صابر موسوی شاعر جوان و معاصر کشورمان به عنوان میهمان ویژه سخنانی را درباره زندگینامه و آثار و احوالات این شاعر گرانقدر ایران زمین ایراد نموده و سپس فرازهایی از منطق الطیر عطار نیشابوری و چهل منزل عرفان را برای حاضران قرائت نموده و به بیان ویژگی های عرفان شرقی و شعر عطار پرداختند. و درباره مرگ عطار نیز اینگونه شرح دادند: در کشتار عام نیشابور، عطار که پیری ضعیف بود به دست مغولی اسیر افتاد. مغول وی را پیش انداخت و همراه برد. در راه، مریدی شیخ را شناخت. پیش آمد و از مغول درخواست تا چندین سیم – پول نقره – از وی بستاند و شیخ را به وی بخشد؛ اما شیخ رو به مغول کرد و گفت: ” بهای من، این نیست. مغول، پیشنهاد مرید نیشابوری را نپذیرفت و شیخ را همچنان چون اسیر پیش راند.
اندکی بعد یک تن از آشنایان، شیخ را شناخت. پیش آمد و از مغول درخواست کرد که چندین زر – پول طلا – از وی بستاند و شیخ را به وی بخشد. شیخ، باز رو به مغول کرد و گفت: “بهای من این نیست”. مغول نیز که می پنداشت شیخ را به بهای گزاف از وی خواهند خرید، نپذیرفت و همچنان با شیخ به راه افتاد. در نیمه راه، مردی روستایی پیش آمد که استر خویش را می راند. شیخ را بشناخت و از مغول درخواست کرد تا وی را رها کند. مغول از وی پرسید: درعوض او چه خواهی داد؟ روستایی گفت: ” یک توبره کاه “! این جا، شیخ رو به مغول کرد و گفت: ” بفروش که بهای من این است . ” مغول برآشفت. شمشیر کشید و در دم، شیخ را هلاک کرد؛ اما شیخ که تیغ مغول، سرش را به خاک افکنده بود، خم شد و سر خویش را گرفت و برگردن نهاد. پس از آن، در حالی که یک منظومه کوتاه خویش – بی سرنامه – را می سرود، در برابر چشم حیران مغول، راه خویش در پیش گرفت. وقتی منظومه را به پایان آورد، ایستاد و همان جا افتاد و جان داد…
برگزاری مسابقه مشاعره میان تعدادی از شرکت کنندگان و اهدای جوایز به برگزیدگان از جمله بخش های این برنامه بوده است.