال، بهانه در طول گفتگو کنار رفت و صحبتمان با این آهنگساز جوان وخوشآتیه امروزموسیقی ایران درمورد فعالیتهای هنریاش، تلفیق شعر با موسیقی و ایدههای جالب و پرمخاطبی که او در ساخت تعدادی از آثار بسیار شنیده شده این سالهای موسیقی ایران به خرج داده، گسترش پیدا کرد تا یکی از مفصلترین گفتگوهای مطبوعاتی این سالهای سهراب پورناظری را سبب شود.
موسیقی تیتراژ «مست عشق» اولین تجربه همکاری شما با آقای حسن فتحی کارگردان این فیلم سینمایی است؛ در ابتدا بگویید این همکاری چطور شکل گرفت؟
«مست عشق» فرصت مغتنمی بود برای همکاری با آقای فتحی؛ در یک محصول مشترک از ایران و ترکیه با حضور هنرمندان برجسته ایرانی و البته هنرمندان مطرح ترکیهای. خیلی خوشحالم که ساخت موسیقی این کار بر عهده من خواهد بود.
آنطور که در خبرها اعلام شده همایون شجریان بهعنوان خواننده اثر انتخاب شده است. این همکاری قرار است چطور پیش برود؟
طبیعتاً براساس توانایی منحصر به فرد همایون شجریان و تجربه موفقی که با هم داشتهایم در زمان ساخت آثار باکلام به صدای او فکر میکنم؛ البته ساخت موسیقی این فیلم از طرف همایون جان به من پیشنهاد شد و با توجه به سابقه کار و ارادت هر دوی ما به مقام شمس تبریزی و حضرت مولوی، پیام معنوی این حضور برای هردویمان بسیار ارزشمند است.
موضوع این فیلم برههای از زندگی مولانا جلالالدین بلخی و شمس تبریزی است و قطعاً به موسیقی ویژهای برای خلق این حال و هوا نیاز است. برای ساخت موسیقی این کار از چه معیارها و سازبندیهایی استفاده خواهید کرد؟
سازبندی این کار بر اساس موسیقی «صوفی» تعریف شده است؛ بنابراین از سازهایی که در موسیقی عرفانی و حوزه تمدنی ایران به کار میرود بهره خواهیم برد. البته براساس فضای فیلم و فیلمنامه نوشته شده، بخشهایی از داستان نیز فضای غیرعرفانی را دنبال میکند؛ و در این بخش از موسیقی و سازهای دیگری هم استفاده خواهیم کرد که برگرفته از موسیقی ارکسترال غربی است.
ضبط این اثر در چه کشورهایی صورت خواهد گرفت و ارکستر غربی مد نظرتان چه ارکستری است؟
بخش عمده ضبط این اثر در کشور ترکیه صورت میگیرد. به احتمال زیاد ارکستر غربیمان هم یکی از ارکسترهای کشور ترکیه خواهد بود. در ضمن در این کار از تکنوازان برجسته حوزه تمدنی ایران مانند کشورهای افغانستان امروز، تاجیکستان امروز و لبنان امروز بهره خواهیم برد.
با توجه به سابقه شما در موسیقی عرفانی از نحوه استفاده این نوع موسیقی در این کار بگویید؟
سالها در کنار پدرم و در گروه موسیقی ایشان که «شمس» نام دارد ساز نواختهام. البته افرادی که کارهای ما را دنبال میکنند، میدانند خاستگاه موسیقیمان عرفانی است و با اشعار مولوی گره خورده است؛ بنابراین بخش زیادی از فعالیت من در این مسیر بوده است. با توجه به این تجربیات قبلیام، فکر میکنم زمینه کافی برای جولان دادن در این شاخه از موسیقی وجود داشته باشد.
در ساخت این اثر از موسیقی مقامی کردی هم استفاده میشود؟
در موسیقی قائل به دستهبندی و گروهبندی نیستم. از نگاه من موسیقی همه اقوام کشور، از کردی و لری گرفته تا آذری، زیر سایه موسیقی ایرانی قرار میگیرند. در مورد این کار هم باید بگویم بخشی از آن، روایت موسیقایی مناطق مختلف ایران است و بخشی دیگر مربوط به موسیقی خانقاهها یا موسیقیهایی که در مجالس سماع و در قونیه استفاه میشوند. همچنین از سازبندی موسیقیهایی که در زمان مولوی وجود داشته و تا به امروز به حیات خود ادامه داده است استفاده خواهم کرد.
عنوانبندی پایانی این فیلم اثری با کلام خواهد بود؟
بله؛ سکانس پایانی با تیتراژ آخر پیوند خواهد خورد و موسیقی آن بهصورت یک تصنیف یکپارچه است.
غیر از عنوانبندی پایانی، قطعات با کلام دیگری هم در طول فیلم خواهیم شنید؟
بله؛ در چند سکانس، موسیقیهای آوازی خواهیم داشت که به شکل موزون یا بهصورت آوازی اجرا میشوند.
