به گزارش راگانیوز : از قدیم و ندیم گفتند شبها به قبرستان نروید. حتی عامه گفتند اگر دختری بعد از گرگ و میش هوا به قبرستان برود بختش بسته میشود. شاید به همین دلیل است که اجازه نمیدهند کسی در شب در بهشتزهرا(س)، قبرستان پایتخت ماندگار شود. شاید هم به خاطر اینکه به آرامش شبانه ارواح و ظلمات وهم برانگیز قلمرویشان خدشهای وارد نشود. اما هستند کسانی که به هر طریقی شده خود را به بهشتزهرا(س) میرسانند تا به مقصدشان برسند. مقاصد مختلفی از جمله مخدوش کردن سنگ قبر اسیران خاک. حتی هستند کسانی که با وجود ترسشان باید در کنار ارواح شب خود را صبح کرده و از بهشتزهرا(س) پاسداری کنند. آنها خیلیهم جوانند که حراست این گوشه از پایتخت را به عهده دارند حتی اگر هراس داشته باشند هم مجبورند که ترس را تجربه و بعد از مدتی کنار بگذارند و بیشتر از دیگران مرد شوند. آفتاب دامنش را آرام آرام برمیچیند و ظلمات بر پهنه آسمان بهشتزهرا(س) جا خوش میکند. دور میزنم و نگهبانهای شب بهشتزهرا(س) را مییابم. در مورد شبهای آنجا که میپرسم، با کمی گپ اعتماد میکنند و خودمانی میشوند.
**جولان گل دزدها
بیشتر کسانی که اول شب، وارد بهشت زهرا(س) میشوند، دستفروشند. همانهایی که کنار اتوبان گل میفروشند. بیشترشان بین سنگ قبرها میچرخند و گلهایی که هنوز سرزندهاند را جمع میکنند. معمولا نگهبانهای تازه وارد که آنها را در حال گل دزدی میبینند، دستگیرشان میکنند و به قول خودشان تحویلشان میدهند. اما قدیمیترها با این گلفروشها دوست شدهاند. یکی از نگهبانها میگفت: «اگر کار و کاسبی خوبی داشتند که مجبور نبودند صبر کنند تا هوا تاریک شود و با بدبختی خودشان را به این طرف میلهها برسانند برای دو تا شاخه گل. اگر بدانید چه زندگیهایی دارند، گل دزدیشان به چشمتان نمیآید.» میگویم: «بیشترشان معتادند.» میگوید: «بله. اما تا به حال به محلههایشان رفتهای؟ دیدی در چه وضعیتی زندگی میکنند؟ قبول دارم که این دلیل نمیشود که زندگی خودشان و زن و بچهشان را با اعتیاد خراب کنند اما من و دوستانم به این راضی هستیم که به جای این که برود و در اتوبوس جیب مردم را در اتوبوس بزند، گل دزدی کند. تا حالا جیبت را در اتوبوس زدهاند که بدانی بیپول در خیابان ماندن چه حال بدی دارد؟»
**مشتریان دائمی
بهروز به قول خودشان از قدیمیهاست و بیش از یک سال است که در بهشتزهرا(س) است. او میگوید: «شب اول خیلی میترسیدم،رئیسمان من را برد طرف قطعههای جدید و دو ساعت در قبر خواباند. ترسم واقعا ریخت. بچههای تهران اکثرا میترسند و فرار میکنند.» او به رفت و آمدهای شبانه و مشتریهای دائم شبهای بهشت زهرا(س) اشاره میکند و میگوید: «شبها 4نفر سر قبر مردههایشان میآیند. در یکسال و خردهای که اینجا هستم دیدم پسری هر شب میآید سر قبر برادرش. دختری هم هست که هر شب با پدرش میآید و سرقبر نامزدش که مرده مینشیند. یک پیرمرد هم هست که میآید سرقبر پسرش. این 4نفر را همه نگهبانها میشناسند و کاری به کارشان ندارند.» شاید به حسب قدیمی بودنش است که بهروز چیزهای عجیب و غریبی برای تعریف کردن دارد. از دستگیری برخی دختران فراری که شب را لا به لای قبرها به صبح میرسانند تا نبش قبر یکی از بستگان نزدیک مسئول رده بالای دولتی. متعجب نگاهش میکنم، میگوید: «بعضی وقتها هم برای شکستن سنگقبرها میآیند. اگر ببینیمشان تحویلشان میدهیم اما معمولا وقتی ما دور و بر آن قطعه نیستیم این کار را میکنند.»
