گفتگو با «بختیار رحمانی»، ستاره جدید آبی ها (عکس)
بختیار رحمانی ستاره سال های گذشته تیم فولاد حالا قرار است ستاره استقلال شود؛ آن هم با پیراهن شماره 7. پسر 25 ساله کردستانی که از بچگی در اهواز بزرگ شده، حالا قرار است صاحب پیراهن اسطوره آبی ها باشد. او که عشق کریس رونالدوست، می گوید رویاهای بزرگی برای پوشیدن پیراهن آبی در سر دارد.
بختیار یک جورهایی مثل مجتبی جباری است. اصلا شاید مثل علی کریمی. شاید خیلی با حرف هایش تحت تاثیر قرارت ندهد و خیلی نخبه به نظر نرسد، اما صراحت و راستی در گفتارش دارد. روراستی بچه های شهرستان را حفظ کرده و خیلی جالب حرف می زند. آنچه در ادامه می خوانید چند پرسش و پاسخ خاص است از این پسر سرپل ذهابی که می گوید با خاک و هوای اهواز خو گرفته.
ماجرای سربازی
یک مدت اسم سرباز فراری روی شما گذاشتند…
نه بابا! ما که همیشه در درسترس بودیم و خبری هم از فرار نبود. ما که برای کارت های مان رفتیم دادگاه، احکام مان صادر شد و رفتیم و در تیم نظامی هم بازی کردیم.
شاید چون مهرداد پولادی بعد از جام جهانی به ایران برنگشت، فشار روی شما خیلی زیاد شد.
درست است. اگر مهرداد برمی گشت خیلی چیزها تغییر می کرد و شرایط ما هم بهتر می شد. ولی باز همکی روش خیلی نسبت به من و سروش لطف داشت و بنده خدا ما را به همه اردوها دعوت می کرد. امیدوارم که بتوانیم جواب اعتمادهایش را بدهیم.
الان حسابی خوشحالی که بالاخره کارت پایان خدمتی داری که باطل نمی شود و با خیال راحت می توانی بازی کنی؟
بله واقعا. ولی سروش الان دارد عذاب می کشد. من یک ماه با او هم اتاقی بودم و شرایط سختش را از نزدیک دیده ام. فکر کنم مهرداد بر می گشت همه چیز خیلی بهتر پیش می رفت. حتی خود مهرداد هم می توانستن در تراکتور بازی کند. او دوست من است ولی به جرات می توانم بگویم که اگر مهرداد به تراکتور می آمد، همانقدر که در قطر قرارداد بست، اینجا هم می گرفت. ولی بنده خدا تصمیمی گرفت که زندگی ما را خیلی سخت کرد. اگرچه اصلا از دستش دلخور نیستم.
آن روزها خیلی حالب و عجیب بود. وقتی ماجرای کارت های خدمت تان لو رفت. شما یکدفعه نقش اول این داستان را ایفا کردی و…
بله. آن زمان فقط حرف از من بود. من حتی لیست بازیکنان سرباز باشگاه را دیدم، ولی فقط من بودم که درباره ام صحبت زیاد بود. من و سروش و شجاع خلیل زاده تازه به تراکتور رفته بودیم اما شرایط من فرق داشتم چون تازه از فولاد آمده بودم. آنجا کاپیتان تیم بودم و خیلی چیزها متفاوت بود. آن زمان هجمه روی فولاد زیاد بود. حتی خیلی ها تلاش کردند که سر این ماجراها قهرمانی لیگ را از ما بگیرند. در حالی که مسئله من اصلا ربطی به فولاد نداشت.