یکی از مؤلفههای آثار شما توجه به شعر در موسیقی است. قاعدتاً این نکته با زادگاه شما که مهد شعر و موسیقی است بیربط نبوده است. پیوند شعر و موسیقی چقدر برای شما اهمیت دارد و نسبت به آن احساس مسئولیت میکنید؟
شعر فارغ از اینکه درحرفهام کاربرد دارد، همدم روزگارم و بخش مهمی از زندگیام بوده است. بخش مهمی از نگاه من به جهان اطراف بر اساس همین اشعار شکل گرفته است. تجربه بشری در شعرهای ما ظهور پیدا میکند و طبیعتاً بر جهان انسان ایرانی نیز اثر میگذارد. البته این اتفاق مختص امروز و دیروز نیست و در طول تاریخ جریان داشته است. بهعنوان مثال در شاهنامه فردوسی با چکیدهای از تجربیات بشر در خاستگاه تمدن جهان مواجهیم؛ بنابراین بار دیگر تأکید میکنم جایگاه شعر برای من در مقایسه با دیگر هنرهای ایران متفاوت است.
به این دلیل که در دیگر هنرها نسخ مکتوب و قابل قبولی که به لحاظ فرهنگی و اجتماعی ما را به دوران طلایی سرزمینمان متصل کند، کمتر یافت میشود. البته بخشی از متون اساطیری ایران هنوز در دسترس است، اما هیچ یک از آنها برای انسان امروز به اندازه اشعار شعرای بزرگ تأثیرگذار نیستند. به همین دلیل برای موسیقیدانان، هنرمندان و بخصوص فارسیزبانان یک اتفاق یا شانس بزرگ محسوب میشود. اما از آن غافلیم و آنچنان که باید از این گنجینه گرانبها که رایگان در اختیارمان قرار دارد بهره نمیبریم. اگر کسی میخواهد به جهان انسان ایرانی راه پیدا کند و به نوعی خود را انسان آگاه ایرانی بداند باید در اهتمام به یادگیری گنجینه ادبیات فارسی فروگذاری نکند. اگر دانشگاهی برای یادگیری فرهنگ سرزمینمان ایران وجود داشته باشد، همین ادبیات فارسی است.
اشعار مورد استفادهتان را خودتان انتخاب میکنید؟
در کارم خطکشی چندانی وجود ندارد. بسیار اتفاق افتاده دوستان شعری را به من معرفی کردهاند که معیارهای زیبایی شناسانه یک شعر مناسب برای ساخت اثری باکلام را داشته و از کار روی آن بسیار استقبال کردهام. بهنظرم یک اتفاق هیجانانگیزاست. اما غالباً انتخاب اشعار کارهایم را خودم انجام میدهم. تلاش میکنم جهان و روان و مفهوم شعر و احساس سراینده در من بهصورت خیال مصور شود. برای این کار مدتها با شعر زندگی میکنم. بعد در مکان و زمانی پیشبینینشده این اشعار برایم بهصورت آهنگین ظهور پیدا میکنند و اثر متولد میشود.
بر اساس اکثر آثار موسیقایی که امروز به گوش میرسد میتوان به این نتیجه رسید که نسل امروز یا حتی یکی، دو نسل قبلتر با شعر کلاسیک ایرانی ارتباط خوبی ندارد و از اشعار فاخر کمتر بهره میبرد. به نظر شما دلیل این موضوع چیست؟
آثار یک هنرمند زاییده مهارت، آگاهی، شرایط اجتماعی و جهان بینی او نسبت به شرایط جامعهاش بوده است. در مقاطع مختلف تاریخ فرهنگ و هنر ایران زمین اتفاقاتی افتاده که درخور توجه است. بهعنوان مثال در قرن چهارم هجری بهدلیل ظهورحکومت سامانیان، یک اتفاق چشمگیر علمی و فرهنگی در سرزمین ما شکل میگیرد و به روایتی «هیربدستان»های ساسانی (که همان مدارس دوره ساسانی است) بار دیگر احیا میشوند و در این دوره بزرگانی، چون ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، فردوسی و خیام پرورش مییابند. بسیاری از علوم امروز ما به دانش این بزرگان مدیون است و خود این بزرگان، این دستاورد را به وسیله دهقانان ایرانی که آموزگاران دانش کهن سلسلههای ساسانی و پیش از آن بودهاند بهدست آوردهاند.
تا قرن هفتم و هشتم هجری که دیگر بزرگانی، چون مولوی، سعدی و حافظ در ادبیات ایران متولد شدند. این اتفاق تا قرنها بعد تکرار نشد. در کشور ما فعالیتهای بسیاری انجام میشود فقط به این دلیل که باید انجام بشود! بدون آنکه درک و شناخت درستی نسبت به آن وجود داشته باشد. بهعنوان مثال کنسرت برگزار میشود به این دلیل که فقط باید کنسرت برگزار شود؛ کنسرتی که اگر برگزار نشود هیچ اتفاقی نمیافتد. بهتر است بگوییم موسیقی مانند فوتبال در نگاه مسئولان امر مهمی نیست. ورزش آنقدر اهمیت پیدا کرده که ورود بانوان به استادیومها که پیش از این ممنوع بود با توجه به تهدید فیفا به تعلیق فوتبال و اهمیت آن در جامعه امروز تسهیل میشود.
اما در همین شرایط بخشی از صدای جامعه را که میتواند در قالب موسیقی نمود داشته باشد، محروم میکنند. آن هم در صورتی که ما در مهد تمدن جهان زندگی میکنیم؛ جایی که تخت جمشید و مسجد شیخ لطفالله در آن ساخته شده. اما ما حتی نمیتوانیم از داشتههایمان بخوبی استفاده کنیم. با توجه به شرایط حال حاضر جامعه امروز نمیتوان انتظارداشت نسل جدید به شعر و ادبیات نگاهی عمیق داشته باشند.