**قانون خاص بهشتزهرا(س)
از او میگذرم، نیازی نیست زیاد بگردم تا نگهبان دیگری را پیدا کنم. مجتبی تازه وارد است. ادعای نترسی میکند، با لحنش کمی داش مشتی اما محکم جواب سوالاتم را میدهد. میپرسم: راست است که میگویند نگهبانها شب اولی که به اینجا میآیند در قبر میخوابند تا ترسشان بریزد؟ میگوید: «نه بابا کی این را گفته؟ به قول بچههای شهرری هر کسی این را گفته، میخواسته برایتان اِفه بیاید. اینجا فقط قدیمیها میروند تو مخ تازه واردها. یعنی اعصابشان را خرد و داغون میکنند و خیلی به آنها دستور میدهند.» از او میپرسم تا به حال روح هم دیدی؟ جواب میدهد: «چه سوالاتی میپرسید. روح و جن کجا بود؟ شبها خیلیها با موتور یا پیاده میآیند اما نمیتوانند وارد اینجا شوند.اسم اینجا بهشتزهرا(س) است، قانون خودش را دارد و الان قانون عوض شده. اگر ما اینجا نباشیم، شیرهکش خانه میشود. خیلیها دلشان میخواهد ما نباشیم تا راحت بیایند اینجا و موادمصرف کنند. تازه قدیمیترها میگویند که اینجا قبر هم آتش زدهاند.»
**عربده کشی آزاد است
امیر هم تقریبا قدیمی است. نصف بیشتر خدمتش را در بهشتزهرا(س) گذرانده است. او در مورد مهمانان شبهای بهشتزهرا(س) میگوید: «شما یکی دو ساعت در روز میآیی اینجا و فکر میکنی بهشتزهرا(س) فقط همین است. اما شبهای بهشتزهرا(س) فرق میکند. جوانهای زیادی شبها میآیند اینجا. به آنها گیر نمیدهیم و کاری به کارشان نداریم مگر آن که در عین خلاف آنها را ببینیم. گاهی میآیند و اینجا عربدهکشی میکنند. به نظرم بهتر است جوانها برای آن که خودشان را خالی کنند بیایند اینجا و فریاد بکشند تا بروند در شهر و مردم را اذیت کنند. اینجا کسی نیست که اذیت بشود.» او هم جزء نگهبانانی است که به وهم شبهای بهشتزهرا(س) عادت کرده است. در این مورد میگوید: «شبها نمیترسم. اولش که برای خدمت میآییم بهشتزهرا(س) برایمان خوف دارد اما بعد از گذشت چند روز ترس هر کسی میریزد. شبها بهشتزهرا(س) خیلی تاریک میشود اما چشم ما به تاریکیاش هم عادت کرده و مشکلی با تاریکی نداریم. بعضی از بچهها میگویند که سیاهی، وسط قبرها دیدن. به نظر آنها یا روح بوده یا جن اما به نظر من از خستگی چشمشان بوده.»
**خاک کردن جادو و جنبل
احمدرضا بچه اسلامشهر است. خندههایش لحظهای قطع نمیشود و میگوید: «دو نفر از هم دورهایهای خودم در قطعه 215 جن دیدند. میگفتند جنی که دیدند، قدش اینقدر بوده (دستش را با فاصلهای یک متر از زمین نگه میدارد) با موهایی بلند و ریش. من چند بار رفتم آنجا و چیزی ندیدم، اما نگهبانیاش را برداشتند. یک شب هم دو تا از نگهبانها سراسیمه آمدند و گفتند که نزدیک قطعه هنرمندان بودند و انگار یکی با پتک محکم روی زمین میکوبیده. خودمان را به سرعت به قطعه هنرمندان رساندیم آنجا هم چیزی ندیدیم. بیشتر اینها توهم است.» برعکس امیر، احمدرضا اعتقاد دارد بهشتزهرا(س) در شب هم مانند روزهاست و هیچ خبری در آن نیست. او خودش را بلای جان معتادان معرفی میکند و میگوید: «معتادها چون میدانند ما میگیرمشان اینجا نمیآیند. اما یک سری دو تا دختر با ماشین بی.ام.و شاسیبلند ساعت 2 شب به بهشت زهرا(س) آمده بودند. یکی از آنها گفت ما از شهرک غرب میآییم و با شوهرم مشکل دارم. دعانویس گفته باید دعایی را در قبرستان خاک کنم.»
