همهچیز تقریبا یکشبه رخ داد! شاید باور کردنش سخت باشد؛ ولی بحران در سارایوو، پایتخت بوسنی و هرزگوین تقریبا یکشبه رخ داد. رهشاد تروبانیا، یک نوجوان معمولی ساکن در شهری پیشرفته و روبهرشد بود که حتی چند سال پیش، میزبانی مسابقات المپیک زمستانی جهان را نیز برعهده داشت. تا اینکه در ۵ آوریل ۱۹۹۲، ناگهان دنیا برای او و سایر شهروندان سارایوو کاملا دگرگون شد.
شاید تنها چیزی که به حتی به ذهن رهشاد و سایر ساکنین این شهر بزرگ هم خطور نمیکرد، آغاز چنین کابوسی وحشتناک بود که تا چهار سال به درازا کشید؛ تمام شهروندان سارایوو یکشبه در محاصرهی ارتش صربستان درآمدند. در محاصرهی سارایوو، زندگی روزمرهی شهروندان عادی ناگهان قرین با صدای مهیب شلیک توپخانهها و تفنگ تکتیراندازها شد. صدای شلیکهایی کور در جایجای شهر بهگوش میرسید، کار بهآنجا رسیده بود که انجام اموری ساده مانند عبور از خیابان یا ایستادن در صف نان نیز برای مردم بدل به تجربهای مرگبار شده بود؛ هر لحظه این امکان وجود داشت که شهروندان توسط سربازان مستقر در تپههای اطراف شهر مورد اصابت گلوله قرار گیرند.
درحالیکه شاید گلوله و خمپاره واضحترین تهدید پیشروی ساکنین بختبرگشتهی سارایوو بود، اما تروبانیا و همسایگانش با تهدیدی تازه مواجه شده بودند که از دل شرایط جدید جامعه برخاسته بود: قحطی.
تروبانیا که آن زمان تنها ۱۹ سال داشت اینگونه به خاطر میآورد:
تقریبا میتوان گفت غذا دریک چشمبرهمزدن تمام شد. اندک مواد غذایی موجود در فروشگاهها بهسرعت تمام شد و بسیاری از فروشگاهها غارت شدند. مواد موجود در کابینتها و یخچالهای خانه برای تغذیهی یک خانوار چندان زیاد نبودند و دیری نپایید که همهچیز تمام شد.
حتی ایستادن در صفهای طولانی توزیع جیرههای غذایی آژانسهای کمکرسانی بشردوستانه و سازمان ملل در سارایوو نیز با ریسکهای جدی همراه بود
با شروع بحران، مواد غذایی در یک چشمبرهم زدن تمام شد و فروشگاهها یکشبه غارت شدند
تا زمان شکست محاصرهی سارایوو در سال ۱۹۹۶، بیش از ۱۱ هزارو پانصد نفر از ساکنین این شهر تلف شدند. بسیاری از غیرنظامیان در اثر اصابت گلولههای انفجاری، برخورد ترکشها و گلولههای سرگردان کشته شدند؛ بااینحال، دراینمیان یقینا کسانی نیز بودند که تنها بر اثر شدت سرما و گرسنگی جان باخته بودند؛ چراکه در طول محاصره، گاز و برق شهر نیز قطع شده بود.
تروبانیا به خاطر میآورد که با وجود هجمهی سنگین مرگ و ویرانی در شهر، ساکنان سارایوو مقاومتی مثالزدنی از خود نشان دادند. او میگوید:
مردم ساکن حومهی شهر که صاحب باغچههای برای پرورش گیاهان بودند، محصولات خود را به اشتراک میگذاشتند. آنها بذرهای خود را به همسایگان میدادند تا آنها نیز بتوانند در گلدانهای کوچک روی بالکن خود، سبزیجات بکارند. طعم آن گوجهفرنگیهایی که روی بالکن خودتان پروش میدادید، دلچسب بود.