خیلی جالب است که حتی همین الان هم هیچ چیز را گردن فولاد نمی اندازید؛ آیا واقعا همین طور است که می گویی؟
چون مسائل به وجود آمده در اهواز اصلا ربطی به ما نداشت. پرونده من مربوط به کرمانشاه بود و سروش هم کارهایش را در شیراز پیگیری می کرد. من تا وقتی که از چیزی خبر نداشتم، نمی توانستم درباره باشگاه صحبت کنم. ولی اگر مطمئن می شدم درباره یکسری چیزها حتما حرف می زدم. ولی یک لیست در باشگاه آمد که اسم همه بازیکنان در آن ثبت شده بود. اسم من را هم زده بودند «رحمان بختیاری» و یک آقایی کارهای مربوط به همه بازیکنان فولاد را انجام داد. من نمی دانم اگر یکی از بازیکنان پول این آقا را نمی داد یا اینکه به او در باشگاه پست نمی دادند، چه بلایی سر بازیکنان می خواست بیاورد. با اینکه آخرش هم او به جایگاهی در باشگاه نرسید.
اتفاقی برای آن شخص نیفتاد؟
من واقعا نمی دانم. اصلا این آقا را نمی شناسم و نمی دانم که سرنوشتش چه شد. حالا من برایتان یک چیز جالب بگویم. بازیکنانی مثل آرش افشین و احمد عبدالله زاده یا حتی پسر آقای دهکردی، همه اینها خودشان کسری خدمت داشتند و من نمی دانم چرا این کار را با اینها انجام دادند. این راه خیلی اشتباه بود. چون آن آقا برای بازیکنان معافیت می گرفت ولی هیچ وقت نمی گفت که تو به این دلیل می توانی کسری بگیری.
بختیار و کاوه!
در این یکی دو ساله خیلی علاقه داشتی که به استقلال بیایی و در همان روزهای اول نقل و انتقالات این اتفاق افتاد. شاید اگر عجله نمی کردی مثل بعضی ها رقم قراردادت هم خیلی بالاتر می رفت.
درست است. ولی همان بازیکن هایی که شما می گویید ناز می کنند، چقدر می گیرند؟
بالاترین رقم ها را…
خب. من هم همانقدر گرفتم. من قبلش این را بگویم که کاوه رضایی را خیلی دوست دارم. خدا می داند شاید درست نباشد بگویم ولی بارها شده که من در فولاد الکی پایم را گرفته ام که کاوه هم بازی کند. چون از ته قلب هم خودش و هم سبک بازیش را دوست داشتم. ولی این چیزهایی که در روزنامه ها می بینم که می گویند فلان بازیکن بین استقلال و پرسپولیس گیر کرده است را اصلا نمی پسندم. آدم حتی با 200 میلیون کمتر باید جایی را انتخاب کند که دوست دارد. حالا من نمی دانم کاوه طرفدار کدام تیم است. در ایران هر کس باید طرفدار یک طرف باشد. من از دست کاوه هم برای این کارهایش ناراحتم. انیکه خودش را اینقدر انداخت سر زبان ها. کاوه از بچگی با من همبازی بوده. از نوجوانان با هم همبازی بودیم. خیلی خوب همدیگر را می شناسیم. الان خوشحالم او در پستش بهترین شده. کاوه وقتی با من است، خیالم از بابتش راحت تر است چون او برادرم است و باید جلوی چشمم باشد ولی نباید این رفتارها را می کرد. در تمام این مدت سعی کردم با او در تماس نباشم که حاشیه ای ایجاد نشود اما الان خوشحالم که استقلال را انتخاب کرده و دوباره باهمیم. او و سروش واقعا عشق هایم هستند. برادران عزیزم.
ماجرای سلفی بعد از قرارداد با رحمتی
اصرار داشتی که مهدی رحمتی استقلالی بودنت را اعلام کند؟ چون نیم فصل که دست انداخت گردنت و عکسش همه جا پخش شد، خیلی ها گفتند که مهدی می خواهد تو را به استقلال بیاورد.
نه. ولی مهدی یکی از بهترین دوستانم است. اینکه می گفتند مهدی رحمتی می خواهد من را بیاورد استقلال اصلا حرف درستی نوبد. شاید مهدی رحمتی آن روزها که هیچ کس حتی یک هزار تومانی به بختیار رحمانی نمی داد، به من خیلی کمک می کرد. چون دوستم بود و پنج شش سال با هم رفیق بودیم. خدا شاهد است که خبر ندارید مهدی چقدر به من تاکید می کرد که برای تراکتور خوب بازی کن. باید برای این تیم زحمت بکشی. حتی یک بار هم به من نگفت که به استقلال بیا. ولی در کل کمک زیادی به من کرد و باعث افتخارم است که با همه بازیکنان خوب ایران رفیق هستم و فکر می کنم همه من را دوست دارند. چون مدام من را راهنمایی می کنند.