دردمندانه باید بگویم بخش چشمگیری از موسیقیدانهای ما اشراف کاملی به ادبیات ایران ندارند. در حوزه فرهنگ و هنر وقوع چنین موضوعاتی بسیار اسفناک است؛ بنابراین باید شرایطی فراهم شود که به این مهم توجه شود. رسانه ملی ازصبح تا شب خانوادهها را پای برنامههای خود مینشاند و به تصور خود آموزش میدهد. اما کدام یک از این برنامهها فرهنگی و قابل دفاع است؟ در آنها از کدام هنر بدرستی سخن گفته شده است؟
آخرین باری که چهرههایی مثل بیضایی، کیارستمی یا محمدرضا شجریان به تلویزیون آمدند چه زمانی بوده است؟ بنابراین با توجه به این شرایط آیا میتوان انتظار داشت فلان هنرمند ادیب باشد یا شناخت درستی نسبت به ادبیات پیرامون خود داشته باشد؟ ما هنرمندان معدودی داریم که از نظر اندیشههای ادبی و هنری، شناخت کافیای ازجهان و فرهنگ ایرانی دارند و متأسفانه در مسیر پیشرو روز به روز تعداد این افراد کمتر هم میشود.
در تغییر ذائقه نسل امروز علاوه بر رسانه ملی، استادان موسیقی چقدر نقش داشتهاند؟ گاهی اوقات دیده میشود این استادان آثار خود را با توجه به خواسته نسل امروز تولید میکنند.
آثار مهم هنری و باکیفیت که باید در سرزمین ما تولید شود و به گوش همگان برسد به تعداد کافی وجود ندارد. بهعنوان مثال اکثر مردم آلبوم «نینوا»ی حسین علیزاده را میشناسند و بخوبی با آن ارتباط برقرار میکنند. اما آیا بعد از «نینوا»، اثری با این کیفیت و ارزش تولید شده است تا جامعه نسبت به آن عکسالعملی نشان دهد؟ آیا آهنگسازان نسل قدیم ما، آثار جدید درخشانی تولید کردهاند که مخاطبان به آن اقبال نشان بدهند؟ نباید تمام تقصیرات را به گردن جامعه و مردم بیندازیم. البته قبول دارم که جامعه به شنیدن یک ترانه سادهتر و مردمی بیشتر گرایش دارد. خلق هنر موسیقی در سرزمین ما با مشکل مواجه است و البته این معضل در حوزه شعر هم دیده میشود.
آنچه در فرهنگ و هنر امروز ما دیده و شنیده میشود بازتاب جامعه امروزمان است. بهطور مثال فلان خواننده موسیقی رپ هرچه دلش میخواهد، میخواند و اتفاقاً بسیار هم از او استقبال میشود و بالاترین مخاطبان را در فضای مجازی از آن خود میکند. البته نوع اجرای آن خواننده به سلیقه خودش مربوط است و نماینده بخش قابل توجهی از نسل جوان ما است. اما درآخر میبینیم همان خواننده درکنار فلان مسئول مهم در تبلیغات انتخاباتی نشسته است! همین یک مثال نشان میدهد نگاه بخش عمدهای از مسئولان ما به حوزه فرهنگ نگاهی ابزاری است. به همین دلیل از وضعیت پیش آمده احساس نگرانی میکنم. در حال حاضر دچار یک سونامی فرهنگی هستیم، ولی چشمانمان را بستهایم و فکر میکنیم همه فردوسی و سعدیاند!
رسانه ملی کوچکترین نقشی در ارائه فرهنگ و هنر ایرانی ندارد. کارهایی که پخش میکند مناسب این مملکت نیست. آنچه در شهر و اجتماع ما وجود دارد و دیده میشود در رسانه ملی بازتابی ندارد. البته بعد از ۲۴ سال کار درسطح حرفهای، چشم امیدی به درست شدن اوضاع فرهنگی از طریق مسئولان ندارم؛ نه این دولت و نه دولتهای قبل و بعد. توصیه من به جوانان و نسل آینده هنر ایران این است از هیچ نهادی، هیچ توقع و انتظاری نداشته باشند. عدم شایستهسالاری آنقدر در همه حوزههای مدیریتی ما ریشه دوانده که به نظرم اگر کسی بخواهد کاری انجام بدهد باید وابسته و متکی به خودش باشد نه آنکه فکر کند کسی برایش قدمی برمیدارد. البته خدا کند این مملکت به لحاظ امنیتی همینگونه که هست پیش برود و حفظ شود. دست کسانی که این کارها را انجام میدهند درد نکند. همین که در مملکت ما امنیت و آسایش برقرار است اهمیت دارد.
شما در انتخابات دولت آقای روحانی از حامیان ایشان بودید و اعلام کردید این رأی برای ۴ سال نیست. با این حساب شرایط کنونی را چگونه ارزیابی میکنید؟
متأسفانه آنطور که باید انتظاراتمان برآورده نشده است. البته نه فقط دولت آقای روحانی در دولتهای قبل هم اینچنین بوده است. من ۲۴ سال از بهترین سالهای عمرم را در دورههای مختلف ریاست جمهوری سپری کردهام و انتظار داشتم اتفاقات خوبی رخ بدهد. اما وقتی مقایسه میکنیم میبینیم نهایتاً هر کدام ۱۰ تا ۱۵ درصد با یکدیگر فرق دارد و هر دولتی که بر سرکار بیاید اوضاع فرهنگی، همین آش و همین کاسه است.