**فریاد شبانه قطعه 5
با شروع شب فریاد پیرزنی در قطعه 5 بلند میشود. کسی نمیداند جسم این روح سرگردان در کدام قطعه است. بهروز اولین کسی است که در مورد این قطعه حرف میزند و این خبر را میدهد. حرفهای چند نگهبان دیگر نشان از تایید حرف اوست. او میگوید: «همه بچهها این را میدانند و کسی اصلا آنجا نگهبانی نمیدهد.» اما چرا کسی آنجا نگهبانی نمیدهد؟ بهروز جواب میدهد: «چند تا از نگهبانانی که آنجا پست میدادند با مشکل روبه رو شدند. اکثرا افسردگی گرفتهاند و یکی از آنها زبانشان بند آمد و دیگر نتوانسته حرف بزند. بعد گفتند دیگر کسی آنجا پست ندهد.» میپرسم میداند صدای فریاد از کدام قبر است؟ اما انگار هیچ کس نمیداند روح کدام قبر اینقدر سرکش است که با فریادش شروع شب را خبر میدهد. میپرسم پس از کجا میدانند صدای فریاد پیرزنی است که هوا را پر میکند و او میگوید: «قدیمیها اینطوری گفتند ما هم میگوییم.»
احمدرضا روح سرگردان زنی در قطعه 5 را تکذیب میکند و میگوید: «یک شب ماشینمان خراب شد و مجبور شدم از در اصلی تا آن طرف بهشتزهرا(س) پیاده بروم. گفتم صدای جیغ که من را نمیکشد. به قطعه 5 که رسیدم شروع کردم سوت زدن و پیرزن را صدا میزدم، ولی خبری نبود. اما از کنار منبع آب دم در، جلوتر که بیایید یک مقبره است، خیلیها همه میگویند شبها پر از صدای پچ پچ است.» نمیدانم حرف کدامشان را قبول کنم؟ او که میگوید روح و جن در بهشتزهر (س) نیست یا آن یکی که میگوید صدای جیغ پیرزنی شروع شب و گستره آرامش نسبی را به اسیران خاک بشارت میدهد. در هر صورت تمام اتفاقات اخیر که رسانهای شده مسئولان بهشتزهرا(س) را بر آن داشته تا با دوربین قطعهها به ویژه هنرمندان و نام آوران را تحت سیطره کنترل خود قرار دهند.
بهشت زهرا(س) آنقدر وسعت پیدا کرده که مدیریتش آسان نیست و باید اذعان داشت زحمات تکتک آنها، از مدیریت تا کارگر سادهاش قابل تقدیر بسیار است.
————————————————–
یک نگهبان: در یکسال و خردهای که اینجا هستم دیدم پسری هر شب میآید سر قبر برادرش. دختری هم هست که هر شب با پدرش میآید و سرقبر نامزدش که مرده مینشیند. یک پیرمرد هم هست که میآید سرقبر پسرش. این 4نفر را همه نگهبانها میشناسند و کاری به کارشان ندارند.
———————————————
یک نگهبان: اما شبهای بهشتزهرا(س) فرق میکند. جوانهای زیادی شبها میآیند اینجا. به آنها گیر نمیدهیم و کاری به کارشان نداریم مگر آن که در عین خلاف آنها را ببینیم. گاهی میآیند و اینجا عربدهکشی میکنند. به نظرم بهتر است جوانها برای آن که خودشان را خالی کنند بیایند اینجا و فریاد بکشند تا بروند در شهر و مردم را اذیت کنند. اینجا کسی نیست که اذیت بشود.