در حالیکه جامعهی بینالمللی مشغول رایزنی در مورد نحوهی مداخله در درگیریهای روزافزون بوسنی بود، نیروهای کانادایی که بهعنوان بخشی از نیروهای صلح سازمان ملل فعالیت میکردند، موفق شدند فرودگاه سارایوو را بازگشایی کنند. این گامی بسیار مهم بود؛ چراکه درادامه، بیش از ۱۲۰۰ هواپیمای حامل کمکهای بشردوستانهی سازمان ملل متحد در طی این محاصره توانستند ۱۶۰ هزار تن مواد غذایی، دارو و دیگر کالاهای ضروری را بهدست شهروندان برسانند. تروبانیا این چنین میگوید:
بدون کمکهای بشردوستانه، سارایوو دیگر قادر به ادامهی حیات نبود. ۹۰ درصد از ساکنین تنها با مواد غذایی توزیعشده توسط سازمان ملل توانستند به زندگی خود ادامه دهند. تنها افراد بسیار ثروتمند میتوانستند جواهرات، آثار هنری و هر چیز باارزش دیگری را در ازای غذای بیشتر در بازار سیاه مبادله کنند.
مردم سارایوو درطول محاصرهی ۴۷ ماهه، تلاش میکردند از هر تکه زمینی برای پرورش غذای موردنیاز خود نهایت استفاده را ببرند
اما آن دسته از افراد که پولی نداشتند، مجبور بودند به روشهای دیگری برای تکمیل جیرههای غذایی ناچیز خود متوسل شوند. تروبانیا نیز مانند بسیاری از همقطاران خود درسارایوو، در تلاشی مایوسانه برای دفاع از خانواده و وطن خود سلاح بهدست گرفت، هنگام بازگشت از جنگ نیز در بیمارستان شهر خون داد و در ازای تمامی این خدمات، تنها یک کنسرو گوشت دریافت کرد. او درادامه میگوید:
بسیاری از شدت گرسنگی، اسلحه بهدست گرفتند، در بیمارستان خون فروختند و درازای همهی اینها، تنها یک کنسرو گوشت دریافت کردند
ما باید روشهای دیگری را نیز میآزمودیم. ما از میان کتابها جستوجو میکردیم تا ببینیم کدام گیاهان خوردنی هستند تا بتوانیم سالادی از این نوع گیاهان درست کنیم. روزهایی بود که ما تنها یک تکه نان و چای برای خوردن داشتیم و همچنین روزهایی بود که همینها را هم نداشتیم. این یک تلاش واقعی برای بقا بود.
باور کردن وقوع چنین ماجرایی در قلب اروپا، آن هم در کمتر از ۳۰ سال پیش کمی دشوار است. اما داستانهایی نظیر ماجرای تروبانیا هنوز به فراموشخانههای تاریخ سپرده نشدهاند.
بهلطف جنگ، ناآرامیهای سیاسی و خشکسالی، جهان ما امروزه در میانهی بدترین دوران قحطی خود از زمان جنگ جهانی دوم بهسر میبرد. سیستم هشدار اولیهی قحطی که یک سازمان آمریکایی برای پیشبینی شرایط اضطراری بشر است، میگوید در سال ۲۰۱۹، ۸۵ میلیون نفر از مردم ۴۶ کشور جهان نیازمند کمکهای فوری غذایی هستند؛ این جمعیت معادل مجموع جمعیت مردم بریتانیا، یونان و پرتغال است. بنابر اعلام برنامهی جهانی غذا ازسوی سازمان ملل، برآورد میشود که هماکنون ۱۲۴ میلیون نفر در سرتاسر جهان با بحران غذا مواجه هستند.
از سال ۲۰۱۵ تاکنون، تعداد افراد درمعرض خطر قحطی حدود ۸۰ درصد افزایش یافته است که دراینمیان مردم سودان جنوبی، یمن، شمالغربی نیجریه و افغانستان بدترین وضعیت را تجربه کردهاند.
