آرشیو انعکاس
برای دسترسی به بخش های اصلی سایت از این قسمت استفاده کنید

سعدی را می فهمیدم اما حافظ را نه!

راگا نیوز: حدود ده سال شعر را گذاشتم کنار. کلاً ناامید شده بودم و پیش خودم می‌گفتم من اصلاً نمی‌توانم شاعر بشوم! اصلاً استعداد ندارم، همه اعضای انجمن به من خندیدند. بغض کردم و رفتم. با شعر قهر کرده بودم…

راگا نیوز به نقل از فارس؛ “محمدرضا طهماسبی” متولد 1356 در تهران است. او کارشناسی مدیریت را در دانشگاه خوانده و اکنون کارمند هوا ـ فضاست. گفت و گوی ما را با ایشان بخوانید.

 فارس: آقای طهماسبی! شعر از کی سراغ شما آمد؟

حقیقتاً من کامل شعر نمی‌گفتم، در این موضوعات انشا که در مدرسه می‌دادند من تک بیت‌هایی را بین پاراگراف‌ها می‌آوردم.

فارس: یعنی انشاء می‌نوشتید و بین پاراگراف‌ها از بیت‌های خودتان می‌آوردید؟‌

بله، مثلاً به فراخور موضوع بیت یا تک‌بیتی می‌گفتم که یک دفعه معلم ما خیلی شگفت‌زده می شد و می گفت این تک‌بیت‌ها را از چه کسی ‌آورده ای؟

 

 

* معلم مان با شعرم اشک ریخت

 

فارس: دوره راهنمایی منظورتان است؟

بله، دوره راهنمایی یا اول دبیرستان بود. حدوداً 15 سالم بود. گفتم از خودم است، معلم گفت چرا شعر نمی‌گویی؟ تو که تک‌بیت می‌گویی چرا شعر کامل نمی‌گویی؟ یادم هست که یک شعر برای امام علی(ع) گفتم و معلم مان هم یک پیرمردی بود و گریه کرد و تحت تأثیر قرار گرفت.

 

فارس: رنگ عنصر عاطفه در اشعار شما مثل شعر «مادر» غلبه دارد. یعنی علاوه بر رعایت موسیقی کناری به عنصر عاطفه هم توجه دارید.

اصلاً مادر مساوی است با عاطفه، اینجا موضوع به مادر توجه دارد، مثلاً اگر من بخواهم شعر حماسی بگویم باید حماسه بچربد ولی عاطفه هم اگر نباشد دیگر شعر نیست.

 

فارس: پس عاطفه با توجه به مضمون شعر شما شدّت و ضعف دارد؟

بله به فراخور کم و زیاد می شود. شعری که در آن عاطفه نباشد زیاد جالب نیست.

 

فارس: پس در سنین 15 سالگی به سرودن شعر روی آوردید؟

بله، یک بار به کلاس شعر (کانون شعر) رفتم که استادی آن‌جا بود و گفت برای زمستان یک شعری بگویید و بیاورید. من یک هفته تلاش کردم و این شعر را گفتم:

دردا دلم گرفته از این چرخ چنبری

از زمهریر بهمن و از باد آذری

افسون مگر شده گلزار و دشت و باغ

در چاه غم خزیده مگر روح خاوری

آواز زاغ بس که شنیدم دلم گرفت

غیر از کلاغ نیست به دنیا کبوتری

ای‌ گل! چرا ز سبزه به زردی نشسته‌ای

ای غنچه! جامه‌ات ز چه از هم نمی‌دری

هر شب بدین امید به بالین غنوده‌ام

تا شاید آید از پس شب روز بهتری

 

 

* گفت این چه شعری است؟ تو خجالت نمی کشی؟

 

فارس: چه قدر هم در این شعر «باستان‌گرایی» به چشم می‌خورد! با وجود واژه‌هایی مثل «غنوده» ‌و «چنبری»!

