نظریهای از دنیای فیزیک سر برآورده که بیپروایانه، «ماده» را در جهان، مفهومی زائد قلمداد کرده و تنها واقعیت غایی جهان را «اطلاعات» میداند.
مکس تگمارک، نام فیزیکدانی جسور از مؤسسهی فناوری ماساچوست است که در کتاب پیشین خود با نام «جهان ریاضی ما» تصویر تکاندهندهی خود را از جهان اینچنین به نمایش میگذارد:
پروتونها، اتمها، مولکولها، سلولها و ستارگان همگی مفاهیمی زائد هستند، تنها دستگاه ریاضی مورداستفاده برای توصیف رفتار ماده، واقعی است و نه خود ماده.
از دیدگاه تگمارک، جهان مجموعهای از هویتهای انتزاعی با روابطی میان آنها است که میتوان آن را به شیوهای مستقل از این زوائد (یعنی ماده) توضیح داد. او «وجود» را تنها نوعی توصیف قلمداد میکند و آنچه را که در وهلهی اول توصیف شده، بهکلی انکار میکند. جهان را از مفهوم ماده مبرا میداند و تنها واقعیت نهایی را «اطلاعات» تلقی میکند.
این مفهوم انتزاعی که «رئالیسم اطلاعات» نامیده میشود، ماهیتی فلسفی دارد؛ بااینحال، مفهومی است که از همان آغاز با دنیای فیزیک عجین بوده است. رئالیسم اطلاعات یک زیربنای فلسفی شناختهشده برای فیزیک دیجیتال است که شاید کشف انگیزهی چنین ارتباطی آنقدرها هم که بهنظر میآید، دشوار نباشد.
مقالههای مرتبط:
درواقع، طبق افسانههای یونان باستان، اگر ما اشیا را بهصورت مداوم به قطعات کوچک و کوچکتر تقسیم کنیم، در پایان به ذراتی صُلب و غیرقابل تقسیم به نام اتمها خواهیم رسید؛ ذراتی آنقدر فشرده که حتی تصور میشد شکل مشخصی داشته باشند. بااینحال، همانطور که درک ما از فیزیک پیشرفت کرد، ما متوجه شدیم که اتمها خود قابلتقسیم به ذرات کوچکتری هستند و آن ذرات نیز خود از ذرات کوچکتری ساخته شدهاند و این روند آنقدر پیش میرود که درنهایت آنچه باقی میماند، فاقد شکل و حالت جمود است. در اعماق زنجیرهی کوچکترینها در دنیای فیزیک ذرات، تنها موجودیتهایی ناپایدار باقی میمانند که ما آنها را «انرژی» و «میدان» نام نهادهایم؛ یعنی ابزارهایی مفهومی و انتزاعی برای توصیف طبیعت که به نظر میرسد خود فاقد هرگونه ماهیت واقعی و یکپارچهای باشند.
این بدان معنا است که از نگاه برخی فیزیکدانان، آنچه که ما بهعنوان «ماده» خطاب میکنیم، با تمام صلابت و یکپارچگیای که دارد تنها یک توهم است. تنها آن دستگاه ریاضی که فیزیکدانان در نظریههای خود ابداع میکنند، واقعی است و نه آن جهان درکشدهای که این دستگاه در وهلهی اول برای توصیف آن ایجاد شده بود. از دیدگاه این گروه، چنین نتیجهگیری غیرمعمولی خود پیامدی از نظریه است، نه یک گزارهی بدیهی خودمغلوب.
بر طبق نظریهی جدید، آنچه که ما بهعنوان «ماده» خطاب میکنیم، با تمام صلابت و یکپارچگی ظاهری آن، تنها یک توهم است
درواقع، بنابر اظهارات طرفداران رئالیسم اطلاعات، ماده خود از پردازش اطلاعات مشتق میشود و نه از راههای دیگر. حتی مفاهیمی نظیر ذهن و روان (یا روح) خود پدیدههایی مشتقشده از دستکاری اطلاعات انتزاعی هستند. اما پرسش اصلی اینجا است که معنای دقیق خود «اطلاعات» چه میتواند باشد؛ آن هم در شرایطی که از ابتدای امر، هیچگونه بستر فیزیکی یا ذهنی برای میزبانی این اطلاعات وجود ندارد.