درحالیکه تصاویر کودکان دچار سوءتغذیهی شدید در اتیوپی توانست در خلال دههی ۱۹۷۰ میلادی عمیقا روی آگاهی جوامع غربی مؤثر واقع شود، واقعیت تلخ آن است که این روزها چهرهای مدرن از قحطی، آنهم کاملا بدون سروصدا در حال ظهور است.
چهرهی قحطی مدرن در چندین کشور آفریقایی از جمله سومالی تقریبا از دید بسیاری از جوامع توسعهیافته مخفی مانده است
بهعنوان یکی از دلایل چنین غفلتی، بهنظر میرسد دنیا خود را متقاعد کرده است که قحطی دیگر رخ نخواهد داد. البته این کاملا درست است که تعداد تلفات ناشیاز قحطی کاهش یافته است. بنابر اظهارات الکس دوال، مدیر اجرایی بنیاد جهانی صلح در دانشگاه تاف از بوستون، در ۱۰۰ سال منتهیبه دههی ۸۰ میلادی، هر ساله یک میلیون نفر براثر قحطی جان خود را ازدست دادهاند. او میافزاید:
از آن زمان به بعد، میزان مرگومیر به ۵ الی ۱۰ درصد از مقدار خود رسید. ما دیگر با هیچ جامعهای مواجه نبودهایم که کاملا درگیر گرسنگی بوده باشد. رشد بازارهای جهانی، ایجاد زیرساختهای بهتر و سازوکارهای بشردوستانه تقریبا قحطی را تا مرز ریشهکنی پیش برد و این روند تا همین چند سال پیش ادامه یافته بود.
قحطی در حال حاضر دوباره درشمایل تهدیدی جدید ظاهر شده است. اما علت این ظهور دوباره چیست؟ پاسخ این پرسش در «جنگ» و «سیاستهای نادرست» نهفته است. دوال میگوید:
این بهواقع یکی از طنزهای دنیای مدرن ما محسوب میشود. بهلطف زنجیرههای غذایی جهان و تجارت بینالمللی، ما میتوانیم محصولات را تنها ظرف چند روز در سرتاسر اقیانوسها جابهجا کنیم. ما امروزه میتوانیم قفسههای سوپرمارکتهای خود را انباشته از محصولاتی ببینیم که هریک در گوشهای از جهان تولید شدهاند و این تولیدات حتی شامل کشورهایی میشود که در همسایگی همین جوامع قحطیزده زندگی میکنند. با این میزان سرسختی مردم جهان، ظهور دوبارهی گرسنگی بسیار دورازذهن بهنظر میرسید. یک دولت باید بیاندازه بیکفایت باشد که با سیاستهای خود بتواند مردم را از آنچه که نیاز دارند، محروم کرده و محیط زندگی آنها را نابود کند. این همان شالودهی انواعی از قحطیها است که ما امروزه در مکانهایی مانند سوریه، سودان جنوبی و یمن میبینیم.
مناقشات، خشکسالی و بیثباتی سیاسی باعث شده است تا بیش از ۸۵ میلیون نفر در نیاز مبرم به کمکهای فوری غذایی گرفتار آیند
اما حتی در کشورهای توسعهیافته نیز دورنمای کمبود مواد غذایی شاید آنقدرها هم که تصور میکنیم، دور نباشد. زنجیرهی غذایی بینالمللی که امروزه غذای ما را تأمین میکند، در تعادل شکنندهای قرار گرفته است.
تنها بحران سیاسی ناشی از تورم افسارگسیخته توانست کشوری نفتخیز نظیر ونزوئلا را گرفتار بحران عمیق غذا و دارو کند
دردناک آن است که برای فروپاشی این تعادل، حتما نباید فجایعی نظیر جنگ و خشکسالی رخ دهد. در ونزوئلا، کشوری که سرشار از ذخایر غنی نفتی است، بحران سیاسی ناشی از تورمی افسارگسیخته منجربه کمبود غذا و دارو شده است؛ بحرانی عمیق که خانوادهها را مجبور کرده که با مصرف گوشت فاسد زندگی خود را بگذرانند و میلیون ها نفر دیگر را نیز راهی کشورهای همسایه کرده است. بحران مالی حوزهی یورو نیز که اقتصاد یونان را تا آستانهی فروپاشی رسانده بود، باعث کمبود مواد غذایی در این کشور بحرانزده شد.