مانند آنچه که از سوی نهادهایی، چون رسانه ملی انجام میگیرد که با پخش برنامههای بیمحتوا و به دور از فرهنگ و هنر شاهد نابودی اوضاع فرهنگی کشورمان هستیم. رسانه ملی ما در اخبار بارها چهره نتانیاهو را نشان میدهد. آیا تصویر کمانچه کریهتر از چهره نخستوزیر رژیم صهیونیستی است؟ نشان دادن تار مهیبتر از نشان دادن سلاحهای کشتار جمعی است؟
ارزیابی شما از آثار موسیقی سنتی که طی سالهای اخیر تولید شده چیست؟
اغلب آثاری که این روزها با عنوان موسیقی سنتی به گوش ما میرسد از کیفیت لازم برخوردار نیستند. در آنها نه مفهوم درستی از موسیقی سنتی امروز درک میشود و نه تولیدات خوبی به چشم میخورد و نه هنرمند در آن بستری که باید باشد به حیاتش ادامه میدهد. تنها یک تعداد هنرجو هستند که علاقهمندند تکنیک را بیاموزند که خروجی آن به هیچ روی برآمده از جهان موسیقی ایرانی نیست و جان و روحی در آن دمیده نشده است و هویتی ندارد. مسیری که یک هنرمند موسیقی باید از ابتدای راه طی کند تا در ارائه اثر به پختگی کامل برسد، در گذشته مسیر دیگری بوده است.
بهعنوان مثال استاد ابوالحسن صبا هدفی که برای تکامل یافتن موسیقی خود طی کرده، مسیر دیگری بوده است. اما متأسفانه هنرجویان امروز موسیقی مسیر دیگری را طی میکنند. این نتیجه نقص در سیستم آموزش موسیقی در ایران امروز است. برخی آموزگاران مسیر درستی را پیش پای هنرجو نمیگذارند تا آموزش به شکلی جامع صورت بگیرد. تنها یک سری تکنیک را از روی یک تعداد کتاب درس میدهند که جهان موسیقی و جهان هنر ایرانی در آن کاملاً فراموش میشود. در گذشته هنرمندی، چون استاد حسین تهرانی، تنبک نواز برجسته ایرانی، علاوه بر نوازندگی به شعر و آواز تسلط کامل داشت و آنچه که از ساز و هنر حسین تهرانی شنیده میشد بیانگر چکیدهای از فرهنگ و هنر ایرانی بود.
همین طور دیگر نوازندگان مطرح موسیقی ایران. اغلب موسیقیدانهای گذشته ما با هنر آوازخوانی آشنایی کامل داشتند. به این علت که موسیقی ردیف دستگاهی ما ابتدا موسیقی آوازی بوده و سپس به ردیفسازی در آمده است و نوازنده یا آهنگساز برای برداشت و درک درست از این موسیقی حتماً باید به شعر و آواز ایرانی مسلط میبود. نکته مهم در مبحث آموزش موسیقی که در واقع یکی از نقطههای تاریک آموزشی ما محسوب میشود و بعدها در چرخه تولید آسیب آن را متوجه خواهیم شد، جامع نبودن هنرجویان موسیقی است. چرا که آنها تنها به تکنیک مسلط بودهاند و آن را آموزش دیدهاند. به نظرم ارتباطی که باید سلسلهوار با هنر دهههای قبل و سدههای قبل داشته باشند به آن شکلی که باید برقرار نشده است.
برگردیم به فعالیتهای حرفهای شما در زمینه آهنگسازی؛ در این عرصه از آثار چه هنرمندانی تأثیر گرفتهاید؟
دقیقاً نمیتوانم بگویم از چه اثری الهام گرفتهام، اما طبیعتاً از جهان آهنگسازی نسل گذشته و مکتب هنری آنها بسیار بهره بردهام. بهطور مثال در کمانچه نوازی و آموزش محضر استاد اردشیر کامکار را تجربه کردهام. ردپای مکتب استاد صبا و نوع نگاه ایشان هم در موسیقی من هویدا است و سبب شد بعدها با آثار استاد صبا بسیار دمخور باشم. از آثار آهنگسازان نسل بعد، موسیقی استاد فرامرز پایور را هم بسیار دوست دارم و از ایشان تأثیر گرفتهام. در میان نسل بعدتر نیز از آثار هنرمندان بزرگی، چون استاد پرویز مشکاتیان و استاد حسین علیزاده بسیار تأثیر گرفتهام. اما تأثیرگذارترین و نخستین استاد من در موسیقی پدرم است و خود را ادامه دهنده راه ایشان میدانم. شاکله فکری من در هنر موسیقی همان نگرش پدرم است با بیان امروزی خودم.