ماجراهای من و کریس
خیلی کریس رونالدو را دوست داری؟
راسشت من یک رئالی دوآتشه هستم و خب کریس رونالدو را هم برای این زحمتی که می کشد تا فوتبالیست خوبی باشد، دوست دارم.
برای همین وقتی پنالتی از دست داد، از خود بی خود شدی؟
وای نگو و یادم نیانداز. خیلی حرص خوردم. فکر کن آن شب تو تلویزیون و کنار دکتر صدر که همیشه طرفدار تیم ضعیفتر است، خیلی حرص خوردم، وقتی که کریس پنالتی از دست داد. کاری هم از دستم بر نمی آمد غیر از فریاد زدن.
خیلی دوست داری که کریس رونالدو باشی و این لقب BR7 استقلال را هم گرفتی.
این لقب که عالی است. خیلی دوستش دارم.
ولی خیلی از نظر بدنی نحیف تر از رونالدو هستی!
نه اصلا. من خوراکم این است که بازیکنان تیم های عربی به من بخورند و با زور و تکنیکم بندازم از کنارشان رد شوم. تا به حال هیچ وقت در بازی احساس نکرده ام که کم آورده ام. فکر کنم از همه قوی تر و بدبدن تر تو فوتبال خودمان، محسن بنگر باشد دیگر! ولی حتی از او هم می شود به سلامت رد شد. خدا را شکر تاحالا احساس ضعف بدنی نداشته ام. البته با آدم های قد بلند خیلی هم نیاز نیست که تنه به تنه شوی و از نظر بدنی درگیر شوی. آنها روی زمین حریف ما جثه کوچک ها نمی شوند!
اهواز و گرد و خاکش
چه حسی داری هر بار می روی و گرد و خاک اهواز را می بینی؟
خانواده ام همه آنجا هستند. الان هر چقدر به همسرم می گویم که برویم یک شهر دیگر، قبول نمی کند. او بچه اهواز است و آنجا را دوست دارد. ولی واقعا زندگی کردن در آن شرایط خیلی سخت است. من پنج شنبه گذشته می خواستم بعد از تمرین استقلال برای آوردن وسایلم به اهواز بروم. دیدم 9 تا پرواز کنسل شده است. یعنی فقط صبح ها می شد که بروی و برگردی. من روستاهای آنجا را که دیدم واقعا اشکم در می آمد. حتی پنجره های دو جداره هم مسخره و دروغ است!
من آدم هایی را سراغ دارم که در اهواز در خانه های گلی زندگی می کنند. ببین این خاک چه بلایی سر ریه های شان می آورد. وقتی تا دو متر آن طرف ترت را نمی بینی و روی ماشین ها در چند ثانیه پر از خاک می شود، ببین ریه ها چه بلایی سرشان می آید.
البته این خاک فعلا همه آن مناطق را فرا گرفته…
بله حسابی پخش شده، حتی کرمانشاه و ایلام هم وضع خیلی بدی دارند. این چندروز که پیش خانواده ام بودم، از اینکه نمی توانستم بیرون بروم خیلی عصبی شده بودم. ولی مردم شهر روزهای زیادی از سال، این مشکل را دارند.
حس بدتر این است که مردم فکر می کنند فراموش شده اند و مسئولان هم به یادشان نیستند.
الان همه مدام می گویند مسئولان بیایند و به داد ما برسند. ولی شرایط هم سخت شده و انگار نمی شود مشکل را راحت حل کرد. اما اهواز تهران نیست که مثلا بختیار خسته که شد برود فرحزاد! جایی را ندارد…
لب کارون را دارد دیگر…
نه بابا. الان دیگر آن لب کارون قدیم وجود ندارد. یک روز می گویند آب دارد، یک روز می گویند خشک شده است. حالا الان یک شهردار آمده است که دارد یکسری کار انجام می دهد. چند تا قایق در آب گذاشتند، روشنایی آن جا را تامین کرده اند. ولی باز هم مردم آنجا هیچ چیز جز همین کارون که شما گفتید ندارند…
اما همه می گفتند که بهشت ایران بوده.