دراینمیان، «بیماری»، «آبوهوای نامناسب» و «افزایش قیمتها» منجر به کمبود تعدادی از محصولات محبوب در سالهای اخیر شده است. افزایش قیمت برنج منجر به ایجاد وحشت در فیلیپین و دیگر کشورهای آسیایی شد و افزایش بیرویه ی تقاضا، باعث بروز بحران در تأمین این غذای اصلی شد. آبوهوای بد اروپا در سال ۲۰۱۰ خود آغازگر روند افزایشی قیمت در بسیاری از سبزیجات بود و ازسوی دیگر با مشکلات پیشآمده در برداشت محصول در چندین کشور، جهان با کمبود سراسری آووکادو مواجه شد.
بیثباتی سیاسی و افزایش سرسامآور تورم در ونزوئلا، منجر به این شده است که مردم با این منظره از قفسههای خالی در فروشگاههای پایتخت روبهرو شوند
اعتراضات سال ۲۰۰۰ انگلستان در موضوع سوخت با بستهشدن مسیر پالایشگاههای نفت و انبارهای سوخت توسط کشاورزان و رانندگان تانکرها همراه شد. این موضوع خود باعث شد سوپرمارکتها از ترس اتمام موجودی خود، اقدام به جیرهبندی فروش موادغذایی خود کنند. حتی اقدامبه احتکار مواد غذایی ازسوی مدارس، خانههای مراقبت، بیمارستانها و خریداران بدبین در بریتانیا پس از برگزیت نیز نشان داد که حتی چند شایعه درمورد احتمال کمبود مواد غذایی میتواند چه آثار مخربی بر رفتارهای اجتماعی داشته باشد.
دانستن این نکته حائز اهمیت است که کمبود مواد غذایی منجر به قحطی نمیشود و بسیاری از قحطیها نیز نتیجهی مستقیم کمبود غذا یا دسترسی به غذا نیستند. تنها زمانیکه گرسنگی تبدیل به یک تجربهی جمعی میشود، قحطی بُروز خواهد یافت.
اما بُروز ناامنی غذایی پدیدهای است که بیشتر از آنچه که تصور میکنیم، رواج یافته است. بخش غذا و کشاورزی سازمان ملل برآورد کرده است که نزدیک به ۸۲۱ میلیون نفر در دنیا دچار سو تغذیه هستند. در ایالاتمتحده آمریکا که خود یکی از بزرگترین صادرکنندگان مواد غذایی جهان است، نزدیک به ۱۲ درصد از خانوادهها در طبقهبندی «ناامنی غذایی» قرار گرفتهاند و چیزی حدود ۶.۵ میلیون کودک به غذای کافی دسترسی ندارند.
دردهای گرسنگی
اما گرسنگی با شما چه خواهد کرد؟ بهدلیل محدودیتهای ناشیاز مسائل اخلاقی درارتباط با انجام آزمایشهای علمی در این حوزه، دانشمندان مجبور هستند بهجای آزمایشهای واقعی به تجربیات افرادی تکیه کنند که پیشتر توانستهاند از دورههای گرسنگی و قحطی جان سالم به در ببرند. بردلی الیوت، روانشناسی از دانشگاه وستمینستر که روی اثرات گرسنگی در مردی که سابقهی تحمل ۵۰ روز بدون غذا را داشته است، میگوید: «در کوتاهمدت، براثر متابولیسم چربیهای اضافی و بافتهای ماهیچهای شما دچار کاهش وزن خواهید شد». بدن انسان بهصورت شگفتانگیزی قادربه تحمل شرایط کاهش وزن است. وقتی بدن فرد ۲۰ درصد از وزن خود را از دست میدهد، مصرف انرژی آن ۵۰ درصد کاهش خواهد یافت. دمای بدن پایین میآید و با غلبهی رخوت و بیحالی در فرد، بدن سعی میکند مقدار اندک انرژی را که هنوز در اختیار دارد، حفظ کند. بااینحال، درنهایت، تمامی اندامها بهجز مغز شروع به تحلیلرفتن میکنند که به نظر میرسد خود نوعی مکانیزم سازگاری برای حفظ مغز در شرایط قحطی باشد. الیوت ادامه میدهد:
همچنین ممکن است مشکلاتی برای کبد و کلیه نیز رخ دهد. همچنین تنظیم فشار خون نیز دچار نقصان خواهد شد و این بدان معنا است که فرد بهراحتی ممکن است از هوش برود.