به نظر شما چرا آثار آهنگسازان نسل امروز نمیتوانند به اندازه آثار چهرههای سالهای گذشته ماندگار شوند؟
هر آهنگسازی چکیدهای از آموختههای خود را در یک اثر هنری عرضه میکند و در اختیار شنونده قرار میدهد. اما در حال حاضر مکتبی برای آموزش آهنگسازی ایرانی وجود ندارد. استادان بزرگ هم کلاس آموزشیای برای انتقال آموختههای آهنگسازی خود به نسلهای جوانتر ندارند؛ بنابراین کارهایی که تولید میشود زاییده دانش، آگاهی و استعداد خود آهنگساز است. مراوده استادان گذشته با نسل امروز وضعیت خوبی ندارد. در بحث آهنگسازی خود استادان نیز با نسل قبل خود این گسست را داشتهاند و هیچگاه به آهنگسازی بهعنوان یک رشته تحصیلی توجه نشده است.
چراکه آهنگسازی مانند نوازندگی و خوانندگی تکنیک خاص خود را دارد و باید به جهان آهنگسازی اشراف کامل و جامع داشت تا اثر به پختگی برسد. اینها تجربیاتی است که هنرمندان طی گذشت زمان به آن دست یافتهاند و باید انتقال پیدا کند. اما متأسفانه در میان نسل امروز آهنگسازانی مثل پرویزمشکاتیان و حسین علیزاده کمتر دیده میشود. به نظرم این انتقال تجربه به آن شکلی که باید و شاید وجود نداشته است. اما در مقابل میبینیم برخی از پیشکسوتان ما اگر نقدی یا توصیهای دارند، پدرانه یا در فضای استاد و شاگردی مطرح نمیکنند تا نسلهای بعد از این تجربهها بهره ببرند و ترجیح میدهند این صحبتها در فضاهای رسانهای یا فضاهای مجازی بازگو شود.
این گسست شاید به این دلیل باشد که احترام استاد و شاگردی کمرنگتر شده است؟
اتفاقاً اینگونه نیست. حداقل خود بنده هیچ گاه بیادبی یا بیاحترامیای نسبت به استادان نداشته و ندارم. آنها روی چشم ما جای دارند. ما در روزگاری زندگی میکنیم که مهری که باید از نسل گذشته به این نسل منتقل شود، وجود ندارد. البته این موضوع در حوزه تئاتر و سینما کمتر رخ میدهد و رابطهها خیلی بهتر است و از یکدیگر حمایت میکنند، اما در حوزه موسیقی نهایت کم لطفی را نسبت به یکدیگر میبینیم. نسل جدید دستاورد نسل گذشته هستند و اگر ضعفی وجود دارد همانطور که اشاره کردم باید در بخش آموزشی جستوجو کنیم.
یک هنرمند یا یک موسیقیدان نباید صرفاً تنها یک خواننده یا آهنگساز باشد بلکه از جمیع جهات فرهنگی و ادبی باید تربیت گردد تا آن زمان که در عرصه حرفهای قرار میگیرد یک رفتار حرفهای از خود نشان بدهد. اگر رفتار نادرست و ناشایستی از نسل امروز یا آینده سر میزند به همان میزان که خود مسئول این رفتار هستند استادان آنها نیز مسئولاند و برای برونرفت از این مشکل باید یک نگاه پدرانه و یا رفتار بزرگمنشانه از سوی استادان وجود داشته باشد و تکذیب کردن یا طرد آنها طبیعتاً راه حل این ماجرا نیست و راه حل این معضل در نزدیکی نسلها به یکدیگر است.
حال که بحث به انتقاد کشید بگذارید در مورد خودتان هم صحبت کنیم. برخی بر این عقیدهاند که نسل امروز موسیقی ایرانی و کسانی مثل سهراب پورناظری و همایون شجریان که در خانوادهای اهل هنر و موسیقی پرورش یافتهاند و میراثدار پدرانشان هستند، از مسیر هنری خود خارج شدهاند و ساختارشکنی کردهاند. این اتهام را قبول دارید؟
دوستان عزیزی که نسبت به کارهای ما نقد دارند پای میز مذاکره بنشینند و بگویند مسیر هنری کدامیک از ما اشتباه است. اگر من حرف امروزم را با موسیقی بازگو نکنم همه چیز مرده است. من به این نسل تعلق دارم. چرا باید موسیقی قاجاری اجرا کنم؟ کسانی که این نظرات را دارند مطالعهشان کم است. آنها برچه اساسی میگویند اگر تنبور را با روشی نوین بنوازید دیگر تنبور نیست؟ البته ریشه این نوع نگاه خشک و تعصبگرایانه را میتوان در نگاه موسیقیپژوهان غربی و نوع تعریف آنها از هنر شرق هم جستوجو کرد. موسیقیشناس غربی نمیتواند با جان هنری ایران ارتباط برقرار کند؛ آنها موسیقی ایرانی را برای خود جور دیگری تعریف کردهاند و چارچوب خود را دارند.
جای تأسف است که باید بگویم آنها فکر میکنند نگاه به موسیقی مانند یک شیء موزهای است و باید درگذشته خود باقی بماند و هرگونه تغییر در آن برابر است با برهم زدن تصور و شناختی که از هنر شرق در ذهن خود ایجاد کردهاند. بهعنوان مثال، سبک نوازندگی که در ساز تنبور به آن رسیدهام بیان امروزی و زنده از جهان درون من است که از ریشههای این ساز درگذشته. اگر غیر از این بود بیتردید در همان نطفه از بین میرفت؛ نه جوانان به سمت آن میآمدند و نه مخاطبی پیدا میکرد. در واقع هرآنچه در موسیقی ما از ریشه بهره نگرفته باشد بعد از یک مدت کاملاً از بین خواهد رفت.