خب. خود شما هم می گویید بوده! ولی الان اصلا چنین چیزی وجود ندارد. من یادم هست که وقتی سال 84 نوجوانان بازی می کردم و آنجا بودم، باران که می آمد آب کارون تا روی پل می رسید. یعنی مراکز خرید از ترس تعطیل می شدند. یعنی انقدر خوب بود. ولی متاسفانه هرچه می گذرد بدتر می شود. اگر مثلا عرض کارون 10 متر بوده، الان شده 5 متر. مدام از وسعتش کم می کنند و کنارش پارک و فضای سبز می سازند. آب را از مردم می گیرند و این کارها را انجام می دهند. واقعا این کارها عذاب آور است. ولی باز هم من به شخصه تشکر می کنم از شهردار جدید که به فکر کارون است.
بختیار و سینما
رابطه ات با سینما چطور است؟ چقدر فیلم می بینی؟
فقط فیلم اکشن می بینم! شاید فیلم های مافیایی هم ببینید شما. ولی من بیشتر فیلم های اکشن هالیوودی را دوست دارم. سریال های آمریکایی را می بینم. مثلا سریال بازی تاج و تخت را می بینم. وای خیلی بد شده که افتادم به شماره. یک هفته باید منتظر بمانم که سری جدیدش بیاید و دانلود کنم. تازه خبر خوشحال کننده دیگری هم شنیدم. اینکه سیزن جدید فرار از زندان به زودی می آید. وای که من چقدر دوستش دارم.
سینما هم می روی؟
در شهرستان هایی که خیلی سینمای خوب نداریم. ولی در تهران معمولا تنها به سینما می روم و فیلم می بینم. سینما و تئاتر را در کل دوست دارم. رفتن و گشتن را دوست دارم اما به هر حال شرایط الان خیلی سخت شده است.
در اینستاگرام هم خیلی فعال هستی؟
من هر 4 روز یکبار عکس می گذارم و خیلی شدید فعالیت ندارم. من اصلا این جور چیزها را دوست ندارم. راستش می خواهم که فقط همه وقتم را برای خانواده ام بگذارم.
بختیار و زادگاهش
آنقد هم که در اهواز بودی دیگر غیرت اهوازی ات خیلی بیشتر شده است.
من از سیزده چهارده سالگی در اهواز بودم و همه خاطراتم متعلق به آنجاست. الان هم خیلی دلم برای اهواز تنگ می شود. مخصوصا با این وضع و با این آلودگی که واقعا اذیت کننده است.
درباره جوانرود بگو.
من فوتبالم را در آنجا زیر نظر آقای قنبری شروع کردم و الان هم مردم آنجا خیلی به من لطف دارند.
تو در خانواده خیلی پولداری هم بزرگ نشدی. درست است؟
بله. من اصلا در خانواده ای که وضع مالی خوبی داشته باشد بزرگ نشدم و کار ما کشاورزی بود. من خودم حتی سر ساختمان کار می کردم و افتخار هم می کنم به این چیزها. حتی دست فروشی هم کرده ام. مجسمه های دستی می فروختم.
صدات هم خیلی خوب نیست که خوانندگی می کنی!
این کلیپ هایی که از من می بینید قدیمی و برای چهار پنج سال پیش است.
تو مراسم ها نمی خواندی؟!
نه بابا! من مثلا تو مراسم ازدواج خواهرزاده ام رفتم و یک آواز خواندم. ولی یکسری چیزها را همکاران شما بزرگ می کنند دیگر. مثلا همین خبر ورزشی نوشته بود که بختیار در عراق کنسرت گذاشته است! من چجوری انقدر راحت کنسرت بگذارم؟! من فقط یکی دو تا آهنگ خوانده بودم و دوستانم می گفتند صدات خوب است و بخوان. شبکه های کردی صدات را پخش می کنند.
منبع :هفته نامه تماشاگران امروز