ناصری درباره علت رفتن سراغ جناب میثم تمار میگوید: «پژوهشی درباره یاران ایرانی ائمه کار کرده بودم. افراد را هم گزینش کرده بودم که چه کسانی هستند که میشود در موردشان رمان نوشت. اصحابی که ویژگی اولشان ایرانی بودن بود. میثم یکی از مهمترینشان بود. شخصیتی جذاب و گمشده. پاسخ مناسبی هم بود برای مایی که بین ایرانیت و اسلامیت در نوسان هستیم. حداقل برای خودم اقناع کننده بود. عین کاری بود که میخواستم بنویسم. متن را هم نوشته بودم و یک سال بود که بایگانیاش کرده و به ناشر ارائه نداده بودم. یکی از دوستان پیشنهاد داد که این متن را به انتشارات جمکران بدهم. دادم و خوششان آمد و چاپ شد.»
چهار هزار دیلمی در کوفه بودند
ناصری که دکترای تاریخ تشیع هم دارد، درباره سختی رمان نوشتن با موضوع تاریخ میگوید: «در تاریخ فکتها و قلههایی وجود دارد که نویسنده میتواند از اینها استفاده کرده و لابهلای آنها ملات بریزد. میثم اسیر شده است، یک زن بنیاسدی او را در بازار کوفه به بردگی میخرد، امام علی(ع) در ایام جوانی او را در کوفه دیده و آزادش میکند. اینها قلههای من بود. غیر از اینها من فکتهای دیگری هم داشتم. مثلاً در کوفه چهار هزار دیلمی وجود داشته است. شمر معلم و حافظ قرآن بوده است. حتی بازار کوفه و فروش انواع خرما و ماهیها و رشد مدنی این شهر از چادرنشینی و کپرهایی از نی و بعد ساختمانسازیاش همه در تاریخ موجود است.»
ماجرای همسر ایرانی میثم
ناصری که گرم گفتوگو شده است ادامه میدهد: «نویسنده این تکههای کوچک را جمع کرده و کنار هم میچیند. البته همه این تکهها صرفاً در یک سند یا کتاب وجود ندارد. نویسنده باید اینها را از منابع مختلف گردآوری کند. یکی از دوستان من کتابی نوشته به نام پیدایش کوفه. تقریباً ۵۰۰ صفحه است. من از این کتاب استفاده زیادی کردم. بقیه فکتهایی که از تخیل پدید میآیند هم خب باید در راستای معیارهای تاریخی باشد. مثلاً همین موضوع که میثم با یک دختر ایرانی ازدواج کرده است. آنچه در تاریخ میبینیم این است که در آن زمان کوفه، ازدواج مرد ایرانی با دختر عرب ممنوع بوده است.»
نویسنده «باغطوطی» ادامه میدهد: «صحنه مربوط به ابنمسعود هم از همین سنخ است. ما می دانیم که ابنمسعود مدتی در کوفه فرماندار بوده است؛ اما اینکه آیا در طول مدت مسوولیتش با میثم تلاقی داشته را من ساختهام. در هر صورت از این فکتهای مسلم تاریخی استفاده کرده و بین این قلهها را با ملاتی از جنس مردم نگاریِ آن زمانِ تاریخ پر کرده و به این سمت و سو حرکت کردهام.»
ناصری در ادامه در پاسخ به این نقد که احساس نمیکند که داستان در اواسط خود از کشش اولیه افتاده و کمی کسالتبار میشود هم میگوید: «باید برای خواننده لحظاتی را بگذارید که فرصت تفکر داشته باشد. البته این را هم در نظر داشته باشید که میثم در طول تاریخ کار و فعالیت خاصی نکرده است. صرفاً توی کوفه بوده. یک شخصیت آرام و تودار است. در کنار این مساله من سعی کردم لحظاتی هم برای مخاطب ایجاد کنم که به دور از هیجان، قدری به تأمل فرو رود. این همان چیزی است که شما به آن اشاره کردید!»
طوطیِ باغِ علی
این نویسنده ۴۵ ساله در ادامه در پاسخ به سوالی درباره علت انتخاب عنوان «باغطوطی» برای این کتاب میگوید: «صحنهای در داستان وجود دارد که ابن زیاد با میثم مشغول صحبت است. ابنزیاد به او میگوید شما طوطیهایی هستید که حرفهای علی را تکرار میکنید. من شما را میکُشم و نخلستانهای علی را هم ویران میکنم. کنایه از اینکه نمیگذارم نام و نشانی از علی بماند.
میثم هم میگوید اگر قرار است نخلستان علی (ع) نباشد، پس بهتر است که طوطی هم نباشد. این عبارت زیبایی است. استفاده از این عنوان برای نام کتاب هم استعاره از همین موضوع طوطی و باغ است.»
ناصری در ادامه با اشاره به اثری بعدی خود میگوید: «یک رمان به نام خنجر سپید شب دارم. دو سال است روی آن کار میکنم. داستان یک امویزاده است که به امام علی (ع) علاقهمند شده و در نهایت هم در این راه به شهادت میرسد. متن آن را نوشتهام اما نیاز به اصلاح دارد.»
منبع: صبح نو