بهعنوان مثال، سازهایی، چون ویولن یا پیانو ایرانی، در موسیقی ما متولد نشدهاند و به دلیل اینکه جهان آن درجهان موسیقی و فرهنگ ایرانی تعریف نشده با افول مواجه شدهاند. درواقع اگر اثری ماندگار شود به خودی خود جزئی از این فرهنگ محسوب میشود. صحبتهایی در این باب که ساختارشکنی اتفاق افتاده از روی آگاهی و خیرخواهی نیست. نمیدانم چرا همایون شجریان باید قدم به قدم مسیر هنری پدرش را دنبال کند. پیشتر استاد شجریان این مسیر را به بهترین شکل و در زمانه خود پی گرفتهاند. چه فایدهای خواهد داشت که هنرمند نسل بعد هم بخواهد قدم به قدم خود را ملزم به طی همان مسیر بکند؟ این کار نتیجهای جز تکرار مکررات ندارد.
با این اوصاف آیا به نظر خودتان توانستهاید وامدار هنر پدرتان، کیخسرو پورناظری، باشید؟
شاکله ذهنی من نسبت به هنر، کاملاً وام گرفته از نوع نگاه پدرم به موسیقی بوده است و اگر در کارم نقطه قوتی وجود داشته باشد نتیجه استفاده از گوهر ذهن ایشان در آهنگسازی و برخورد با هنر ایرانی است. اما طبیعتاً من زاده زمان خود هستم و قرار نیست همان کاری که پدرم پیشتر انجام داده را عین به عین به جامعه تحویل بدهم. من به هنر زنده اعتقاد دارم و بر این باورم که هنر باید پویا باشد. اگر تنبور مینوازم چارچوبهای ذهنی من کاملاً همانی است که در دوره آموزشی نزد پدرم آموختهام. اما روایتی که امروزه شنیده میشود بیان افکار امروز من است و باید در سیر کاری من بهصورت کامل دنبال شود. بسیار پیش آمده دوستان به سراغ قطعاتی میروند که برای یک فیلم یا موقعیت خاصی بوده و از جهان موسیقایی کیخسرو پورناظری فاصله بسیاری داشته است.
این باعث شده حجم بسیاری از کارهایی را که انجام دادهام نادیده بگیرند یا توجهی به آن نداشته باشند. بهدلیل اینکه آن آثار به قول امروزیها «پاپیولار» و معروف نشدهاند. این درحالی است که برای تحلیل یک هنرمند باید تمام آثارش را در نظر گرفت و شنید و بر اساس آن ببینیم که این جهان متعلق به کدام یک از مکاتب هنری است. هر اثری که روح هنر در آن دیده شده باشد تا همیشه مخاطبان خود را دارد. بهعنوان مثال، قطعه «مرغ سحر» که چند دهه از تولید آن میگذرد همچنان مخاطب خود را دارد؛ بنابراین نمیتوان متر و معیاری برای مخاطب موسیقی تعریف کرد.
اما این باور که تنها موسیقیای مورد پسند مردم است که معیارهای موسیقی مصرفی را داشته باشد غلط است. میتوان با وامداری، آگاهی و اشراف به موسیقی و هنر کهن ایران در هر رشتهای آثاری تولید کرد که بیانگر اندیشه روز هنرمند باشد. دراین مسیر جانمایه اثر نقش اصلی را بازی میکند. به عبارت دیگر فرم، عنصر تعیینکننده هویت اثر است و با هر ابزار مناسبی میتوان آن را بیان کرد. هدف من هم این بوده که با حفظ جانمایه کهن فرهنگ و هنر ایرانی آثاری تولید کنم که با جوان نسل امروز پیوند داشته باشد.
منتقدان شما همچنین میگویند برادران پورناظری در مسیر هنری همایون شجریان تأثیر منفی گذاشتهاند و آن را به انحراف کشاندهاند. پاسخ شما به این منتقدان چیست؟
این نقد نیازمند بحث کارشناسی است و باید بررسی شود انحراف از نظر منتقدان چیست وچه تعریفی از آن دارند. بهتر است این موضوع در یک نشست مطرح و بررسی شود. البته اساساً این نوع نگاه که در مسیر یک نفر انحراف ایجاد شده دور از چارچوب ادب خواهد بود. ما قیم یک هنرمند در حد و اندازه همایون شجریان که پشتوانه خانوادگی توانمندی دارد و استادش محمد رضا شجریان بوده، نیستیم. او در یک بستر فرهنگی رشد کرده و برای چنین شخصی به کار بردن واژه انحراف زیبنده نیست. در مسیر هنری ما و همایون شجریان خیلی قبلتر، همه این نشانهها وجود داشته است.