در حالیکه تصاویر مربوطبه کودکان مبتلابه سوء تغذیه در طول دههی ۱۹۸۰ بهشدت در رسانهها منعکس شد، اما قربانیان قحطی اخیر در یمن عمدتا نادیده گرفته شدهاند
همانطور که کمبود مواد معدنی و ویتامینها در بدن تداوم مییابد، شانس بروز بیماریهایی مانند اسکوربوت (بیماری ناشی از کمبود ویتامین ث) و پلاگر (بیماری ناشی از کمبود ویتامین ب۳) نیز بیشتر میشود. بنابر گفتههای ریتا بهیتا از برنامهی جهانی غذا طی دههی ۱۹۹۰ درمورد کمبود شدید مواد غذایی در کرهی شمالی، کودکان نسبت به بزرگسالان در معرض آسیبپذیری بیشتری هستند و دربرابر بیماریهای عفونی زودتر نشانههای ضعف و زوال را از خود نشان میدهند.
گاهی اعتصابات ناشی از سیاستهای غلط منجر به وحشت بازار، خریدهای هیجانی، کمبود شدید و فروپاشی تعادل زنجیرهی غذا در یک جامعهی مدرن میشود
بقا بدون غذا میتواند بهشدت وابستهبه عواملی نظیر وزن بدن، تعداد ذخایر کالری موجود در چربی و سایر شرایط سلامتی فرد داشته باشد. زنان نسبت به مردان انعطافپذیری بیشتری در این شرایط دارند. اما بهطور کلی، بیشتر افراد در صورت کاهش وزن بدنشان به نیمی از شاخص تودهی نرمال خود، جان خود را ازدست خواهند داد که این وضعیت معمولا پس از تحمل ۴۵ تا ۶۱ روز بدون مصرف مواد غذایی رخ خواهد داد.
اما حتی برای آنهایی که از چنین شرایطی جان سالم بهدر میبرند، عواقب بلندمدتتر دورازذهن نخواهد بود.
گرسنگی طولانیمدت میتواند بر قد افراد نیز تاثیر بگذارد. این وضعیت میتواند منجر به بُروز کوتاهقامتی در جمعیتهایی شود که از قحطی و کمبود شدید مواد غذایی رنج میبرند. کودکانی که در شروع دوران قحطی بزرگ در چین (فاجعهای که بیش از ۳۰ میلیون نفر را در خلال سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ به کام مرگ کشاند)، بین یک تا سه سال سن داشتند، در دوران بزرگسالی بهطور متوسط ۲.۱ سانتیمتر کوتاهتر از افرادی بودند که در دوران قحطی پرورش نیافته بودند. آنها همچنین بازوان لاغرتری داشتند، وزن آنها حدود ۴.۴ درصد کمتر بود و بهطور میانگین موفقیتهای تحصیلی کمتری را در مقایسه با سایرین کسب کردند. آمار سقطجنین در میان زنان باردار متعلق به این دورهی زمانی نیز بالاتر از حد معمول گزارش شد.