استاد گفت:‌ این شعر برای ناصر خسرو است، کلی ما را سر کار گذاشته بود. با همسرش در کلاس نشسته بود، یک دفعه گفت: کلاهت کجاست؟ گفتم: کدام کلاه؟ گفت از این کلاه‌بندها که زمان ناصرالدین شاه می‌گذاشتند! دیدم دارد ما را دست می‌اندازد و بعد گفت: این چه شعری است؟ تو خجالت نمی‌کشی زبانش این‌قدر کهن است؟

خلاصه ما حدود ده سال شعر را کنار گذاشتیم و کلاً ناامید شده بودم و پیش خودم می‌گفتم من اصلاً نمی‌توانم شاعر بشوم! اصلاً استعداد ندارم، همه اعضای انجمن به ما خندیدند. بغض کردم و رفتم و با شعر قهر کردم.

 

فارس: ولی با این که نوجوان بودید، این لغت‌هایی که در شعرتان به کار بردید همین خودش یک هنر است.

بله، شعرهای 15 سالگی‌ام همین‌گونه است.

 

فارس: چه پیشینه‌ای پشت این گونه شعر سرودن بود؟

اهل مطالعه بودم؛ سعدی خیلی می‌خواندم.

 فارس: مثل این که «سبک خراسانی» را بیشتر می‌خواندید؟

سعدی، رودکی و زبان شعرهای ساده را می‌خواندم. قصیده‌های مسعود سعد، جمال‌الدین عبدالرزاق، قصاید سعدی و … را می‌خواندم و خیلی هم دوست داشتم و حافظه‌ام از این اشعار پر می‌شد.

 

فارس: آقای طهماسبی! درس را به کجا رساندید؟

در دوره لیسانس ادبیات، دانشگاه علامه طباطبایی قبول شدم و دانشگاه آزاد مدیریت صنعتی قبول شدم و به اصرار مادرم مدیریت صنعتی خواندم. اصلاً این رشته را دوست نداشتم، لیسانس را گرفتم و فوق لیسانس ادبیات شرکت کردم و قبول شدم و منتهی نتوانستم تحصیل کنم. دانشگاه آزاد واحدتهران شمال قبول شده بودم.

 

 

* سعدی را می فهمیدم اما حافظ را نه!

 

فارس: زمانی که اشعار شما حالت تقلید داشت، بیشتر آثار چه کسانی را می‌خواندید؟

جالب است وقتی بچه بودم حافظ را نمی‌فهمیدم، ولی سعدی را راحت می‌فهمیدم. آن قدر سعدی سهل و ممتنع می‌گوید که خیلی‌ها متوجه می‌شوند که چه می‌گوید. همه از شعر او لذت می‌برند.

 

فارس: بیشتر با کدام یک از شعرای معاصر احساس همسایگی ادبی می‌کنید؟

من عاشق غزل‌های حسین منزوی‌ام. سال هشتاد بود که فهمیدم یک همچنین شاعری هم هست.

 

فارس: با آقای منزوی ملاقاتی داشتید؟

متأسفانه توفیق نشد و نتوانستم ببینمش. تنها جایی که منزوی را دیدم زیر جنازه‌اش را گرفته بودم! و یک شعری را هم بالای سرش خواندم. «با تو همه خواهران من در ماتم برادرشان گریه می‌کنند»

 

فارس: بعد از منزوی دیگر با کدام یک از شاعران معاصر ارتباط بیشتری برقرار می‌کنی؟

معاصران هر کدام برای خودشان یک دریا هستند. محمدعلی بهمنی، فروغ، اخوان، سهراب سپهری.

 

فارس: رابطه‌تان با اشعار سلمان هراتی و قیصر امین‌پور چگونه بود؟

کارهای همه‌شان را خواندم. با قیصرامین‌پور زندگی کردم. دو بار به دانشگاه تهران جهت حضور در بزرگداشت قیصر رفتیم و قبول نکرده بود که بیاید و در بزرگداشت خودش شرکت کند. حالا نمی‌دانم دیالیزش را بهانه کرد و یا اصلاً دوست نداشت برایش بزرگداشت بگیرند. خیلی مناعت طبع بالایی داشت. واقعاً من با این کتاب‌های خوب او مثل «آینه‌های ناگهان»‌، «دستور زبان عشق»، «شعر و کودکی» روزگار گذراندم.