همایون شجریان پیش از همکاری با ما با آهنگسازانی کار کرده که فرمهای نوین موسیقی یا ساختارشکنانه را در موسیقی تجربه کردهاند. ما با یکدیگر هممسیر شدهایم و دراین راه آثارمان توفیقاتی به دست آورد. فکر میکنم بحثهایی که در این باب مطرح شده به دلیل همین موفقیتهاست. اگر این کارها موفق نمیشدند کسی در مورد آنها صحبت نمیکرد. همیشه صدای مخالف بیشتر به گوش میرسد. اگر همه مخالف موسیقی ما بودند، موسیقی مان سرنوشت امروز را پیدا نمیکرد و این قدر مورد استقبال قرار نمیگرفت. چطور میتوانیم تصنیفی، چون «قلاب» یا آلبوم «ایران من» را انحراف در موسیقی بدانیم؟
این صحبتها فقط در جامعه ما رخ میدهد و متأسفانه شبکه های اجتماعی هم به این موضوع دامن میزنند. افراد در این شبکهها خود را در ترازی قرار میدهند که به هنرمندان باسابقه و با شناسنامه توهین میکنند. این جنس از برخورد جایگاه نقد را خدشهدار کرده است.
با این حال بعد از همکاری شما با همایون شجریان، روند تولید موسیقی ایرانی چه در تولید آثار و چه در اجراهای صحنهای، دچار تغییراتی شد و افراد زیادی این مسیر را دنبال کردند. ارزیابی خودتان از این تأثیرگذاری چیست؟
همیشه کاری که در جامعه با موفقیت مواجه میشود دنبالهروهایی پیدا میکند. یادم میآید زمانی که آلبوم «نه فرشتهام، نه شیطان» به آهنگسازی تهمورس پورناظری منتشر شد چندین کار را دیدم که علاوه بر الگوبرداری از موسیقی آن، در طرح جلد هم از آن الهام گرفته بودند. بعدها این روند ادامه پیدا کرد تا به کنسرتنمایش «سی» رسیدیم. بعد آن متوجه شدیم دوستان بسیاری کنسرتنمایشهایی برگزار کردند که فرم موسیقی و اجرای صحنهایشان مانند کار ما طراحی و تعریف شده بود. این اتفاق برای ما بسیار خوشایند و ارزشمند است و تأییدی است بر اهداف و مسیری که انتخاب کردهایم. نکته مهم این است که با توجه به دشواریها، سختیها و انتقاداتی که وجود داشت هنرمندان و مخاطبان متوجه شدند این مسیر میتواند برای ارائه آثار کارساز باشد.
با توجه به سلیقه نزدیک کاری شما و همایون شجریان آیا همکاری کردن با خوانندههای دیگر برای شما سختتر و حساستر نخواهد بود؟
من درعمرهنریام با هنرمندان انگشتشماری کارکردهام. همداستان شدن با روح و احوال همراهان هنری در طول سالها دستاوردی شگرف به همراه دارد. در آفرینش اثر هم باید در ابتدا خودم به یقین برای حضور در آن اثر اعتقاد داشته باشم تا به مرحله در میان گذاشتن آن با شنوندگانم برسم. حتی امکان دارد ۱۰ سال هم طول بکشد و کاری انجام ندهم تا آن زمان که این ایمان در من ایجاد شود. بسیاری از هنرمندانی که با آنها همکاری دارم شاید نزدیک به ۲۰ سال است که در کنار یکدیگر هستیم. در ساخت تیتراژ فیلم یا همکاری با خوانندههای دیگر پیشنهادهای بسیاری داشتم، اما نپذیرفتهام. این را هم بگویم هیچ قراردادی بین من و همایون شجریان امضا نشده است. اما من به همایون جان و کارم ایمان صددرصد دارم و اگر روزی در کار خود تردیدی داشته باشیم دیگر ادامهاش نمیدهیم.
آیا این حساسیتها در ساخت موسیقی فیلم هم وجود دارد؟ از این جهت میپرسم که اکثر کارهای شما با همکاری حمید نعمتالله شکل گرفته است.
طبعاً کیفیت فیلم و مضمون آن برای من در اولویت نخست قرار دارد. این همکاریها محصول یک زبان مشترک با آقای نعمتالله بوده که در تجربیات جدید ما هم نمود پیدا کرده است. هر کدام از این آثار ژانر تازه و جذابی برای هر دو ما بوده است. در اینکه بخواهم با دیگر فیلمسازان یا کارگردانان دیگر کار کنم هم محدودیتی وجود ندارد. حتی در کارهای خوب، خودم پیشقدم خواهم بود و استقبال میکنم.
مانند همین کار تازهای که در همکاری با آقای فتحی شکل میگیرد. طبیعتاً جهانی که در آن فیلم اتفاق میافتد باید با مسیر ذهنی من در آن زمان مشخص هماهنگی داشته باشد تا به آن خروجی که مد نظرم است دست یابم. هرگز کار سفارشی انجام ندادهام؛ نه در سینما و نه در موسیقی. مطمئنم در آن صورت خروجی کار، آنطور که باید باشد نخواهد بود؛ اثر موسیقایی باید از دل برآید. باید عاشق آن کار بود تا مردم هم علاقهمند شوند. اما کارهای سفارشی، چون بدون عشق و انگیزه شکل گرفته طبعاً مخاطب هم با آن ارتباط برقرار نمیکند.