یکی از تفاسیر چنین است که بگوییم اطلاعات خود مفهومی اولیه است که میتواند بهصورت مستقل از ذهن و ماده وجود داشته باشد. اما درک واضح و کامل چنین گزارهای خود مقولهای متفاوت است. برای مقایسه میتوان گفت نظیر آنچه در داستان «آلیس در سرزمین عجایب» (نوشتهی لوییس کارول) روی میدهد، روی کاغذ شاید بهراحتی بتوان تصور کرد که چگونه ممکن است که پوزخند گربهی داستان بهنام چِشِر حتی پس از ناپدیدشدنش نیز همچنان باقی میماند؛ اما اینکه چگونه چنین چیزی واقعا در مقام عمل ممکن است، خود مقولهای کاملا متفاوت است.
درک شهودی ما از مفهوم اطلاعات (مطابق تعاریف کلود شانون در سال ۱۹۴۸) چنین است که اطلاعات تنها «معیاری برای تعداد حالات ممکن در یک سیستم مستقل موجود» است. پس مطابق چنین تعریفی، اطلاعات خود از ویژگیهای یک زیرلایهی بنیادین است که پیکربندیهای ممکن این زیرلایه را تعریف میکند و این ویژگی طبعا نمیتواند خود موجودیتی مستقل داشته باشد.
گفتن اینکه اطلاعات خود بهصورت مستقل وجود دارد، مانند آن است که از فرفرهای بدون محور سخن بگویم؛ یا موجی بدون آب، رقصی بدون رقصنده یا آنگونه که لوییس کارول روایت میکند از لبخند گربهی چشر بدون وجود خود گربه.
این بهمنزلهی ارائهی یک گزارهی ادبی است که صرفا میتوان گفت از لحاظ دستوری مشکلی ندارد ولی از باطن، عاری از هرگونه معنایی است؛ یک نوع بازی با کلمات که معنایی بیشتر از یک توهم ندارد.
مشکل اینجا است که بنابر تعریف کلاسیک ارائهشده ازسوی کلود شانون، «اطلاعات» نمیتواند موجودیتی مستقل داشته باشد
میتوان پیشاپیش حدس زد که طرفداران جدی نظریهی رئالیسم اطلاعات، خود به چنین انتقاداتی کاملا واقف هستند. پس موضع این گروه در قبال چنین انتقاداتی چگونه است؟ شاید فرازی از سخنان لوسیانو فلوریدی، استاد فلسفه و اخلاق اطلاعات از دانشگاه اکسفورد در سرفصلی با نام «طبیعت اطلاعات» اندکی راهگشا باشد:
اطلاعات اغلب درقالب پدیدهی چندشکلی و مفهومی چندمعنایی شناخته میشود. پس درواقع، این مفهوم میتواند بستهبه سطح انتزاع موردقبول، مجموعهی الزامات و نقطهی مطلوب ما در نظریه، با چندین و چند تعریف در ارتباط باشد. اطلاعات همچنان یک مفهوم مبهم باقی میماند.
وجود چنین ابهامی، یک نوع سیالیت مفهومی به رئالیسم اطلاعات میبخشد که ردکردن این نظریهی را غیرممکن میکند. به این فکر کنید که اگر اولین انتخاب بدوی ما یک مفهوم دستنیافتنی باشد، پس چطور میتوان آن را با قاطعیت رد کرد؟ در تصدیق این احتمال که اطلاعات ممکن است «یک شبکه از مفاهیم باشد که از لحاظ منطقی وابسته ولی متقابلا سادهنشدنی هستند»، فلوریدی بر این باور است که این ویژگی دستنیافتنی کاملا ذاتی و غیرقابلحل است.
البته باتوجه به اینکه بسیاری از مفاهیم طبیعی دیگر نیز فراتر از توان ادراک بشر قرار میگیرند، این نوع «ابهام» چندان معضل تازهای نبوده و نیست و ازاینرو قضاوت درمورد اینکه چهزمانی این مفاهیم در حوزهی درک بشر قرار میگیرند، کمی مشکل است. واقعیت این است که ما تنها این مفهوم را ابداع کردهایم و باید منتظر بمانیم تا ببینیم آیا نهایتا قادر خواهیم بود که شفافیت کافی را برای درک آن ایجاد کنیم یا اینکه این مفهومسازی ما همچنان مبهم و بیمعنا باقی خواهد ماند. بدیهی است درصورت تحقق گزارهی دوم، عملا بیمعنی است که موجودیتی اولیه برای مفهوم اطلاعات قائل شویم.