نوزادانی که از قحطی اتیوپی در اواسط دههی ۱۹۷۰ جان سالم به در بردند، در دوران بزرگسالی با ریسک بالاتری در ابتلا به بیماریها مواجه شدند. این نتایج درحالی مننشر شد که مطالعات دیگر، به فهرستی بلندبالا از مسائل پزشکی نظیر فشار خون، دیابت و بیماریهای قلبی اشاره داشت که این گروه از افراد در سنین بالاتر با آنها دستوپنجه نرم میکردهاند.
اما اثرات گرسنگی فراتر از سلامت جسمانی است. در طول قحطی بزرگ چین، تعداد مشاغل با کاهش ۲۵ درصدی مواجه شدند و این موضوع بهشدت بر وضعیت اقتصادی کشور تاثیر گذاشت. همچنین کودکانی که از قحطی اتیوپی جان سالم بهدر بردند، در طول عمر خود با کاهش سه الی هشت درصدی درآمدهای خود در مقایسه با سایر افراد معاصر خود مواجه شدند.
بعضی از مردم در سارایوو بهحدی به کمکهای سازمان ملل برای تأمین غذا وابسته بودند که مجبور بودند برای یافتن یک لقمه نان خوردن، در زبالهها جستوجو کنند
شاید این مطالعات بتوانند سرنخهای مهمی را در اختیار ما قرار دهند؛ اما هرگز قادر نخواهند بود درد و رنج جانسوز ناشیاز یک گرسنگی واقعی را برای ما نقل کند.
اوناگ والش، استاد مطالعات جنسیتی در دانشگاه گلاسکو کالدونین متوجه این موضوع شد که در خلال بُروز قحطی ایرلند طی سالهای ۱۸۴۵ تا ۱۸۵۱، شمار افرادی که راهی بیمارستانهای روانی شدهاند، بهطور خیرهکنندهای افزایش یافته است. او میگوید:
شمار افراد معرفیشده به آسایشگاههای روانی آنهم در میان جمعیتی که در طول این زمان بهطور مؤثر به نصف تعداد خود رسیده بودند، یک جهش عظیم را نشان میداد. برخی از این جمعیت ممکن است افرادی بوده باشند که بهدنبال یک وعدهی غذایی مناسب بودهاند و ازقضا میدانستند در یک آسایشگاه چنین امکانی برای آنها فراهم است؛ بااینحال، تغییراتی در نحوهی تفکر افراد نیز قابل مشاهده است.
مردم بهشدت جبرگرا شده بودند. قحطی در ساحل غربی که دسترسی به دریا و ماهی وجود داشت، وضعیت بدتری به خود گرفته بود. شاید این موضوع چندان منطقی جلوه نکند؛ اما باید بدانید که این مردم تمامی داراییهایشان شامل تورها و قایقهای خود را فروختند. مردم گرسنه به تلاش برای بهدام انداختن پرندگان، خوردن علف، گیاهان هرز و حتی کاه متوسل شدند.
این ماجراهای تلخ، دربرگیرندهی سرنخهایی درمورد چگونگی سازگاری یافتن مردم با شرایطی نظیر ازدسترفتن ناگهانی منابع غذایی است.
مکانیسمهای مقابله
در خلال قحطی هلند طی جنگ جهانی دوم، مردم گرسنه در فصل زمستان و اوایل بهار در تلاش برای زندهماندن، شروع به جستوجوی گیاهان و قارچها کردند.
تین ونآندل، یکی از اساتید تاریخ گیاهشناسی دانشگاه لیدن در هلند میگوید در زمان آغاز جنگ جهانی دوم در هلند که کشوری ثروتمند و پرجمعیت با پوشش گیاهی نسبتا اندک محسوب میشد، جستوجو برای گیاهان اقدامی معمول محسوب نمیشد. مردم به نسخههای قدیمی از کتابهایی با موضوع روشهای طبخ گیاهان وحشی و نیز راهنماییهای خویشاوندان مسن خود برای یادگیری نحوهی جمعآوری و پختن غذاهای قابلخوردن روی آوردند. آنها شروع به مصرف چغندر قند، پیاز لاله، پوست سیبزمینی، گزنه و قارچهای وحشی کردند.