 

فارس: کدام یک از مجموعه‌های شعری قیصر را از لحاظ ادبی‌ قوی‌تر می‌بینید؟

من در جایگاه قضاوت نیستم ولی‌ «آینه‌های ناگهان» ‌او را دوست دارم. “شعری برای جنگ” او بسیار زیباست. کتاب «شعر و کودکی» قیصر هم زیباست.

 

فارس: شما می‌بینید در حوزه روانشناسی گفته است و از «ژان‌پیاژه» هم صحبت کرده است.

این آدم دیدش متفاوت است.

 

فارس: با این توجه‌ای که به شعر کودک و نوجوان دارد با همین هم و غم در سال 67 سروش نوجوان را راه اندازی می‌کند و با همین دغدغه کتاب‌هایی مثل «ظهر روز دهم»، «به قول پرستو» ، «مثل چشمه، مثل رود» را می‌سراید. و سروش نوجوان یک پایگاه و جایگاهی برای شاعران کودک و نوجوان پس از انقلاب می‌شود که در این عرصه فعال شدند، با آن قدرت جاذبه حیرت‌انگیز او خیلی از شاعران به سمت شعر کودک و نوجوان آمدند.

خیلی از شاعران زیر بال و پر آموزش قیصر پر و بال گرفتند و الآن هرکدام برای خودشان کسی شده‌اند.

 

فارس: شما قیصر را هم می‌دیدید؟

بله دو سه بار ایشان را هم دیدم، روزی که تشییع جنازه او بود پسر قیصر را بوسیدم. او ذخیره‌ای برای شعر بود و یک چهره برجسته بعد از انقلاب است. چند چهره هستند که واقعاً یک سر و گردن از شاعران دیگر بالاتر بودند؛ قیصر امین‌پور، حسین منزوی، سیمین بهبهانی، دکتر شفیعی کدکنی. این‌ها ذخیره‌های شعر هستند که به نظر من جوان‌ها باید بیشتر با شعرهایشان انس بگیرند و آشنا شوند.

 

فارس: شعر جوان‌های هم سن و سال خودت را چگونه می‌بینی؟ اصلاً رشدی در ایشان مشاهد می‌کنی؟ اگر مقدور هست چند نفر از ایشان را نام ببرید.

رشد که قاعدتاً هست، اگر کسی در کلاس‌ها شرکت کند و از استادها بهره‌برداری لازم را ببرد اصلاً رشد مشهود است. از این جوان‌هایی که من می‌شناسم، کارهای دوستانی مثل آقای صادقی‌پناه، آقای برقعی، فاضل نظری، مهدی فرجی، خانم پانته‌آ صفایی، حسین جنتی، … هر هفته کارهای ایشان را می خوانم و به وبلاگ‌هایشان سر می‌زنم و از سبک‌هایشان استقبال می‌کنم.

 

فارس: آقای طهماسبی! تاکنون چند مجموعه منتشر کردید؟

فقط یک مجموعه با عنوان «گزاره‌ها» که سوره مهر چاپ کرده است. الان یک مجموعه آیینی و یک مجموعه غزل به نام «واژگان واژگون» آماده چاپ است.

 

فارس: شعر «مادر» را برایمان بخوانید.

شعر مادر تقدیم شده به همه مادران دنیا:

بس پُر برکت شبیه گندم، این خوشه ی دسته دسته، مادر

نانی است شریف و تُرد هر چند، خرد است و خمیر و خسته، مادر

تن باشد اگر تکیده در تب، جان باشد اگر رسیده بر لب

من کودکِ قلوه سنگ در مُشت، آیینه ی دل شکسته مادر

بر پهنه ی قیل و قال قالی، همراه ترنج و ماهی و گل

در دست کلید خُلدش اما، در خانه ی ما نشسته، مادر

چون فرش، کلافِ مِهر از خویش، بگسست و گِره به پای من زد

زین روست که دل به دارِ دنیا، هی بسته و هی گسسته، مادر

دیده است غم مرا اگر چه، خود عینک او ته استکانی است

من چای به لب نبرده خوانده است، این قصه به چشم بسته، مادر

خورشید از آسمانمان رفت، تاریک نشسته ایم و خاموش

این صیدِ به بند مانده ماییم، آن مرغِ ز دام رسته، مادر

تسنیم بهشت نوش جانت، وآن سایه ی روحبخش طوبی

تو رفتی و ما به گریه گفتیم، بادا سفرت خجسته مادر!