کمی درباره کنسرت نمایش «سی» که بسیار مورد استقبال قرار گرفت، توضیح میدهید؟
این کنسرتنمایش، بزرگترین پروژهای است که تا به امروز انجام دادهام. مانند فرزندم آن را دوست دارم. ایده این کار در حدود چهار سال در ذهنم شکل گرفت و بیش از یک سال زمان صرف شد تا به یک شکل واحد رسید. در این مسیر همایون شجریان و تهمورس پورناظری همراهی فراوانی با من کردند. همچنین در ابتدای راه با آقای حمید نعمت الله جلسات بسیاری برگزار کردیم. این پروژه به لحاظ پروداکشن بزرگترین پروژهای بوده که در نوع خود انجام شده است.
آیا بخش دوم این کنسرت نمایش اجرا خواهد شد؟
بعد از این پروژه ساخت چنین برنامههایی مشابه آن در بین دیگر هنرمندان هم تکرار شد و اغلب اصرار داشتند بگویند برای نخستین باردست به چنین تجربهای زدهاند. با این حال خودمان فعلاً برای ادامه آن تصمیمی نداریم و مسکوت مانده است.
شما تجربههایی هم در حوزه خوانندگی داشتهاید. کمی هم از خوانندگی خود بگویید. این علاقه چقدر جدی است و ممکن است ادامه داشته باشد؟
موسیقی آوازی را ابتدا از پدرم آموختم و بعدها از آقایان حمید رضا نوربخش و ناصحپور هم درس گرفتم. بهطور کلی تصمیم به انجام کارهای متفاوت ندارم و ترجیح میدهم نوازندگی و آهنگسازی برایم در اولویت باشد. هر چند در زمینه خوانندگی هم تجربههایی خواهم داشت.
ظاهراً شما با پیشنهادهایی در زمینه بازیگری هم مواجه بودهاید. ممکن است روزی به یکی از آنها پاسخ مثبت بدهید؟
در این سالها پیشنهادهایی در مورد بازیگری داشتهام؛ چه فیلمهایی که در ارتباط با موسیقی بودند و چه کارهای دیگر. اما چندان علاقه به ورود به این عرصه ندارم. به این دلیل که حضور در عرصه سینما بستری نیست که بتوانم احوالات خودم را به آن شکلی که مورد علاقهام است در آن بروز بدهم. البته تصور نمیکنم استعدادی هم در این زمینه داشته باشم.
یکی دیگر از فعالیتهای شما پیگیری مسترکلاسهای آموزش موسیقی پورناظری و فراخوان برای شناخت استعدادهای درخشان است. بعد از این تجربه فضاهای آموزشی ما را در حوزه موسیقی چگونه ارزیابی میکنید؟
فراخوانی که با آکادمی پور ناظری برگزار کردیم یک تجربه بسیار شگفتانگیز برای همه ما بود. توانستیم با سه هزار موسیقیدان جوان و بااستعداد از نقاط مختلف ایران روبهرو شویم که در نوع خودش یک پدیده کم نظیر بود. برای خودم جای خیلی شگفتی بود که این تعداد هنرجو از شهرهای مختلف ایران علاقهمند به یادگیری هستند. تجربه گرانبهایی بود و باید آن را خیلی جدی بگیریم و امیدوارم در سالهای بعد هم مجالی باشد تا بتوانیم دوباره چنین تجربیاتی را تکرار کنیم تا از نسل امروز موسیقی حمایت کنیم، مسیر را برای آنها روشنتر کنیم و کاری کنیم که فضایی برای ارائه آثار خود داشته باشند. هر چقدر رواج موسیقی در این سرزمین با محدودیت رو به رو بوده بیشتر مورد استقبال قرار گرفته است. این یک اتفاق مهم است چرا که فکر میکنم کمتر سرزمینی مانند ایران وجود دارد که این تعداد از علاقهمندان در آن موسیقی را عاشقانه دنبال میکنند.
قرار بود یک آلبوم از آثار استاد محمدرضا شجریان منتشر کنید. نتیجه کار چه شد؟
این ایده درسال ۱۳۹۲ شکل گرفت و مربوط به تور کنسرتهایی است که در کانادا و امریکا برگزار کردیم. بیشتر این کارها از ساختههای برادرم تهمورس است. از نکات قابل توجه این اثر، کار روی غزلیات نظامی گنجوی است که پیش از این کمتر شنیده شده است. به نظرم این کار اثر قابل تأملی خواهد بود. فکر میکنم دوستداران استاد شجریان و مخاطبان جوان که با موسیقی ما ارتباط برقرار کردهاند میتوانند از این اثر بهره ببرند. کارروی این آلبوم جسته گریخته انجام شده تا فضایی به وجود بیاید که بتوانیم با تمرکز مناسب که مستلزم انجام این کار است آن را به دست هنردوستان عزیز برسانیم.
در آینده برنامهای برای برگزاری کنسرت دارید؟
تصمیم گرفتهایم آلبوم جدید «ایران من» را در شهرهای مختلف ایران برگزارکنیم. همچنین در ماههای آینده تور ما در کانادا برگزار میشود و در تئاتر شهر پاریس به همراه گروه «شمس»، پدرم و همایون جان دو شب کنسرت خواهیم داشت. همین کنسرت را در بلژیک هم روی صحنه خواهیم برد.
چشمانداز شما از آینده موسیقی ایران چیست؟
موسیقی ایرانی اوضاع خوبی ندارد. آن هم به این دلیل که بستر کافی برای ارائه آن وجود ندارد. متأسفانه فرهنگ، آنچنان که ما آن را میشناسیم، اولویت و دغدغه مسئولان فرهنگی نبوده است.