در اوج دوران جنگهای جهانی، حتی پارکهای سلطنتی لندن برای پرورش غذای مایحتاج مردم اختصاص داده شد
ونآندل میافزاید:
گروههایی از مردم شهر شروع به پرسهزنی در حومهی شهر کردند. هر کس که میتوانست تکهای زمین را دراختیار بگیرد، آن را به باغچهی سبزیجات تبدیل میکرد. مردم در حیاطهای شهری خرگوش پرورش میدادند. آنها حتی علوفهی حیوانات را از مزارع یا ضایعات کشاورزی میدزدیدند.
در طول جنگ جهانی اول و دوم، بسیاری از پارکهای سلطنتی معروف لندن به مردم اختصاص داده شد تا بتوانند مایحتاج خوراکی خود را در این مکانها پرورش دهند. درحالیکه امروزه استفاده از گیاه شابانک بهعنوان یک افزودنی رایج در سالادها استفاده میشود، تاریخچهی استفاده از آن به دوران جنگ جهانی دوم بازمیگردد؛ یعنی دورانی که ایتالیاییها برای یافتن غذا به پرسهزنی در حومهی شهرها مشغول بودند.
در پی بحران اقتصادی یونان، تقاضا برای ثبتنام در مدارس آموزش کشاورزی ازسوی مردم بالا رفت
اخیرا نیز تهدید کمبود مواد غذایی مردم را مجبور کرده است تا مشاغل سنتیتری را مدنظر قرار دهند. برای نمونه، بهدنبال بحران اقتصادی در یونان و کمبود مواد غذایی در این کشور، ثبتنام در مدارسی که در آن دورههای آموزش کشاورزی برگزار میشد، با افزایش قابلتوجهی مواجه شد.
این اقدام میتواند آنها را در موقعیت بهمراتب بهتری قرار دهد. بنابه گفتهی الکس دوال، درشرایط قحطی، جمعیتهای روستایی بهتر از جمعیتهای شهری قادر به بقا هستند. او میگوید:
در مناطقی که بهصورت سنتی مستعد بُروز قحطی هستند، مردم مزارع خود و شیوههای بقای مختصبهخود را دارند. آنها اندوختههایی ارزشمند از دانش دارند. در آفریقا، مادربزرگها از غذاها، میوهها و دانههای خوراکی موجود در جنگلها اطلاع دارند. این دسته از افراد قادر به واکنش بسیار بهتری (در شرایط قحطی) خواهند بود.
برای رهشاد ترومبیا، خاطرهی آن کابوس ۴۷ ماههای که وی در سال ۱۹۹۲ تجربه کرد، هرگز محو نخواهد شد. اما باوجود تمام آن وحشتها و بدبختیهایی که وی پشت سر گذاشته، او همچنان معتقد است که شهر او تنها با درپیشگرفتن شیوهای متفاوت از تغذیه توانسته از ورطهی جنگ و قحطی نجات یابد. او اینگونه به خاطر میآورد:
کل سارایوو تبدیل به یک خانوادهی بزرگ شد. ما با یکدیگر بسیار مهربان بودیم و همهچیز را با یکدیگر بهاشتراک میگذاشتیم . این چیزی بود که من قبلا هرگز بهچشم ندیده بودم. مایهی غرور من است که در روزگار ناامیدی و بدبختی، توانستهام سارایوو را زیباتر از همیشه ببینم.
تصور چنین روزگار سختی برای ما که تا نزدیکترین سوپرمارکت محلهی خود با قفسههایی آکنده از انواع مواد غذایی رنگارنگ، بیشتر از ۱۰۰ قدم فاصله نداریم، کمی دشوار است؛ اما قطعا هیچیک از اهالی سارایوو، کاراکاس، صنعا یا دمشق نیز هرگز پیش از بُروز واقعه، حتی در ترسناکترین خوابهای خود نیز چنین کابوسهایی را به چشم ندیده بودند. پس بد نیست کمی تامل کنیم، گاهی همهچیز تقریبا یکشبه رخ میدهد.