 

فارس: میانه شما با فرم چه طور است؟‌

سبکم بیشتر کلاسیک است. نمی‌گویم از شعرهای فرمی لذت نمی‌برم امّا خوب دغدغه‌ام غزل است. لذّتی که با غزل و زبان ساده “بهمنی” و “منزوی” می‌برم، از قالب‌های دیگر این گونه بهره‌ای نمی‌برم.

 

 

* شعر بیابانکی روی ضریح حضرت اباعبدالله کنده کاری شده است

 

فارس: اشعار «سعید بیابانکی» را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

حاج سعید بیابانکی -چون امسال حج هم بوده است- خیلی کارهای قشنگی دارد. کارهای عاشورایی زیبایی دارد. فکر می‌کنم روی ضریح امام حسین(ع) که در اصفهان ساخته شد، شعر ایشان روی ضریح حضرت اباعبدالله کنده کاری شده است. کاش یک نیم مصرع ما را روی ضریح آقا می نوشتند. واقعاً برای ایشان یک سعادتی است.

 

فارس: البته از رفتار و سکنات شما هم بوی طنز به مشام می‌رسد!

شعر طنز هم گفتم ولی خیلی وادی دشواری است. برخلاف این که به نظر می‌رسد خیلی ساده است. بعضی از چیزها، مثل ترانه گفتن و شعر طنز گفتن، برای ما که شعر کلاسیک کار کردیم خیلی دشوار است. مثلاً من یک شعر طنز گفتم برای شما می‌خوانم ببینید که چه قدر با شعر طنز آقای «نصر‌آبادی» و یا «ناصر فیض» فاصله دارد.

 

فارس: اگر در حافظه دارید بفرمایید.

شعر را برای یک دوستی که طبیب هست و کرد هم هست سروده‌ام؛

طب چون تو ندیده در تبحّر، دکتر

والاتری از حدّ تصور دکتر

با تو همه سطح فکر من بالا رفت

این زیر زمین و تو آسانسور دکتر

تو شخم زدی مزرعه جهل مرا

با دانش خود مثل تراکتور، دکتر

از جمله اطبای وطن زبده‌تری

هم سنگ فیلمینگی و پاستور دکتر

تا بوعلی از نبوغ تو بو ببرد

باید بخورد کشمش و کندر دکتر

تو پست مدرنیته و روشنفکری

او غرق خرافه و تحجّر دکتر

هرگز نرسد پات به داروخانه

هرگز نروی مطب دکتر، دکتر

بیچاره شود هر که ز سر مویش ریخت

هرگز نکن این گونه تفکر دکتر

هی شکوه نکن که جای پاریس و ونیز

باید بروی بانه و سنقر، دکتر…

این شعر خیلی طولانی است و آخرش این گونه است:

گفتم غزل ناز نگاهت که مگر

این گونه کنم از تو تشکر دکتر

ولی نمی‌شود به این شعر گفت طنز!

 

 

* ابیات “ناصر فیض” تکان دهنده است

 

فارس: اشعار «ناصر فیض» را چگونه می‌بینید؟

قبل از این که در رابطه با کارهایش بگویم، می‌خواهم چند کلمه در مورد شخصیتش بگویم. او دوست عزیز من است و یکی از افرادی که باعث شد من در جلسات بیایم و چهار نفر من را بشناسند «ناصر فیض» است. چاپ کتاب من هم به عهده او بود و او خودش کتاب را از من گرفت و داد حوزه هنری چاپ کردند. من خودم خجالت می‌کشیدم ببرم و می‌گفتم: کارم در سطح کتاب نیست. این‌ها همه‌اش زحمت‌های ناصر فیض است.

اما در مورد شعرش، به اعتراف همه کسانی که در زمینه طنز دستی دارند ناصر فیض، طناز چیره دستی است. واقعاً بعضی ابیاتش خیلی تکان دهنده است. در عین این که طنز است خیلی ابیاتش گزنده است. طنزی که رسالت طنز بودن را بسیار خوب به انجام رسانده و مخاطب را راضی می‌کند.