بااینوجود، غیرقابلدفاع بودن نظریهی رئالیسم اطلاعات نمیتواند صورت مسئلهی اصلی را (که ما را به این نقطه رسانده بود) پاک کند. همان درکی که به ما میگوید طبق یافتههای فیزیک ذرات، ماده درواقع یک مفهوم انتزاعی و خیالی است. چیزی که ما آن را «ماده» مینامیم، یک انتزاع خالص است. بهراستی چگونه نگاه نزدیکتر ما به ذات ماده باعث شده که تمامی تصورات ما دربارهی صلببودن و یکپارچگی جهان بهیکباره ناپدید شود؟
برای درک این معما، ما نیازی به بازی با مفاهیم مطرحشده در رئالیسم اطلاعات نخواهیم داشت. در عوض، ما باید به آنچه که همینحالا در اختیار ما قرار دارد، اکتفا کنیم: جمود و یکپارچگی از جمله مشخصههایی هستند که در دایرهی ادراک تجربی ما قرار میگیرند. جهان اندازهگیریشده، مدلسازیشده و درنهایت پیشبینی شده ازسوی فیزیک، دنیای مشاهده و ادراک است که در حوزهی علوم نظری قرار میگیرد. باید دانست که تمامی این تصورات ذهنی و انتزاعات تنها در حوزهی توصیفات ما درمورد جهان قرار میگیرند و نه در خود جهان.
نتیجهی نهایی این نوع استنتاج جسورانه آن است که قبول کنیم جهان سرتاسر یک ساختار ذهنی است که روی پردهی ادراک ما نقش بسته است
آنچه که باعث سردرگمی ما شده است تعارض میان ادراکات ما و زیربنای واقعی موجود در پس این ادراکهای ماست. ما سعی میکنیم جمود و یکپارچگی این دنیایی که درک کردهایم را در دل واقعیت زیربنایی آن نیز بیابیم. بااینحال، یک دنیای غیرذهنی بدون شک انتزاعی است و از آنجاکه جمود و یکپارچگی مشخصههایی ناشی از تجربیات ما هستند، پس قادر نیستیم آنها را در دل این واقعیت بیابیم. مسئلهای که ما با آن روبهرو هستیم، صرفا یک محصول فکری است ، چیزی که ما تنها بهخاطر عادات نظری و تعصبات فکری، از پیش خود ابداع کردهایم.
تگمارک با درنظر گرفتن ماده بهعنوان چیزی در جهان خارج و مستقل از ذهن، بهدرستی استنتاج میکند که ماده درواقع مفهوهی زائد و غیرضروری است؛ اما نتیجهی نهایی این نوع استنتاج جسورانه آن است که قبول کنیم جهان سرتاسر یک ساختار ذهنی است که روی پردهی ادراک ما نقش بسته است. دنیای ریاضیاتی تگمارک ذاتا یک دنیای ذهنی است که در آن تمامی دیگر مفاهیم دنیای ریاضیات (نظیر اعداد، مجموعهها، معادلات) نیز حضور دارند.
همانطور که برناردو کاستراپ در کتاب جدید خود باعنوان «ایدهی جهان» بهتفصیل توضیح داده، هیچیک از اینگونه نظریات بر «نفسگرایی» دلالت ندارند. درست است که «دنیای ذهنی» تنها در ذهن حضور دارد، اما این حضور تنها محدود به ذهن شخص شما نیست؛ بلکه این دنیا در حوزهای از قلمروهای ذهنی فراتر از اشخاص جای گرفته که پس از مشاهده و پردازش ازسوی ذهن تکتک ما، خود را بهصورت واقعیتی فیزیکی (با تمام یکپارچگی، جمود و قطعیت) به ما نشان میدهد. مقصدی که علم فیزیک سعی دارد ما را بهسوی آن رهنمون کند، همین دنیای ذهنی است و نه آن بازی با کلماتی که در رئالیسم اطلاعاتی با آن مواجه هستیم.