 

فارس: شعر ترجمه هم می‌خوانید؟

بعضی وقت‌ها دستم برسد، بله.

 

فارس: بیشتر به اشعار چه کسانی علاقه‌مندید؟

ناظم حکمت را خواندم. کارهای چند تن از شاعران عرب مثل «آدونیس» را خواندم. کارهای «محمود درویش» را هم خواندم. بعضی از کارهای دوستان را خواندم. می‌توانم از این اشعار مضمون‌یابی کنم. و از این‌ها مضمون‌های جالبی را دریافت می‌کردم. در غزل خیلی سخت‌گیرم و وقتی یک کسی می‌گوید که غزل من را نقد کن واقعاً غزل را شخم می‌زنم.

 

فارس: نقد مکتوب یا مقاله ادبی دارید؟

نه، همین‌طوری دوستانه.

 

فارس: بیشتر نقد کدام یک از منتقدین را دنبال می‌کنید؟

نقدی که «سید حسن حسینی» بر شعر جنگ و دفاع مقدس نوشته است را خواندم و نقدهایی که در وبلاگ‌ها می‌شود را می‌خوانم. نقدهای آقای «اسماعیل امینی» را می‌خوانم. نقدهای مختلفی که افراد می‌نویسند را می‌خوانم.

 

فارس: حضور شما در انجمن‌های ادبی چه طور است؟

من چون کارمند هوا-فضا هستم و نظامی‌ام، ساعت پنج و نیم صبح می‌روم سرکار و هشت شب به خانه می‌آیم. معمولاً منزل نیستم. اگر جایی دعوتم کنند می‌روم. مثل اصغر معاذی -که در شهرری هست- در انجمن فرصت می‌روم. چهارشنبه‌ها هم در فرهنگسرای اشراق به جلسه آقای «ناصر فیض» می‌روم و اگر بتوانم در برنامه های شهرستان ادب هم شرکت می‌کنم.

 

 

* شهرستان ادب می تواند چند شاعر بزرگ و مطرح به کشور تقدیم کند

 

فارس: «اردوی آفتابگردان‌ها» توسط شهرستان ادب را چگونه بررسی و تحلیل می‌کنید.

بسیار مناسب است، شاعران بسیار مستعد آمدند و آدم به حال این‌ها غبطه می‌خورد. من الان دو شعر از همین نوجوانان پانزده، شانزده ساله شنیدم که واقعاً تکان دهنده بود. آدم فکر نمی‌کند یک جوان پانزده ساله گفته است! بسیار زیبا، یعنی یک شعر بدون عیب و استخواندار و محکم بود. اگر این اردو، بچه‌های با استعداد این چنینی را که جذب کرده است رهایشان نکند و ادامه داشته باشد، فکر می‌کنم چند شاعر بزرگ و مطرح بتوانند به کشور تقدیم کنند. من نسبت به این استعدادهایی که دیدم می‌توانم بگویم حداقل دو سه شاعر مطرح از همین جمع آن شاعران در سطح کشور خواهند درخشید و اگر شهرستان ادب بتواند با این اردوها این کار مهم را انجام دهد رسالت شعری خودش را انجام داده است.

 

فارس: آقای طهماسبی! سخن شما به همین نوجوانانی که پا به عرصه شعر گذاشتند، به عنوان یک شاعر موفق، چیست؟

یک شاعر نباید مطالعه را هیچ‌گاه فراموش کند. سعی کنند غرور و کبر را کنار بگذارند وقتی نقد می‌شوند ناراحت نشوند؛ چون قطعاً کسی که آن‌ها را نقد می‌کند چند کتاب بیشتر از آن‌ها خوانده است. باز هم تکرار می‌کنم که مطالعه را نباید فراموش کنند.

 

فارس: اگر نکته دیگری باقی مانده به عنوان سخن آخر بفرمایید.

نه، صحبتی نیست، متشکرم.

 

فارس: بنده هم سپاسگزارم.

 

…………………………………………………

مصاحبه و تدوین:‌ حسین قرایی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.